[ S²|Ch³⁰|من ازت مراقبت می‌کنم آقای پدر]

6.3K 1K 1K
                                    

سلام. این قسمت جدید تقاصه. چپترهای قبل از فصل دو پابلیش شده. امیدوارم بار دیگه شرایطی پیش نیاد که مجبور بشم فیکم رو آنپابلیش کنم.
لطفا با نظراتتون بهم انگیزه برای نوشتن بدین.🍒
***

نیمه‌های شب طولانی‌ای که به ظاهر انگار هیچ سحری نداشت، دومین نخ از سیگار بکهیون به محض اتمام اولین نخ روشن شد. صورتش بین مه غلیظی از دود محو شده بود و بدنش سبک‌تر از ابرهای خاکستری اطرافش بود. حس تهی بودن می‌کرد. پوچی و خالی بودن از هر حسی.

اینکه چه احساسی نسبت به مردی که کنارش دراز کشیده بود داشت براش شبیه یه معما به نظر می‌رسید. هیچ چیز درون سینه‌اش حس نمی‌کرد. نه عشق و علاقه و نه حتی نفرت. انگار کنار مرد غریبه‌ای خوابیده بود که اولین قرار آشناییشون به هتل ختم شده بود.

دومین سیگارش که به خاکستر تبدیل شد و روی سرامیک اتاق سقوط کرد، به پهلو چرخید و خیره به فیتیله‌ی بین انگشت‌هاش به بوسه‌های داغی فکر کرد که بعد از پایان سکسشون بدنش رو سوزونده بود. چقدر بکهیون بیست ساله محتاج این همه توجه و بوسه، محتاج تمام اون زمزمه‌های پر محبت بعد رابطه‌شون بود.

وقتی برای اولین بار روی تخت چانیول بدن‌هاشون به همدیگه پیوست انتظار داشت همسرش بلافاصله در آغوش بگیرتش و با زمزمه‌هاش ازش دلجویی کنه اما نتیجه‌اش سکوت چانیول بود و بی‌محلی و بدخلقیش. وقتی توی خونه‌ی اجاره‌ای چانیول توی استکهلم با یه دسته‌گل همسرخطاکارش رو بخشید انتظار داشت انتهای اون رابطه به چند بوسه و یه آغوش گرم ختم بشه اما چانیول ازش رو برگردوند، به سقف خیره شد و یک کلمه باهاش حرف نزد. حتی وقتی از درد رابطه‌ی وحشیانه‌اش با چانیول از حال رفت هم باز منتظر بود دست‌هایی که بهش آسیب زدن برای بغل کردنش باز بشن اما هیچوقت این اتفاق نیفتاد. هیچوقت.

امشب بوسه‌های داغ و پر اشتیاق چانیول رو داشت. گوش‌هاش میزبان زمزمه‌های عاشقانه‌ای بود که عشق و قدردانی ازش می‌چکید و بعد از به ارگاسم رسیدن بدنش ساعت‌ها بین بازوهای همسرش مونده بود اما خیلی دیر بود. دیگه به هیچکدوم حسی نداشت. دیگه هیچکدوم از این کارها قلب بکهیون بیست و پنج ساله رو گرم نمی‌کرد.

حرکات مارپیچ دست چانیول روی بدنش رو حس می‌کرد. همسرش از پشت بهش چسبید و بار دیگه توی بغلش حبسش کرد. نه نای پس زدنش رو داشت و نه حوصله موندن توی آغوشش. لاله‌ی گوشش آهسته بوسیده شد و بوسه‌ی بعدی توی گودی گردنش نشست. هنوز بعد از گذشت ساعت‌ها از سکسشون در حال پرستیده شدن توسط چانیول بود. بدنش رو آروم تکون داد و همزمان که لب چانیول روی چونه‌اش می‌نشست زمزمه کرد:

-بخواب.

دست چانیول از دور کمرش شل شد و تونست کمی به عقب متمایل بشه. شونه‌هاش به شونه‌ی چانیول تکیه داده شده بود و بدن‌هاشون انقدر به هم نزدیک بود که نمی‌تونست کامل به کمر دراز بکشه. چانیول روی موهای خیس از عرق و چسبیده به شقیقه‌اش دست کشید و با شیفتگی نگاهش رو سراسر صورتش چرخوند. گوشه‌ی لبش رو بوسید و خیره به لب‌هاش زمزمه کرد:

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jan 02 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

V E N G E A N C E [S2]Where stories live. Discover now