Part 3🍷: Sorry:)

1.8K 196 16
                                    


های بعد از یه وقفه طولانی چند شاتیم رو ادامه میدم.
اگ رشته داستان از دستتون در رفته یه نگاه کوتاه به پارت قبل بندازین⚘
برای اینکه این همه طول کشید متاسفم تلاشمو میکنم بهترینمو انجام بدم از این به بعد~
امیدوارم که ریدارم بوکمو فراموش نکرده باشن *لبخند

*************************************

از ماشین پیاده شد و به سمت جیمین ک با لبخند جذابش عینکشو از روی چشماش برمیداشت دوید:

_جیمیناااا

لبخند مردونه جیمین و حلقه شدن دستاش دور کمر ته باعث شد تهیونگ هم لبخند بزرگتری روی لباش بشینه و محکم تر بهش بچسبه:

_خیلی دلم برات تنگ شده بود چاکی کِرِم

ته هم همونطور ک چونش رو شونه جیمین بود و دستاشو دور گردنش بود با لحن لوسی گفت:

_یاا میدونی من بعد اون دفعه که اون همه شکلات کاکائویی ریخت رو تیشرت سفیدم دیگه میلم نکشید از اون خامه بخورم!

جیمین خنده تو گلویی ای کرد:

_هی فک میکنی یادم رفته؟ برات آوردم~

تهیونگ با ذوق خنده دیگ ای کرد و آروم از بغلش دراومد همونطور ک دستشو با خودش میکشید و لبخند ب لب داشت گفت:

_زودباش بیا بریم حتما یونگی..

مکثی کرد و گفت:

_چ چیز یعنی یونجی توی پاتوق منتظره.

و دوباره دستشو کشید و به جیمینی که لحظه ای تو فکر رفت اجازه فکر کردن بیشتری نداد و فورا رفتن سمت ماشین.

جیمین اما با شنیدن اسم یونگی لبخند غمگینی رو لبش نشست ک وقتی کنار ته نشست برای اینکه نگرانش نکنه فورا مخفیش کرد.

.....

جونگکوک همونطور که فنجون قهوه اشو به آرومی سر میکشید نگاه به خون نشسته اش روی نقطه قرمز مانیتور که موقعیت فعلی ته رو نشون میداد قفل بود:

هوم بیبی بوی من دروغگو شده
با آدمایی ک ممنوع کردم میگرده
و محکم بغلشون میکنه..

جمله آخری رو بلند تر زمزمه کرد و پوزخندی زد.

فنجون رو توی پیش دستی سرامیکی سفید رنگش گذاشت و همونطور ک پوزخندش از لبش پاک نمیشد به صندلیش تکیه زد.
تلفنشو از جیبش درآورد و شماره ته رو گرفت..

با صدای زنگ خوردن گوشی عرق سردی روی پیشونی ته نشست..

انگار مطمئن بود شخص پشت خط جونگکوکه که داره تماس میگیره...

جیمین ک پریدن رنگ صورت تهیونگ رو متوجه شد یه دستشو روی رون تهیونگ گذاشت و با لحن نگرانی گفت:

Ex Master ||| Kookv [Completed]जहाँ कहानियाँ रहती हैं। अभी खोजें