psrt2

5K 894 416
                                    

جونگوک سراسیمه از پله ها پایین اومد و با قدم های بلند خودشو به جیمین که کنار دیوار کز کرده بود و هنوز دستش روی صورتش بود رسوند
+جیمین؟! چی شده؟ هیون بود؟! رفت بیرون؟
جیمین جوابی نداد به جاش یه قطره اشک از چشمای بی گناهش پایین ریخت
+صورتت چی شده؟! دستتو بردار ببینم
قبل از اینکه جیمین کاری بکنه کوک دستشو از روی صورتش برداشت با دیدن صورتش و خط باریک قرمزی که زیر چشمش نقش بسته بود گفت:
+جیمین؟ .....این چیه؟! با توام جیمین
جیمین در اوج ناباوری زمزمه وار گفت:
×اون.....زد ....تو .....صورتم ......پسرم ....منو زد
+چی؟!
کوک وا رفت! حتی تو خوابم نمیدید چنین اتفاقی بیفته .......با عصبانیت به اتاقش رفت کتشو برداشت و از خونه خارج شد

................................................

هیون پشت در منتظر بود تا در به روش باز بشه چیزی نگذشت که تهیونگ با صورت خندون درو باز کرد
÷خوش اومدی پسر لوس جیمین
هیون سرشو پایین انداخت و بعد بدون اینکه چیزی بگه خودشو تو آغوش تهیونگ رها کرد و سرشو رو سینه ی ستبر اون گذاشت
تهیونگ با تعجب دستشو رو پشتش کشید و گفت:
÷هیون خوبی؟ چیزی شده؟!
گریه ی هیون تو سینه ی تهیونگ خفه شد
÷ داری منو میترسونی پسر ....چی شده؟! جیمین اینا خوبن؟
_زدمش
÷چی؟ کیو؟
_من زدمش ...با همین دستام زدمش تایگر
تهیونگ هیونو از آغوشش جدا کرد و در حالی که بازوهاشو گرفته بود آروم تکونش داد و پرسید
÷کیو زدی هیون با کی دعوات شده؟ چرا بوی الکل میدی!
_جیمینو زدم
چشای تهیونگ گرد شد .....کم مونده از تعجب شاخ دربیاره
÷تو.....تو چیکار کردی؟؟!!
_اصلا نفهمیدم چی شد
÷اروم باش ....بیا تو ببینم چی شده
تهیونگ هیونو روی مبل نشوند و براش یه لیوان آب برد
÷بیا این ابو بخور یکم حالت جا بیاد
هیون کمی آب خورد و گفت:
_من رفتم پارتی
÷هیووووون!!!!! چندبار بهت گفتم نرو زدی زیر قولت!؟
_بابا منم آدمم دلم میخواد با دوستام خوش بگذرونم تا کی بشینم خونه به صدای نق نق سوکی‌ گوش کنم
÷خب چرا نیومدی پیش من؟
_نمیتونم همیشه خراب شم سرت
÷این چه حرفیه میزنی!
_تایگر من نمی‌خواستم اینجوری شه دستام می لرزه......اصلا نمیدونم چی شد
÷بگو ببینم چی شده؟
_رفتم پارتی ....بعدش نمی‌دونم جیمین از کجا فهمید .....تو اون جمعیت بین اون همه آدم عوضی .....
هیون نتونست جملشو کامل کنه دستشو روی صورتش گذاشت و دوباره بغض کرد تهیونگ شونشو آروم مالید
÷هیون ....من اینجام باشه؟ آروم باش
_یهو دیدم دوستام دارن یکیو نگاه میکنن و راجبش حرف میزنن وقتی برگشتم دیدم جیمین وسط جمعیت وایساده اونم با شلوارک و پیراهنی که دکمه هاش بازه ......کل سالن  روش زوم بودن یه اشغال کثافت عمدا چراغارو روشن کرد که همه ببیننش
÷اوه
_نتونستم جلوی خودمو بگیرم تو میتونی بفهمی چه حالی داشتم؟
÷میفهمم
_دستشو گرفتم و رفتیم خونه خیلی از دستم عصبانی بود ولی من اصلا صداشو نمیشنیدم .......قاتی کردم ....داغ کردم .....زدم تو صورتش
÷وای ....تو چیکار کردی هیون
_نمیخواستم بزنمش
÷بعدش چه اتفاقی افتاد؟
_نمیدونم اومدم اینجا جئون اگه بفهمه زندم نمیذاره
÷عین خودشی ......انگار جونگوک جلوم نشسته عین اون حساسی رو جیمین‌ .....
_حالا چیکار کنم؟
÷خیلی دوست دارم مثل دفعه های قبل پشتت دربیام ولی تو کار اشتباهی کردی ......هرچی باشه اون آباته......کیو دیدی پدرشو بزنه؟ چرا اینجوری شدی هیون؟
_دیگه نمیتونم برگردم خونه
÷اتفاقا باید برگردی باید ازش عذرخواهی کنی
_نمیتونم
÷خودت می‌دونی جیمین چقدر دوست داره و چقدر نگرانته .....چرا این کارارو می‌کنی؟ دنبال تفریحی؟خب انجامش بده ولی نه کارای این شکلی مگه تابستپون پارسال با پدربزرگت اینا نرفتی برزیل؟ مگه بهت خوش نگذشت؟
_نه بهم خوش نگذشت چون دوستام پیشم نبودن دوتا پسر از دماغ فیل افتاده ی کودن باهام بودن که پایه ی هیچ کاری نبودن تازه خود هربوجی هم عین دیده بان بالا سرم بود که دست از پا خطا نکنم
