ᗰu𝕋𝕦αˡ ⓛⓞⓋ𝒆

Start from the beginning
                                    

سونگ با خنده : اون وقت دوتا موچی داریم

باهم خندیدم

یهو یاد جونگکوک افتادم

با لحن کنجکاوی : سونگ ؟

سونگ با لبخند : جانم موچی 1

سو با خنده : یاااا اذیت نکن

با لبخند : عااام جونگکوک کیه ؟

یهو هم سونگ هم نونا اخم کردن و بهم دیگه نگا کردن

سونگ با اخم : چطور ؟

چشمام ریز کردم : چرا انقدر واکنش تون بده ؟

نونا هول هولکی دستاش تکون داد : نه آخه

با اخم : وقتی بیهوش بودم اسم جونگکوک تو ذهنم بود و یه حس بدی بود انگار که دلم براش تنگ شد !

نونا با ناراحتی نگام کرد : هرچیزی فراموش کنه قلب هیچ وقت هیچ چیزو فراموش نمیکنه !

با تعجب: ها ؟

نونا لبخند تلخی زد  : به سونگ میگم حتی اگه فراموش کنم قلبم همچنان عاشقت میمونه !

سونگ با لحن سرد : نظرتون چیه غذا مون بخوریم ؟

بعدش ديگه حرفی بین مون زده نشد
دقتی غذا تموم شد و سونگ رفت که غذا رو حساب کنه

بچه ای با دو اومد سمتم منم برای اینکه نخوره زمین بغلش کردم

بچه حس عجیبی بهم میداد

یهو مردی اومد سمتم با خنده بچه رو ازم گرفت یهو با تعجب نگام کرد : اوع شما چقدر شبیه همسر منی !

بچه زد زیر گریه با فریاد میگفت " اون ماماعه بزار برم بغلش "

نونا اومد سمتم و گفت چیشده؟

مرد با اخم داخل گوشیش دنبال چیزی میگشت !

بچه همچنان گریه میکرد و جیغ میزد که از دست مرد فرار کرد اومد سمتم

با تعجب خواستم چیزی بگم که عکسی نشونم داد که مرد و بچه به همراه یه زن که خیلی شبیه من بود داشت می‌خندیدن

سونگ اومد کنارم ایستاد با اخم : جیمین این کیه ؟

نگاهی به بچه انداختم که صفت چسبیده بود به شلوارم و جیغ میزد که ماما منو بغل کن

مجبور شدم اون بچه رو بغل کنم

صبر کن اون داهیونه! خواهرم

با شوک : اسم اون زن داهیون نیست فامیلیش هم پارک هست ؟

مرد با تعجب: بله کاملا درسته من شوهرم اونم بچه مونه شما کی هستید

با بغض : من برادرشم

سونگ با اخم : خب آقا همسرتون کجان ؟

مرد با لبخند : من نیوت اسپیسی هستم واسم اون بچه هم به انتخاب  داهیون تام هست

𝓜𝓾𝓽𝓾𝓪𝓵 𝓵𝓸𝓿𝓮Where stories live. Discover now