Home | 2

426 120 313
                                    




Friends - Chase Atlantic

"خونه.. دلم برای اینجا تنگ شده بود لو."

صدای هری سکوت خونه تاریک رو در حالی که لویی مشغول پیدا کردن کلیدای برق بود شکوند و بعد از روشن شدن چراغا از اونجا که چشماشون به تاریکی عادت کرده بود اخم کم رنگی روی چهره هاشون نمایان شد. هری بدون معطل کردن بعد از گذاشتن چمدونش گوشه خونه خودشو روی کاناپه جلوی تلویزیون پرت کرد و چشماشو بست. لویی بعد از بستن در و قفل کردنش با خنده روی کاناپه کناری کاناپه هری نشست و بهش با لبخند خیره شد و با خودش فکر کرد که چقدر دلش برای این پسر تنگ شده بوده. دلش برای همه چیش تنگ شده بود. دلش برای خندیدناش، پر حرفیاش، سکوتش، آرامشش و حتی خستگیا و کلافگیاشم تنک شده بوده.

"مطمئنم این خونه هم دلش برات تنگ شده بوده مخصوصا حمومش هری..من وان رو برات آماده میکنم تا بتونی راحت هم زمان هم حموم و هم استراحت کنی."

لویی از جاش بلند شد و تا خواست به سمت پله ها قدم برداره با گرفته شدن مچ دستش توسط هری سرجای خودش موند و منتظر شد تا سر در بیاره چه خبره.

"حالا که انقدر میخوای در حقم لطف کنی به نظرم خودتم همونجا بمون تا وقتی که اومدم منو بشوری..نظرت چیه؟"

هری با صدای گرفته و خسته ای گفت و لویی با شنیدن حرفش مکث طولانی ای کرد که حتی هری هم به شک انداخت. حموم؟ با لویی؟ خنده داره. چرا لویی نمیتونست با وجود فاصله ای که بین لباش برای حرف زدن ایجاد شده بود به هری یه نه محکم بگه و بعدش بزنه پس کلش تا بدونه لویی از این شوخیا خوشش نمیاد؟ چرا انقدر داشت طولش می داد؟ چرا دلش میخواست بگه باشه؟

"میدونی هری خیلی فکر کردم تا یه شیوه خلاقانه برای نه گفتن بهت پیدا کنم ولی متاسفانه منم مغزم از کار افتاده پس این تنبل بازیا رو کنار بذار و خودت خودتو بشور."

لویی دستشو کشید و همونطور که از پله ها می رفت و به سمت حموم قدم برمیداشت با شنیدن صدای خنده هری نفس عمیقی کشید و پلکاشو برای مدت کوتاهی روی هم فشار داد. همونطور که وارد حموم شد و چراغ رو روشن کرد سمت وان قدم برداشت و درپوشش رو گذاشت و شیر آب گرم رو باز کرد و در حین پر شدنش کف مخصوص رو داخلش ریخت و سرشو از لای در بیرون برد و با صدای بلندی هری رو صدا زد.

"لویی لازم نیست انقدر از حنجرت کار بکشی من همین بالام.."

هری همونطور که از سمت اتاق لویی قدم برمیداشت با لبخندی به بینیش چین داد و لویی با تعجب از اینکه کی هری اومده بود بالا و وارد اتاقش شده بود بهش نگاه می کرد و بعد از چند لحظه کنار رفت تا هری وارد حموم شه. هری با استشمام بوی رضایت بخشی که تو حموم پخش شده بود نفس عمیقی کشید.

Too Soon To Be This LateWhere stories live. Discover now