جیمین ته رو رو پیشونیش میبوسه : ته ته شبو بخواب میدونم میترسی ولی باید بخوابی...
ته : چ...چشم... هی.... هیونگ
جیمین از اتاق ته میاد بیرون و با چهره عصبانیه یونگی مواجه میشه : یونگی چیشد؟؟
یونگی : که با یه بچه سکس میکنی ها؟؟
جیمین تعجب میکنه : بله!؟
یونگی : چرا تو و ته لخت تو بغل هم بودید؟
جیمین میخنده : یونگی ته چند شبه از تاریکی میترسه......و نمیخوابه.... دیشب هم که جنی زدتش.....دیشب هم از ترس هم درد نخوابید... امروز بم گفت که خرگوش شم تا بغلم که بخوابه....
یونگی از حرفای جیمین تعجب میکنه چرا ته بهم نگفت؟؟ چرا جنی زدتش؟؟ چرا از من کمک نخواست؟؟ .... کلی سوال از ته داشت....
یونگی : چرا ته از من کمک نخواست..؟
جیمین : نمیدونم ( خنده ) من دیگه میرم..
یونگی : کجاااا
جیمین : باید برم خونه دیه
یونگی : .....
جیمین : فردا هم میام نترس پیشی...
یونگی : عه من پیشی نیستمممم
جیمین : چرا هستی اونم یه پیشی خوابالو حسود ...
و گونه یونگی رو میبوسه و میره....
یونگی چند دقیقه خشکش میزنه.... و با صدای میو میو های ریزی از خشک بودن در میاد و نگاهش رو به صدا میده.... ته به حالت گربه ای در اومده بود.....
یونگی خم میشه و ته رو بلند میکنه : ته ته چرا در مورد ترست بم چیزی نگفتی؟!
ته : م....میووو...
یونگی : کی گفته من از بچه های ترسو متنفرم؟؟
ته : میو
یونگی : جنی؟!!
ته : میووو میووو
یونگی : چرا جنی زدت؟؟
ته : میو میووو میو
یونگی : تو فقط میخواستی رزی رو از رو دوش جنی برداری؟؟
ته سر تکون میده
یونگی : کجا زدت؟؟
ته : میوووو میووووو
یونگی : چند بار زدت؟!!!
ته با بغض : مــ...مـیـو
یونگی اخم میکنه و ته رو میزاره رو زمین : رزی کدوم گور یه
ته : میو
یونگی : غلط کرد
ته : میو میو
یونگی :جانم ته
ته : میو میو میو
یونگی : الان؟؟؟
ته سر تکون میده...
یونگی : باشه با من میای یا خودت میری
ته : میو
یونگی : باشه عزیزم برو...
ته با خوشحالی میره بیرون و به سمت خونه جیمین با خوشحالی راه میره....
ته پشت در خونه جیمین وامیسه : میووو میووو
کوک با صدای گربه از اتاقش میاد بیرون و درو باز میکنه.... با دیدن گربه راه راه جلو در خوشحال میشه و خم میشه و ته رو بلند میکنه : تهههه سلامممم
ته با خوشحالی میگه : میووووو
کوک : خوبم مرسییییی
و میرن داخل خونه و ته میپره و میپرسه که جیمین کجاس کوک : موچی و نامی بیرونن چرا؟؟
ته : میو میو
کوک : میخوای من بغلت کنم؟؟ ( با خجالت )
ته سر تکون میده
کوک : تبدیل شم؟؟
ته : میو
کوک : باشه
و به یه خرگوش سفید تبدیل میشه...
✚✙✚✙✚✙✚✙✚✙✚✙✚✙✚✙✚✙
امروز روز اپ نبود.....
ولی اپ کردممممممم ......
زیرا امروز تولدمه ادمین کوچولو تون 13 سالش شددددددد 😆😆 فکنم کوچیک ترین نویسنده باشم 😆😆 ووت بدید و نظر تون رو هم بگید یه تبریک تولد هم بگید گناه دالممم 🥲🥲 و اینکه معلومه من بچم ꈍᴗꈍ
(❍ᴥ❍ʋ)
مدرک : از فیکی که خودم دارم مینویسم 😆😅 ولی بعد فول اسمات میشه 😈😈 فک کنید کوچولوم اندازه یه ادم گنده پورن دیدم 😈😈
و اینکه فیکه kim family رو با دوستم نوشتم برای همین زیادی بچه گونه نیست 😆😆😆
YOU ARE READING
𝕞𝕪 𝕝𝕚𝕥𝕥𝕖𝕝 𝔹𝕦𝕟𝕟𝕪 ❤♨️🔞
Werewolfکاپل ها : یونمین - کوکوی - نامجین خلاصه : جیمین هر چند وقت یک بار به دیدن یونگی و خواهر برادرش میاد پیشش شون ولی چرا یه هیرپرید خرگوش با چند تا هیرپرید گربه انقدر صمیمین؟؟ 𒁂𖧷𒁂𖧷𒁂𖧷𒁂𖧷𒁂𖧷𒁂𖧷%%% یونمین ... یونگی : که با یه بچه سکس میکنی ها؟...
