از جاش بلند شد
فکش میلرزید
با صدای بلند داد زد-من این کارتو انتخاب نکرده بودم!
کارت رو توی مشتش مچاله کرد
سمت تهیونگ حمله ور شد و مشت محکمی به صورت مرد کوبیدبلافاصله مشت بعدی
و انقدر این کارو تکرار کرد تا بدنش توسط یکی از مردای سیاه پوست گرفته شد-چرا کشتیش؟
کوک که سعی میکرد خودش رو ازاد کنه داد زد
تهیونگ خونی که توی دهنش جمع شده بود رو به بیرون پرتاب کرد
نیشخند بزرگی زد و به کوک نگاه کرد
_از دست من ناراحتی؟
اروم زمزمه کرد
با قدمای بلند به کوک نزدیک شد
هیولا مرده بود
تهیونگ کوک عصبانی رو نمیخواست
نمیخواست کوک ازش متنفر باشه_دکترای من دارن عملش میکنن..زندست
کوک با شنیدن این حرف، اخماش باز شد
بدون اینکه بدونه جسد مرد، بدون تابوت دفن شده_دوست عزیزت جون هزاران نفر رو گرفته بود کوک...و حدس بزن اگه تورو نمیشناخت اول از همه جمجمت رو توی دیوار خورد میکرد!
لبای کوک از هم فاصله گرفت
رسما لال شده بوددستای مرد از دور بدنش باز شد
از اتاق خارج شد
حالا کوک مونده بود و تهیونگدستای تهیونگ دور کمر باریک کوک حلقه شد
تهیونگ کوک رو توی اغوشش گرفت
لباش رو روی لبای لرزون پسر گذاشتکف دستش رو به کمر کوک فشار داد و شروع کرد به بوسیدن پسر
شاید نقشه ی چند ساعت پیش کوک که میخواست خودشو دوباره به تهیونگ نزدیک کنه شکست خورداما این خود تهیونگ بود که شروع کرد
دستای کوک لای موهای تهیونگ فرو رفت و موهای مرد رو توی چنگش گرفت
ناله ی ریزی از بین لباش خارج شد و چشماش رو روی هم گذاشتدستای تهیونگ از زیر پاهاش رد شد
پسر رو بلند کرد و بدن سبک شدش رو روی میز گذاشت
دستای کوک محکم دور بدن تهیونگ حلقه شد
بدون اینکه نفس بگیرن همو میبوسیدن
انگار جفتشون از این بازی مضخرف خسته شده بودن
YOU ARE READING
PSYCHO
Fanfictionانگشتای کشیدش رو روی کلاویه های پیانو نشستن "یه روز بهت یاد میدادم چطوری بزنی اما الان" به بدن بی جون جانگکوک نگاه کرد چشماش توی چشمای خیس کوک قفل شده بود "جای کوک چند ماه پیش روی صندلیِ پیانوم خالیه جئون جانگکوک! " جانگکوک اروم نالید 'روانی!' "د...