м𝐮Tⓤ𝐀𝐥 ᒪόⓋⓔ

Start from the beginning
                                    

با تعجب : چجوری امکان داره که خواهر جیمین زنده باشه ؟ اون چهار سال پیش ضربه مغزی شد ( به پارت 2 یا 3 مراجه کنید لاولی ها )

سونگ با تعجب : آره اره چجوری فراموش کردم آخه؟

سو با اخم : پس نیوت کیه ؟

دکتر جانگ با اخم : چرا به جیمین نزدیک شده ؟

سونگ با اخم : باید به جونگکوک بگم مراقب باشه

سو با نگرانی : هرچی زودتر به جونگکوک اطلاع بده باشه سونگ ؟

دکتر جانگ با لحن نگرانی : دلم نمیخواد اتفاق دیگه ای برای این بچه بی افته پس تو اولین با هرکسی که فکر میکنی میتونه کمک کنه حرف بزن !

سونگ سری تکون داد

سونگ سریع شماره جونگکوک گرفتم ولی دریغ از یه جواب

برای هزارمین بار زنگ زدم ولی همه تلاشام بی نتیحه بود

یهو جیمین اومد داخل اتاق با لبخند : من دارم فردا میرم پیش نیوت

سو با نگرانی یهو فریاد زد : نه جیمین نمیتونی بری

جیمین با اخم : چرا ؟

دکتر جانگ با لبخند زوری: خوب ما می‌خواستیم بریم برای بچه سونگ و سو وسیله بگیریم و تو هم باید بیایی !

جیمین با حالت تعجب : اما هنوز جنسیت بچه معلوم نی که

با لبخند شلی : خب ما کلا نمیخوایم جنسیت بچه بدونیم و از الان خرید کنید چون بعد ها سو نمیتونه با اون وضعیت بیاد ک

جیمین: اما

سو با لحن گرمی : اما نداره اون برادرته باید بیایی یه روز دیگه برو پیش نیوت

جیمین

با تعجب به نیوت پیام دادم که نمیتونم بیام

بعدش رفتم سوئیت خودم

ذهنم درگیر ریکشن عجیب اونا بود که چشمام غرق خواب شد

با صدای در از خواب پریدم سریع درو باز کردم با قیافه جونگکوک روبه رو شدم
با اخم : لعنتی الان چی میخوایی

جونگکوک با تعجب: یاااااا این چه طرزه بخورد با دوست پسرته؟

با قیافه حق به جانبی : توهم تو اوج خواب باشی یه یکی وحشیانه در بزنه سگ نمیشی ؟

جونگکوک با خنده : نه جوجه

یهو بغلم کرد و سرش فرو برد تو گردنم و همونجا نفس کشید

بعد مدت طولانی ازم جدا شد پیشونیم بوسید

با لبخند خیره شد بهم : امشب راس ساعت 6 عصر میام دنبالت بریم سر قرار باشه ؟

منم با لبخند خیره شدم بهش : باشه

دوباره بغلم کرد این دفعه بلندم کرد و زیر لب بوسید

𝓜𝓾𝓽𝓾𝓪𝓵 𝓵𝓸𝓿𝓮Where stories live. Discover now