I hate her. I fucking hate her. | 5

333 96 123
                                    

سلام بچه ها. امیدوارم حال همتون خوب باشه. لطفا ۲۸٬ ۲۹٬ و ۳۰ آذر رو فراموش نکنید.
xx
-

The other woman - Lana Del Rey

لویی همونطور که موهاشو با حوله ای که دور گردنش انداخته بود خشک می کرد با خنده به جوهانا اطمینان می داد که اتفاقی نمیوفته و همه چیز خوب پیش میره و با خیال راحت میتونه با باباش٬ تروی از تعطیلات لذت ببرن. لویی درست به یاد نداشت آخرین باری که مادر و پدرش٬ دوتایی تک و تنها بدون بچه هاشون به سفر رفته بودن کی بوده و همین کاملا نشون دهنده این حقیقت بود که اونا نیاز دارن بیشتر با هم بگذرونن بود. شاید آخر بیشتر با هم وقت بگذرونن٬ لویی و خواهر و برادراش مجبور نباشن چیزایی رو تحمل کنن که صد در صد لایقش نیستن.

"لویی بیا پایین؛ باید بریم فرودگاه."

صدای بلند هری باعث شد که لویی تلفن رو قطع کنه و همونطور که حوله دیگه ای دور پاهاش پیچیده شده بود بره سمت پله ها و از بالا ببینه هری منظورش دقیقا از فرودگاه چیه.

"فرودگاه برای چی؟ هنوز یک هفته هم نشده که اومدی..میخوای بری؟"

لویی سوالشو با صدای نرم و لرزونی پرسید. حتی فکر اینم که هری بخواد به این زودیا بره دل لویی رو لرزونده بود اما با دیدن چهره شگفت زده هری کاملا نگرانیای خودشو فراموش کرد و سعی کرد بفهمه چرا هری اینطوری بهش خیره شده. نگاهی به خودش انداخت. خب که چی؟ با حوله بود و هری هم قبلا اونو بارها با حوله دیده بوده.

"هری؟ سوالمو جواب نمیدی؟"

هری سعی کرد حرارت بدنشو که حتی نمیدونست چرا داره بالاتر میره رو نادیده بگیره. گلوشو با سرفه ای ساختگی صاف کرد و نگاهشو از بدن لویی به چشم هاش داد.

"اولیویا همراه پسر داییش دارن میان. پسر داییش خودش اینجا زندگی میکنه ولی خب ماشینش مثل اینکه خراب شده برای همین ما میریم دنبالشون."

لویی با شنیدن اسم اولیویا چنگ نامحسوسی به حوله دور گردنش زد و دندوناشو رو هم فشار داد و فقط با تکون دادن سرش موافقتش رو به هری نشون داد و سمت اتاقش رفت تا لباس بپوشه. هری با رفتن لویی خودشو روی کاناپه انداخت و دستی به گردنش کشید و چند تا دکمه اول پیرهن مردونه سفیدش رو باز کرد و دستش رو تا قفسه سینش کشید و سعی کرد با کشیدن نفس عمیقی حرارت بدنشو پایین بیاره.

"بریم."

لویی همونطوری که هودی سفید رنگی همراه با شلوار جین مشکی ای پوشیده بود گفت و سمت در رفت و سوییچ ماشین رو برداشت. هری با دیدن رفتار سرد لویی اخم کم رنگی کرد. لویی آدم خجالتی ای نبود و مشکلی با اینکه با آدمای جدید آشنا بشه هیچ وقت نداشته پس چرا اینطوری رفتار میکنه؟

Too Soon To Be This LateWhere stories live. Discover now