مُواطنون؛ دُونَما وَطَنْ
مُطَاردُونَ كالعصافير على خرائطِ الزَمَنْ
مُسَافِرُونَ دُونَ أوراقٍ ومَوتي دُونما كَفَنْ
نحنُ بغايا العصرِ
كلُّ حاكمٍ يبيعُنا، ويقبضُ الثَمَنْ!
نحنُ جَوَاري القصرِ
يُرْسِلونَنَا من حُجرَةٍ لحُجْرَةٍ
من قَبْضةٍ لقَبْضةٍ
من هالِكٍ لمالِكٍ
من وَثَنٍ إلى وَثَنْ
نركضُ كالكلاب كلَّ ليلةٍ
من عَدَنٍ لطَنجَةٍ
من طَنْجَةٍ إلى عَدَنْ
نبحثُ عن قبيلةٍ تَقْبَلُنا
نبحثُ عن عائلةٍ تُعيلُنا
نبحثُ عن ستارةٍ تستُرُنا
وعن سَكَنْ
وحَولَنا أولادُنا
إحْدَودَبتْ ظهورُهُمْ وشاخُوا
وهُمْ يُفتّشونَ في المعاجمِ القديمَهْ
عن جَنَّةٍ نضيرةٍ
عن كِذْبَةٍ كبيرةٍ كبيرةٍ
تُدْعى الوَطَنْ..شهروندانی بی وطنیم
مانند گنجشکان بر نقشه زمان تعقیب میشویم
مسافرانِ بی شناسنامه، مردگان بی کفن
ما روسپیان زمانیم
هر حاکمی ما را میفروشد و بهایمان را میستاند
ما کنیزکان قصریم
میفرستند مارا از اتاقی به اتاقی
از دستی به دستی
از قاتلی به مالکی
از بتی به بتی
هرشب مانند سگها میدویم
از عدن به طنجه
از طنجه به عدن
به دنبال قبیلهای که مارا بپذیرد
و خانوادهای که حامی ما باشد
و خیمهای که ما را دربرگیرد
و به دنبال خانهای
و فرزندانمان کنارِ ما
کمرشان خم شده و پیر شدند
بس که در لغتنامههای قدیمی گشتند
به دنبال بهشت برين
به دنبال دروغی بزرگ، خیلی بزرگ
به نام وطن...نزار قبانی.
![](https://img.wattpad.com/cover/298721881-288-k615461.jpg)
YOU ARE READING
مجموعه ای از شعرها.
Poetryمجموعه ای از شعرها و نوشتههای موردعلاقه ام را در اینجا به اشتراک میگذارم. Taeh in