سلام و درود
مرسی بابت استقبال از این فیک
اومیدوارم از این پارت لذت ببرید
لطفا بوک رو تو ریدینگ لیستاتون اد کنید و به دوستاتونم معرفیش کنید
شرط ووت ۴۰
شرط کامنت ۱۲۰
****************
۱۲ سال قبل"خداحافظ خانم پیکنیس."
لویی با صدای بلند داد زد و بعد به سمت مادرش دوید
"سلام مامانی "
لویی دستش رو برای جی دراز کرد جی هم فورا دست پسرش رو گرفت و انگشت های کوچولوش رو بوسید"روزت چطور بود عزیزم؟ "
"خیلی خوب بود حالا میشه بریم و با هزی بازی کنم مامی ؟"
جی به چشمای امیدوارش نگاه کرد و بعد سرش رو تکون داد
"البته هانی به شرطی که همینجور پسر خوبی باقی بمونی "
لویی یه طوفان کوچیکه اما به محض اینکه اطراف هری قرار میگیره صاحب تمام صبر دنیا میشه
اون یه گوشه ساکت میشینه و مراقبت از دوست کوچولوش تبدیل به تنها وظیفه اش میشه
اون اوایل جی نگران و نامطمئن بود فکر میکرد لویی نباید با بچه به اون کوچیکی هم بازی شه اما با گذشت زمان رفتار لویی نظرش رو عوض کرد
طوری که لویی از همون ابتدای تولد نسبت به هری کوچولو وسواس داشت و بطور دائم ازش مراقبت میکرد برا هیچکس عادی نبود
لویی که حتی نمیتونست از اسباب بازی های خودش مراقبت کنه به محض اینکه نزدیک هری میشد تمام توجهش روی اون بود
قهرمان چشم آبی زمان زیادی رو صرف رفتن پیش پسر کوچولو میکرد
بعضی وقتا کنار آنه می نشست و بچه رو روی پاهای کوچولوش میذاشت و انقدر تکونش میداد تا خوابش ببره
یا زمانی که دندون های کوچولوش شروع به دراومدن کرده بود اجازه میداد انگشتاش رو گاز بگیره
یا کمکش میکرد شیشه شیرش رو تموم کنه و مراقب بود یه وقت تند شیر نخوره که بعدش دل درد بگیره
یا زمانی که شروع به غذا خوردن کرده بود سعی میکرد شکلک های بامزه درآره و به نینی بد قلق غذا بده و این لیست همین جوری ادامه داره
YOU ARE READING
little one _L.s (Persian Translation)
FanfictionLittle one_L.S (Persian Translation) لویی یه عوضی اما نه برای هری چون اون بیبی شه . جایی که لویی به بدی شهرت داره اما هیچ چیز مانع محافظت از بیبی کوچولوش نمیشه و از هر اتفاق بدی که قراره توی دبیرستان یا زندگی برای اون بیوفته جلوگیری میکنه 《Libra 》