گتسبی؟

111 22 18
                                    


توی راه روی دانشکده قدم برمی داشت در حالی که سرش پایین و مشغول خوندن کتاب بود، علاقه ی اون پسر به قرن نوزدهم و کتاب های کلاسیک غیر قابل انکار بود

سولگی: تهیونگییی

با صدای سولگی سر بلند کرد و لبخند بزرگِ دختر و دید، انرژی ای که از سولگی میگرفت همیشه باعث لبخند زدنش بود

چونگها: آروم تر سولگی من دستم پره

چونگها همونطور که یه کارتُن بزرگ دستش بود پشت سر دخترک پر انرژی و خندان راه میرفت

سولگی: تهیونگی کجا میری؟

ایستاد و منتظرشون موند تا بهش برسن

تهیونگ: میرم سر کلاس سولگی

چونگها: قرار بعد از ظهرمون یادت نرفته که؟

سری به طرفین تکون داد و لحظه ی بعد همگی سمت کلاس هاشون راهی شدن، طبق چیزی که متوجه شد محتوای اون کارتُن یه سری کتاب رمان بود

با ورودش به کلاسِ استاد کیم سر ها به سمتش برگشتن، بی اهمیت به نگاه های آزار دهنده اشون روی صندلی ای نزدیک دیوار جا گرفت و کتابش و تو کیفش گذاشت تا منتظر ورود استاد بمونه

پچ پچ چند تا از بچه هارو شنید

"هیچ دوستی نداره؛ چجوری زنده ست اصلا؟"

"!ترحم بر انگیزه"

"..و احمقانه"

نفسش و با صدا بیرون داد که همون لحظه با ورود استاد همگی ساکت شدن

.

.

اگه میخواست صادق باشه از نیم ساعت اولِ اون کلاس هیچی نفهمید و فقط وقتی به خودش اومد که کلمه " تجاوز" رو شنید

لرزی کرد و صاف تو جاش نشست

تجاوز بی معنیه-

با شنیدن این حرف سرش و پایین انداخت اما انگار این عذاب تموم شدنی نبود

مگه میشه یه نفر از سکس لذت نبره!؟-

درسته؛ این حرفو یکی از همکلاسی هاش در جوابِ توضیحات استادشون در رابطه با آسیب های روحیِ تجاوز زد

لبخند غمگینی کنج لباش نشست، با وجود همچین آدمهایی یه سری ها هنوزم توقع داشتن جرمی مثل تجاوز ریشه کَن شه؟

tearWhere stories live. Discover now