Part 37: ورود غیر مجاز(2)

Start from the beginning
                                    

............................................................

با تاریک شدن هوا دور اتش نشستند و زان ماهی‌ها را به سیخ‌های چوبی که از شاخه درختان تهیه کرده بود کشید و روی پایه‌های وای مانندی که در خاک و دو طرف اتش افراشته بود قرار میداد و میچرخاند تا تمام قسمت‌هایش به خوبی پخته شود.

_یکم این اتیشو بیشتر کن مردیم از گشنگی.

وقتی چنگ انگشتانش را در هوا میچرخاند، شعله‌های اتش بیشتر زبانه میکشیدند و ژان لبخند میزد: تو کلاسای تهذیبگری هم این چیزارو یاد میدین؟

چنگ جواب داد: به این کشکی‌ای که میبینی نیست. داداشت 1000 سالو رد کرده که الان براش یه تکون انگشته.

ژان پرسید: پس چجوریه؟ اصلا این نیرو از کجا میاد؟

نگاهش را که تا ان زمان به ژان داده بود گرفت و به اتش دوخت: از هسته طلایی درونت...

اتش داشت درون چشمانش تار می‌شد و مردمک‌هایش گرم می‌شدند. اگر چیزی درونش وجود داشت که به او اجازه داد تا الان زندگی کند، تنها به لطف ووشیان بود و چنگ این را فراموش نمیکرد. اما خیلی دیر این را فهمیده بود و با به یاد اوردنش غصه‌ای بزرگ روی دلش می‌نشست.

ییبو با نوشیدنی‌های غیر الکلی از چادرش بیرون امد و کنارشان نشست: هسته طلایی با تمرینات خاصی درون فرد شکل میگیره و میتونه انرژی روح رو ذخیره و کنترل کنه. تهذیبگران از سنین کم شروع میکنن به شکل دادن هسته طلاییشون.

ژان دوباره سیخ‌ها را برگرداند: یعنی کسی که هسته طلایی نداشته باشه نمیتونه تهذیبگر باشه؟

ییبو پاسخ داد: بهترین حالت اینه که هسته طلایی در کودکی شکل بگیره. اگر کسی هسته طلایی نداشته باشه، در سنین بالاتر هم میتونه هسته‌ای درست کنه اما نمیتونه پیشرفت چندانی بکنه و یک تهذیبگر پایین رده باقی میمونه.

ژان کمی نگاهش کرد و چنگ گفت: یعنی نمیتونه کارای خیلی خفن بکنه.

ژان سر تکان داد و بعد سیخ‌هایی که برای چنگ و ییبو درست کرده بود، دستشان داد. سیخ خودش را روی دو زانویش گذاشت و مشغول کندن پوست ماهی شد: داغه مواظب باشید.

چنگ و ییبو بعد از گرفتن پوست ماهی‌ها کمی صبر کردند و منتظر شدند تا ژان اولین گاز را بزند.

وقتی ماهی را فوت کرد و ان را گاز زد، با پیچیدن بوی زحم و خام گوشت ماهی در دماغ و دهانش، ان را بیرون تف کرد: این دیگه چه کوفتیه!!!

ییبو و چنگ خندیدند و چنگ یک گاز بزرگ از ماهی گرفت: کاش دوربین همراهم بود تا قیافتو ضبط میکردم. مثل له شدن گوجه زیر تایر ماشین بود.

ژان که داشت نوشابه میخورد تا مزه بد ماهی را از دهانش بیرون کند، دوباره به ماهی نگاه کرد: توی فیلما خیلی خوشمزه به نظر میومدن.. باورم نمیشه انقدر افتضاحه. ببینم مال شما هم همین مزه رو میده؟

WANGXIAOWhere stories live. Discover now