5

370 21 0
                                    

نامجون سریع از اتاق جین خارج شد و نفس عمیقی کشید
رفت پایین و داخل اشپزخونه شد که یه پسر خیلی کیوت دید
اون پسر با دیدنش سریع دوید سمتش و ازش پرسید
🐥تو کی هستی
🐨من نام.... ببخشید من سوجینم خدمتکار جدید
🐥وایییییی چقدر خوشگلی
🐨ممنونم
🐥میشه باهم دوست بشیم
🐨چی
🐥لطفا لطفا لطفا اااا
🐨باش
اون پسر سریع پرید بالا
🐥خب منم جیمینم پارک جیمین
🐨واو
🐥یک سوال
🐨چی
🐥من شبیه موچی هستم
🐨امم... اره
🐥توهم گفتی اره عهههه چرا من خیلی هاتم نمیخوام موچی باشم
نامجون اومد حرفی بزنه که صدای یه دختره ای اومد
دختر:وایی کراشم اومده
🐨چی کراشت کیه
دختر: مین یونگی دیگه
🐨اهان
جیمین سریع با اون دختر دویدن بیرون از اشپزخونه که نامجونم باهاشون رفت و یک پسر هات وارد عمارت شد و با یک دختر

اسم فیک:معذرت میخوام اربابOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz