کوک : ولی تو سفت شدی '' چشمت میزنه '' میخوای من حلش کنم؟؟!!

ته از خجالت قرمز شده بود : ن....نه.... خو...خودم.... میتونم...

کوک اروم لبای ته رو میبوسه و دستش رو دور دیکش میزاره : نوچ نوچ خودم انجامش میدم ته

و رو ته خم میشه الان ته زیر کوک بود و کوک دیک ته داشت پلم میکرد ته تمام تلاشش رو میکرد تا ناله ای ازش خارج نشه.... کوک کمی پایین میاد و بوسه ارومی رو دیک ته میزاره ته تحمل نداشت : اهه... کوک... اههه... تندتر...

کوک لباشو درور دیک ته میزاره و با یه حرکت همه تونو میزاره تو دهنش : اهههه.. کوکککک...

کوک سرش رو محکم بالا پایین میکنه و ته با حس کام بودن به موهای کوک چنگ میزنه : ک.... کوک... دارم.... میاممم...

کوک همچنان به کارش ادامه میداد و کام ته تو دهنش پخش میشه.... کام رو قورت میده و دیک ته رو از دهنش خارج میکنه و با لحن خسته و تحریک کننده : خوش مزه بود بیبی

ته : خیلی بدی....
و خوابش میبره...

کوک ، ته رو بغل میکنه و تو بغلش میخوابه...

جیمین

پدر هنوز نیومده نگرانشم نکنه اتفاقی افتاد؟؟ نکنه جونگی دوباره وحشی شده؟؟

جیمین با صدای در پرواز کنان از اتاقش میاد بیرون با دیدن نامجون خشکش میزنه....

لباسای پاره....
صورت لگد زده شده....
خراش های بزرگ.....

جیمین : ه...هی...هیونگگ... چی.... چیشدهههه

نامجون : اروم باش من خوبم جونگی دوباره اومده....اسبا ترسیدن و منم زیر شون موندم... جین اومد نجاتم داد....

جیمین : خ...خراش... ها.... کار... جونگیه؟؟؟

نامجون : اره

جیمین : ه...هیونگ... بابا.... کوک.... کجانننن

نامجون : جیمین اروم باش کوک شبو خونه خاله سونگ میمونه.... بابا هم که میدونی هنوز تو روستای اسبا س....

جیمین : ا...ات....اتفاقی... برای....بابا.... نمیوفته....

نامجون میاد جلو و جیمین رو بغل میکنه و اروم پشتش رو نوازش میکنه : بابا یه خرگوش قویه نگران نباش....

جیمین کمی اروم شد و با صدای در سرش رو از بغل نامجون در میاره و به در نگاه میکنه : ب...بابا...

نامجون سریع برمیگرده و پدرش غرق خون نمیبینه : باباااااا

مینجو : اروم بابا من خوبم....

جیمین به هق هق کرد میوفته و صدای نا فهمومی از خودش در میاره : ب....با..... بابا.... د...دی.... دیگه.... نروووووو.... ل....لطفاااا.... م....مثل م...مام...مامان تن...نتها م...مون نزاررررر...

𝕞𝕪 𝕝𝕚𝕥𝕥𝕖𝕝 𝔹𝕦𝕟𝕟𝕪 ❤♨️🔞Where stories live. Discover now