جونهی که از اینطور نشستن خسته شده بود، بعد از کمی تقلا برای صاف نگه داشتن کمرش، خود را روی زمین انداخت: من خسته شدممم...
آیوان به جونهی 6 ساله نگاه کرد و به حالت ایستاده درامد: یکم اب بخور جونهی.
مین، جی یانگ و سی سی که یک سال از او بزرگتر بودند هم نشستند و هر چهار نفر از بطری مشترکشان اب نوشیدند. جونهی زیر لب غرید: اصلا نمیفهمم چی میگه!... میخوام برم خونههه...
آیوان مقابل جونهی نشست: مهم درست انجام دادن حرکاته.
جونهی در حالی که هر دو پایش را مقابلش دراز کرده بود، آنها را به چپ و راست حرکت داد: ولی من نمیخوام. بچههای همسن من میشینن تام و جری میبینن و من باید مث بابابزرگم تمرین نفس کشیدن کنم.
هوان که تازه وارد سالن شده بود، دست به سینه به چهارچوب در تکیه زده و به جونهی میخندید.
آیوان لبخند زد: تمرین نفس کشیدن برای هر کسی و توی هر سنی لازمه.
مین گفت: اما ما که نمیخوایم تهذیبگر شیم. من ترجیح میدم از برادر هوان شمشیرزنی یاد بگیرم تا این تمرینای خسته کننده.
سی سی که مشغول بازی با موهایی که بالای گوشهایش گوجه کرده، بود، یکی پس گردن برادر دوقلویش مین زد: مگه مامان نگفت این کلمه رو نگی؟!
مین اخمی کرد که ابروهای پرپشتش را بهم رساند و لپهای بادکردهاش هنگام حرف زدن تکان میخوردند: ولی الان جلوی برادر یوانیم!!!
و گردنش را مالید.
آیوان جواب داد: درسته جلوی ما اشکالی نداره ولی باید مراقب باشی جای دیگه اینو نگی!
جونهی گفت: اصلا تهذیبگرا با ما چه فرقی دارن؟
مین پیش از بقیه جواب داد: ما نمیتونیم با شمشیر پرواز کنیم!
هوان خندید و ایوان موهای مین را بهم ریخت: درسته. چون شما هسته طلایی قوی ندارین و لازم نیست تمرین و تعلیماتی که تهذیبگرا میبینن رو ببینید. شکارچیها مبارزه کردن بدون شمشیر رو یاد میگیرن و با طلسم کاری ندارن. شکارچیها فقط چیزایی رو شکار میکنن که میتونن ببینن ولی دنیای تهذیبگرا بزرگتره.
مین گفت: بابا میگفت یه بار که با برادر یوان به شکار رفته دیده که برادر یوان تونسته روحی که توی بدن یکی دیگه بوده رو بیرون بکشه. شکارچیا نمیتونن چیزای زیادی شکار کنن.
هوان به جمعشان اضافه شد و چهارزانو کنار ایوان نشست: ایوان تونست اینکارو بکنه چون از طلسم استفاده میکنه. ولی پدر سیسی و مین بود که با تلههای مختلف اونو از جایی که مخفی شده بود بیرون کشید. پس کار پدر تو به اندازه ایوان مهم بوده.
سیسی اعتراض کرد: ولی این عادلانه نیست. باید به ما اجازه میدادین انتخاب کنیم که میخوایم شکارچی باشیم یا تهذیبگر.
YOU ARE READING
WANGXIAO
Fanfictionشیائوژان دانشجوی سال آخر رشته تاریخ شناسی چین و وانگ ییبو، صاحب موزه پنج قبیله مشهور است. شیائو ژان با پیشنهاد استادش، پروفسور وانگ هایکوان، بررسی موسیقی قبیله گوسولان را به عنوان موضوع پایان نامه اش انتخاب میکند که برای انجام آن به کمک وانگ ییبو، ص...
Part 16: دومین یشم گوسو
Start from the beginning