part.34

347 65 0
                                    

-برو پیش جین‌هیونگ، من با جیمین کار دارم.

تهیونگ همونطور که آروم بدن جونگ‌کوک رو هول میداد، زیر گوشش زمزمه کرد.

+چیکارش داری مستر؟

-ششش! مستر نه! تهیونگ.

بدون توجه به مقاومت جونگ‌کوک، کمی بیشتر هولش داد. اینبار صدای کوک پایین‌تر اومد.

+مستر تهیونگ چیکارش داری؟!

-مربوط به آدم بزرگ‌هاست.

وقتی از آروم گرفتن جونگ‌کوک مطمئن شد، اون رو نزدیک جین برد.

-هیونگ! کوکی کارت داره!

جین که تا اون لحظه مشغول گپ‌زدن با هوسوک بود، توجهش به دونسنگ بامزه‌ش جلب شد.

-اوه، جونگ‌کوکا چی شده؟

+چی شده؟!

جونگ‌کوک با تعجب به تهیونگ و جین نگاه می‌کرد و دنبال چیزی برای گفتن می‌گشت.

+هیونگ!

بعد از چند ثانیه، با شکایت خطاب به جین لب زد.

-کوک؟

+مستر تهیونگ فکر می‌کنه من بچه‌ام!

و بلافاصله با چشم‌هاش دنبال تهیونگ گشت در حالی که مسترش، چند لحظه پیش فرار کرده بود.

-خب چون هنوز بچه‌ای.

با تایید جین، نگاه متعجبش رو به مرد داد.

-من بچه‌ام؟!

اینبار هوسوک جواب داد.

-بچه‌ای چون به تهیونگ میگی مستر تهیونگ.

-یااا اذیتش نکن؛ اون شوخی می‌کنه کوک. حالا که فکر می‌کنم، تو بزرگ شدی.

خوشحال از تعریف جین، روبه‌روشون نشست و با ذوق چشم به اون دو مرد دوخت.

+پس من الان مثل آدم‌بزرگ‌ها شدم؟

-نه! یعنی... می‌تونم بهت توضیح بدم.

+نه؟

هوسوک که با لبخند به بحث اون دو گوش می‌کرد، به خودش اجازه‌ی دخالت داد.

-بذار من بگم. جونگ‌کوکا تو بزرگ شدی ولی برای تهیونگ مثل یه بچه‌ای.

+من گیج شدم هیونگ. بالاخره بزرگ شدم یا نه؟!

جونگ‌کوک با غرغر و ناراحتی لب زد.

-نمی‌دونم کوک، از خود ته بپرسی بهتره.

با اعلام بی‌طرفی از سمت جین، روی کاناپه ولو شد و با ناراحتی به جایی روی زمین زل زد. هوسوک با دیدن چهره‌ی وارفته‌ی کوک، از جاش بلند شد.

-جونگ‌کوکا نمی‌خوای اتاقت رو بهم نشون بدی؟

و این پیشنهاد، مثل جرقه‌ای عمل کرد.

𖣐Chocolate PuppyWhere stories live. Discover now