"ولی من نمی خوام اینو بپوشمممم"
"به درک عزیز دلم!زندگی همینه، همش بلا هوایی سرت می آره که باعث می شن بلا های قبلی بشن آرزوت "
و اون هیچوقت نفهمید من هر روز آرزو می کنم که ای کاش اون لباس رو می پوشیدم ولی عوضش هرگز بالای این سنگ سفید مستطیلی که با اسمش و دو تاریخ مهم زندگیش تزیین شده بود نمی ایستادم.
YOU ARE READING
«ناگفته ها»
Short Storyچیز هایی که هیچوقت توسط من گفته نشدن+دیالوگ های زیبایی که می خوام جمع آوری شن. توجه: بخش بسیاری از این بوکو دیالوگ های بوک های دیگه تشکیل می دن،من ننوشتمشون! فیک هایی که دیالوگ هاشون استفاده شده تا به الان: فیک flames mask در تلگرام،چنل ارس فیکشن. A...