ᗰᑌTᑌᗩᒪ ᒪOᐯE

752 158 27
                                    

Jk

بغلش کردم
پشت گردنش بوی بچه میداد
درست بچه ها
از شدت صافتی خنده ام گرفت
یهو با اخم برگشت سمت و گفت : چرا داری میخندی ؟
با خنده گفتم : چون شبیه بچه هایی
با اخم گفت : من بچه نیستم
با نیشخند گفتم : چرا شبیشی
اینکه من بغلش کردم توجهی نمی‌کرد قرق در اکلیل شدم

یهو با اخم گفت : هوییی ولم میکنی یا نه ؟
با نیشخند گفتم : و اگه نکنم ؟
با اخم گفت : سوال منووووو با سوال جواب نده

با خنده ولش کردم که سریع رفت بیرون

اون خیلی کیوته
ولی باهمین کیوتی تونسته اون غوله پایینی بیدارر کنه
اما بازم اون خیلی ضعیفه بعید میدونم زیر دووم بیاره
و هیچ نسبت بهم نداره
یعنی حتی براش جذابم نیستم ؟
یعنی مخش بزنم ؟
اگه تمام جذابی و سکسی بودنم به کار بگیرم
اون موقعه ببینم بازم از دستم فرار میکنی
شرط میبندم خودت با پای خودت میایی سمتم
اون موقعه نمی‌ذارم هیچ بنی بشری حتی نگاهش بهت بخوره
اون موقعه دیگه هیچ چیز نمیتونه مارو ازم جدا کنه

Jm

از دست اون مردک فرار کردم و سر میز نشستم که چا اون وو پسر دکتر سونگ گو سمتم خم شد و گفت : دوست پسرت بود یا ددیت ؟

با تعجب نگاش کردم جوری که فقط خودمون بشنویم گفتم : نههههههه معلومه که نههه

اون ووو با خنده گفت : فعلا نه اما بعدا حتما یا رلت میشه یا ددی

با مشت زدم رو بازوش

که یهو اونی و شوهرش رسیدن و گفتن : خوب بچه ها حساب کردیم دیگه بریم

بعد از خارج شدن از رستوران اونی ‌و شوهرش سوار ماشین خودشون شدن

منم سوار ماشین چا اون وو شدم که بریم با اکیپ دوستاش آشنا بشم

بعد از 30 دقیقه رسیدیم به کافه moon
و اون وو  رفت با دوستاش سلام کرد و شروع کرد به معرفی

جیمین این کیم جونگین هست ما کای صداش میکنیم

کای با خنده : سلام خوشبختم جیمینی با لبخند گفتم : سلام منم جونگین شی کای با خنده گفت : ایگوووو میتونی بهم وای بگی

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

کای با خنده : سلام خوشبختم جیمینی
با لبخند گفتم : سلام منم جونگین شی
کای با خنده گفت : ایگوووو میتونی بهم وای بگی

𝓜𝓾𝓽𝓾𝓪𝓵 𝓵𝓸𝓿𝓮Where stories live. Discover now