جونگکوک: راحت باش هیونگ..میتونی رو کاناپه بشینی تا من بیام

با لبخند سر تکون داد و روی یکی از کاناپه ها جا گرفت، از گوشه چشم جونگکوک و دید که جعبه کیک رو روی اُپن گذاشت و لحظه ی بعد صدای دادش توی خونه پیچید

جونگکوک: لوسیفر

تهیونگ از فریاد پسر تو جاش پرید و قلبش یه ضربان و جا انداخت

جونگکوک: برو بیرون 

اسم حیوون خونگیش لوسیفره؟..تو دلش گفت و نیم نگاهی به اطراف انداخت، خونه ی خوب و جمع و جوری بود

جونگکوک: اون شکلی نگام نکن خر نمیشم لوسی

خیلی دوست داشت بفهمه توی اتاق چه خبره اما ادب حکم میکرد همونجا بشینه

جونگکوک: برو بیرون همه جا پخش کردی این کوفتی رو

بعد از چند دقیقه صدای جونگکوک رو شنید..مثل اینکه سعی داشت خنده اش رو کنترل کنه و همچنان شاکی به نظر برسه: خودم جمعش میکنم لوسی..نمیخواد بغلم کنی نترس دعوات نمیکنم پسر

تکونی تو جاش خورد و به با ادب بودن ادامه داد، با اینکه سخت بود

جونگکوک: ببخشید هیونگ، منتظرت گذاشتم

 در حالی که تو دستش چند برگ دستمال کاغذی مچاله شده بودن از اتاق بیرون اومد و سمت آشپزخونه رفت

جونگکوک: پسر..به هیونگ سلام کردی؟

دستاش و شست و بعد از شکستن قلنج گردنش روی کاناپه رو به روی تهیونگ نشست و همون لحظه سگِ بزرگی روی پاهاش پرید

تهیونگ که تا اون لحظه سگ یا همون لوسیفر رو ندیده بود جا خورد

جونگکوک: یادم رفت ازت بپرسم، فوبیا که نداری؟

تهیونگ: آ..به سگا؟

جونگکوک: آره

نوچی گفت و نگاهش و به دوبرمنِ توی بغل جونگکوک داد..فکر میکرد سگای بزرگ جثه خشن تر از این حرفا باشن اما لوسیفر مثل یه بچه پوزه اش رو به شکم جونگکوک میمالید تا نوازش شه

تهیونگ: کیوته

جونگکوک لبخند زد و تو جاش صاف نشست: خب بیشتر از این وقت هدر ندیم..هیچی راجع به موضوع پروژه میدونی؟

تهیونگ: یکم در موردش خوندم 

با بلند شدن جونگکوک سگ از روی پاهاش پایین پرید و به سمت دیگه ای رفت

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jan 29, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

tearWhere stories live. Discover now