The card

384 108 730
                                    

:"بیشتر دقت کن،چون هرچقدر فکر کنی بیشتر میبینی،راحت تر میتونم گولت بزنم
اصلا دقت کردن چیه؟ نگاه میکنی ولی در اصل کاری که میکنی فیلتر کردنه. سعی میکنی به چیزی که میبینی معنی ببخشی
و کار من، گرفتن ارزشمند ترین چیزی که به من میدی و استفاده کردن ازش علیه خودته،توجهت"

-شیکاگو-
-دوشنبه-

دسته ی کارتارو بر زد و جلوی یکی از تماشاچی ها نگه داشت
:"کارتارو خیلی سریع بهت نشون میدم و ازت میخوام یکیشونو ببینی"
قبل ادامه دادن حرفش به کارت دو گشنیز که پایینتر از همه ی کارتا بود و برعکس بقیه دیده میشد اشاره کرد
:"این یکی رو نه؛این خیلی واضحه"
و بعد با گرفتن گوشه ی کارتا و یکی یکی ول کردنشون تصویر محوی از کارت هارو رو برای پسر به نمایش گذاشت
:"این خیلی سریع بود دوباره نشونت میدم "
و کارش رو کمی آرومتر تکرار کرد

وقتی مطمئن شد که یکی از کارت ها انتخاب شده اینبار اونهارو جوری گرفت که همشون دیده بشن
:"کارتی که دیدی بین اینا هست؟"
بعد از گرفتن جواب نه از پسر ادامه داد
:"برای اینه که زیادی دقت میکنی این چیزی بود که من کل شب گفتم،هرچقدر بیشتر دقت کنی..."
صدای جمعیت اطرافشون که ادامه ی حرفشو میگفتن باعث سکوتش شد
*کمتر میبینی
کارت های توی دستشون رو بالا انداخت و اون پسر تونست از بین کارت های پاسور پراکنده تو هوا عکس کارت هفت خشت رو ببینه که با چراغ ها روی برج بلند پشتشون شکل گرفته بود

همونجا بین جمعیت شلوغ مردی خودش رو پنهون کرده و این اجرا رو تماشا میکرد

----------------------------------------------------

-نیواورلئان-
-سه شنبه-

:"به چشمام نگاه کن،و حالا بخواب"
بعد از این حرفش بدن زن فرو رفته در خواب رو گرفت تا نیوفته و همزمان با بشکن زدن جمله ی "بیدار شو" رو با صدای آرومی گفت

زن طوریکه اصلا نخوابیده باشه سرش رو بلند کرد و بهش خیره شد
اسکناس صد دلاری رو از جیبش خارج کرد و با فاصله از زن جلوش گرفت
:"اگه بتونی این صد دلاری رو ازم بگیری برای تو میشه "
خواست جلو بیاد تا پول رو بگیره ولی پاهاش به زمین قفل شده بود و نمیتونست حرکت کنه
:"اگه بتونی اسمتو بگی این پول رو بهت میدم"
ولی بازم تلاش زن برای‌ انجام این کار بی نتیجه موند و نمیتونست لب هاش رو برای تلفظ اسمش از هم جدا کنه

بعد خنده ی کوتاهی گفت
:"یکم همینجوری مشغول باش تا یه نگاهی هم به ذهن این آقا بندازم "
و به طرف همسر زن که با کمی فاصله ازشون ایستاده بود رفت و برخلاف مخالفت های اون مرد تمرکز کرد تا از مهارتش استفاده کنه

:"خب ساحل و کوکتل میبینم؛فلوریدا؟"
*یه مسافرت کاری بود
:"آره خب اینم یه کاره،شاید حتی یکی از قدیمی ترین کار ها "
بازم خندید و به رفتار های مضطرب مرد نگاه کرد
*به نظرم دیگه باید بریم عزیزم
برگشت سمت همسرش تا اون زن رو با خودش ببره ولی با گرفته شدن شونه اش سمت اون مرد برگشت

now you see me Where stories live. Discover now