'𝒀𝑶𝑼

482 57 20
                                    

آسمون به تاریکی میزد و برف بی رحمانه تر از همیشه میبارید ، تو قبرستونی که با پوشش سفیدی پنهان شده بود ، پسری که از سرما به خودش میپیچید و هرزگاهی تو خواب و بیداری سرفه میکرد تو ذوق هر رهگذری میزد!
بعد از چندساعتی که با خیال اغوش مادر و پدرش از حال رفته بود ، بیدار شد و به آرومی پلک هاش رو از هم فاصله داد
سرفه های پی در پی ای که داشت حدس اینکه سرما به بدنش نفوذ کرده باشه رو سخت نمیکرد
به سختی سر جاش نشست و به اطرافش نگاهی انداخت ، همه جا تو تاریکی مطلق فرو رفته بود
اشکاش بی اراده رو صورتش میریخت و صورتش از حس گرمای زیادی گز گز میکرد
لرز شدیدی به بدنش وارد شد و باعث شد باز به سرفه بی افته
دست هاش از شدت سرما بی حس شده بودن و تکون دادنشون سخت ترین کار ممکن شده بود

+ لعنتی .. حالم خوب نیست ، س-سرم درد میکنه آااه

با صدای گرفته ای گفت و دست هاش رو روی پیشونی آتیش گرفته اش گذاشت و سعی کرد به سختی از جاش بلند شه اما پاهاش نمیتونستن خواستش رو عملی کنن
هر دو دست هاش رو دور بدن یخ زدش پیچید و خم شد و از درد بدنش به خودش پیچید
راهی نداشت
نمیتونست مقابلش رو درست ببینه
به خاطر تب شدیدش بود یا اشک هایی که پی در پی میریختن؟
نمیدونست
گوشیش رو از جیب شلوارش بیرون آورد و چشمش به شارژ کمش افتاد
قبل از خاموش شدنش باید به کسی زنگ میزد
اما مگه کسی رو داشت؟!
پسری که تمام روزهای زندگیش با تنها خانوادش گذرونده بود و بعد از رفتن اون ها از همیشه تنها تر شده بود چه کسی رو میتونست داشته باشه؟
لیست مخاطبینش رو باز کرد و چشمش به تنها مخاطبی که داشت قفل شد
دست های لرزونش رو بدون هیچ اختیاری سمت اون فرد برد و لمس کرد
(کیم تهیونگ)

+(خواهش میکنم جواب بده)

بعد از خوردن چند بوق چند ثانیه ای که به اندازه چند هزار سال برای پسرک گذشت بالاخره صدای گرم تنها فرد زندگیش تو گوش هاش پیچید و باعث شد لبخند کم جونی میون اشک هاش بزنه

+کمکم کن ، حالم بده ت-هیونگ! خواهش میکنم

-کوک؟ چیشده؟ چرا صدات میلرزه؟ کجایی؟

به اطرافش نگاهی انداخت و بعد از کمی فکر کردن ادرس اون مکان رو به فرد پشت خط داد اما قبل از اینکه بخواد دوباره برای کمک التماس کنه گوشیش خاموش شد و حرفش نصفه موند
ااه غلیظی از میون لب هاش خارج شد و سر سنگینش رو به سنگ قبر کنارش تکیه داد و منتظر موند
تمام سلول های بدنش خواستار یه آغوش گرم بودن
کسی رو میخواستن که نوازش گرانه اطمینان بده که همه چیز درست میشه

........
- کوک؟؟؟جانگکوک؟؟ لعنتی!

بعد از قطع شدن تلفن توسط جانگکوک سعی کرد ادرس رو به خاطر بسپره و با بیشترین سرعت خودش و به اون مکان برسونه

-قبرستون؟ اونجا چیکار میکنی آخه؟

صداهای مغزش بهش اجازه نمیدادن درست تمرکز کنه
ذهنش پر از سوال بود

|𝐇𝐀𝐄𝐓𝐇𝐄𝐑|Where stories live. Discover now