÷پس دردت دوستاتن......این آدمایی که باهاشون میگردی هیچ ربطی به تو ندارن اینا تمام فکر و ذکرشون پارتی کردن و دراگ مصرف کردن و عشق و حاله .....یه نگاه به خودت بنداز درست شبیه اونا شدی .....هیون قدر زندگیتو بدون.....مگه نمی‌خواستی خانوادت دور هم جمع شن خب شدن دیگه چی میخوای؟
_اونا منو می‌خوان چیکار سوکیو دارن
÷باز داری چرت میگی
_دارم دیوونه میشم
÷کاریه که شده بهتره بگم غلطیه که کردی
_تایگر!
÷چطور دلت اومد هیون؟ اون بیچاره هرکاری میکنه تو خوشحال باشی اون وقت تو.....
تهیونگ با کلافگی نفسشو‌ فوت کرد
_میشه شب پیشت بمونم؟
÷باید بری خونه هرچقدر بیشتر اینجا بمونی بدتره
_نمیخوام برم
با صدای زنگ هیون بلند شد
_کی اومد؟ جیمینه؟
÷نه جونگوکه
_وای! نگو من اینجام
÷تا کی میخوای فرار کنی؟
تهیونگ درو باز کرد چند دقیقه بعد کوک با عصبانیت اومد تو
+کجاست؟
÷اروم باش کوک باید با هم حرف بزنیم
+تهیونگ فقط بگو کجاست
÷کوکا تو الان عصبانی هستی
+بهت گفته چه غلطی کرده؟
÷اره تو آروم باش من باهاش صحبت کردم
هیون با ترس جلو‌ اومد
_من......
جونگوک اجازه نداد هیون حرف بزنه
+خفه شو فقط راه بیفت
بعد به سمت هیون رفت ..... گوشه ی لباسشو گرفت و اونو پرت کرد به سمت جلو
÷کوک ......یه لحظه صبر کن
+ایندفعه دیگه مثل دفعه های قبل نیست که بخاطر تو کوتاه بیام با کاری که این پسره ی احمق کرده هیچی دیگه نمیتونه منو آروم کنه
کوک هیونو دنبال خودش کشید و اصرار تهیونگ هیچ فایده ای نداشت
در ماشینو باز کرد و پرتش کرد تو ماشین و بعد حرکت کرد
+کارت به جایی رسیده که آباتو‌ میزنی اره؟
هیون با گریه گفت:
_من نمی‌خواستم بزنمش
+دهنتو ببند صداتو ببر هیون ....تقصیر پدربزرگاته که انقدر لوست کردن ....می‌دونم باهات چیکار کنم
وقتی رسیدن خونه جونگوک دوباره هیونو با بی ملاحظگی بیرون کشید اما بین راه ایستاد به صورتش نزدیک شد و با حس کردن بوی الکل گفت:
+این چه بوییه؟ چه کثافتی خوردی تو؟
هیون از ترس جوابی نداد و  جونگوک بیشتر بهم ریخت ....کشون کشون بردش تو خونه
_من هیچی نخوردم
جونگوک وارد اتاق هیون شد
_آبااااا میگم هیچی نخوردم قسم میخورم
جونگوک برگه های امتحان هیونو از روی میز برداشت و پرت کرد تو صورتش
+نمره هاتو ببین یکی از یکی گند تر .....به جای اینکه بشینی درساتو بخونی میری پی کثافت کاری بعد میای خونه ......هیون تو واقعا پسر منی؟
_نمیخواستم اینجوری شه من که صدبار گفتم ....ببخشید اشتباه کردم
+ببخشمت؟ تو کارت از بخشش گذشته
_لباسش بد بود
+چی؟
_لباسش بد بود همه جاشو انداخته بیرون اومده وسط یه مشت لجن
+اومده که اومده به تو چه؟ من شوهرشم خودم میدونم چیکار کنم .....به توی الف بچه چه ربطی داره که خودتو میندازی وسط؟
هیون چیزی نگفت
+میدونم باهات چیکار ......
حرف جونگوک ناقص موند چشمش به پاکت سیگار  روی میز افتاد
هیون با سکوت جونگوک سرشو بلند کرد و وقتی رد نگاهشو دید رنگ باخت!
کوک پاکت سیگارو برداشت هیون که میدونست کارش تمومه سریع پا به فرار گذاشت و با عجله وارد اتاق جیمین شد
جیمین با باز شدن ناگهانی در ترسید هیون درو بست و قفل کرد و بعد یه نفس راحت کشید
اما وقتی چشمش به جیمین افتاد دلش آشوب شد .....نزدیک رفت .....تازه فهمید با پدرش چیکار کرده ....جیمین حتی یه بارم اینجوری کتکش نزده بود اما اون.....
زیر چشمش کبودی باریکی نقش بسته بود
صدای در بلند شد کوک به شدت به در میکوبید
+این در لعنتیو باز کن....زندت نمیذارم هیون
هیون درحالی که اخم به چهره داشت با چشمای خیس گفت:
_وقتی می‌دونی چقدر روت حساسم ...وقتی می‌دونی نقطه ضعفمی.....چرا باهام این کارو می‌کنی؟
جیمین حتی نگاهشم نکرد به طرف در رفت تا درو باز کنه
هیون به تصویر خودش تو آینه نگاه کرد و نفس های عصبیشو بیرون فرستاد .....و بعد باز شدن در با شکستن آینه همزمان شد
و حجم زیادی از خون که از دست هیون جاری شده بود......

.......................................................................

این ادیت کار یکی از ریدرای خوش ذوق منه
مرسی لاولی 💚
@overthink12

💝🌈💝

آیا من لایق یک بوسه از طرف شما نیستم؟ 😌
لوسم کنید زود زود

شرط آپ:
ووت: 200
کامنت: 200

Life Goes On...Where stories live. Discover now