به پایین نگاه کرد
خیلی راحت نگاهایی که روی کوک زوم شده بود رو میتونست ببینه
راهش رو ادامه داد و در اتاق رو باز کرد

کوک ساکت بود

بدن کوک رو روی تخت انداخت و سمت در خروجی حرکت کرد

_خوشم نمیاد کسی بدنت رو ببینه

در حالی که کلید رو توی قفل میچرخوند لب زد

کوک سرش رو تکون داد و در حالی که پیراهنش رو در میاورد لب زد

-پنجره رو باز کن

تهیونگ سرش رو به دو طرف تکون داد و دستای کوک رو گرفت
کراوات خودش رو در اورد و اروم دور مچ دستای پسر بست
کوک به حرکات تهیونگ نگاه میکرد

بدون زدن کوچیکترین حرفی

-چیزی شده؟

تهیونگ سرش رو به دو طرف تکون داد و بالا تنه ی برهنه ی کوک رو به تخت کوبید

-نه!

تهیونگ بی توجه به پسر لباش رو روی گردن کوک گذاشت و شروع کرد به بوسیدنش

-نه تهیونگ

_دوست دارم!

و لباش رو روی لبای کوک گذاشت

لبخند کوچیکی روی لبای پسر بزرگ نشست

اون عاشق جانگکوک بود
شروع کرد به بوسیدن لبای پسر و تنها واکنش کوک کج کردن سرش و هل دادن تهیونگ بود

-دارم میگم نه!

تهیونگ عصبی دستش رو لای موهاش فرو کرد

کوک با دیدن اخمی که روی صورت مهربون تهیونگ نشسته بود لبش رو گزید

-فردا محموله ی اینچئون میرسه و من تا یک ساعت دیگه باید اماده ی رفتن به اینچئون باشم!

تهیونگ که حالا دلیل مخالفت پسرش رو فهمیده بود روی تخت نشست
دستاش رو دور کمر باریک پسر حلقه کرد و اونو سمت خودش کشید

_نیازی نیست...جایگزینت میکنم

-نه!

کوک خودش رو از تهیونگ فاصله داد

_گفتم جایگزینت میکنم

-و من هم گفتم خودم باید برم

کوک باید به اونجا میرفت تا پلیس مدارک کاملتری بدست بیاره و از مکان دقیق محموله های قاچاق شده مطلع شه!

_داری عصبیم میکنی کوک

پسر از روی تخت بلند شد
با دستای بستش، چاقوی جیبیش رو بیرون کشید و بین دندوناش گذاشت

_من رئیس لعنتیتم و دارم بهت میگم حق نداری پاتو از عمارت بیرون بزاری!

کوک اخم بزرگی کرد و دستاش رو بالا گرفت تا کراوات رو باز کنه
تهیونگ عصبی از جاش بلند شد و بعد از بیرون کشیدن چاقو از بین دندونای پسر سیلی محکمی به کوک زد

PSYCHO Where stories live. Discover now