part 11

114 13 258
                                    

×Writer×
خب اینبار به جای اینکه از اول اول شروع کنم گذاشتن پارت یه نکته رو بگم که حواستون باشه. از این به بعد قبل اپ کردن هر پارت یکی از شخصیتا رو انتخاب میکنم اون شخصیت کل کامنتای اون پارتو جای من جواب میده. یعنی درواقع هرچی بگید اون جواب میده. برای مثال کامنتای ایندفه رو هرچی بذارید با من طرف نیستید با اقای تومو تاملینسون طرفیدددد. دیگه زیاد وراجی نمیکنم خسته نشید. امیدوارم خوشتون بیاد از این پارت^^

×Zayn p.o.v×

نیمروی توی ظرفو نصفه ول کردم و انداختمش تو سینک. ابو روش باز کردم تا خشک نشه.
_لویی عن بانوت زنگ زده بود

همونطوری که مسواکش نصفه تو دهنش بود اومد بیرون:درست حَف بوزون

_مسواکو از دهنت درار:/
لویی:نوموخوم
زیر لب یه به تخمم نثارش کردم.

_گف به لویی بگو نگران نباشه همچی خوب بوده. داداش واقعا چرا اینو انقد لوس می کنی:/

تمام خمیر دندون توی دهنشو روی تخم مرغ خیس توی سینک خالی کرد:زین من لوسش نمی کنم فقط خوشم نمیاد تنهاش بذارم.

من خوب میدونم لویی داره چیکار می کنه. ولی همونقدر خوبم میدونم برای بهتر شدن اوضاعش نیازی به این کارا نداره.

لیام گفت وقتی نقاشیای جدیدشو بفروشه حتما بهش کمک می کنه. من گفتم اولین مسابقه ای که ببرم تمامشو میدم به لویی حتی نایل گف درامد این البومشو هرچند که کمه اما با لویی نصف می کنه. اما این بشر انقدر مغروره که زیر بار نمیره.

درسته هممون میدونیم که خب... احتمالا درمان جواب نمیده اما اون به هرحال.. رفیقمونه... ما برای خوشحالیش هرکاری می کنیم!

_لویی.. لویی من گفتم ما باهاتیم هرجور شده کمکت می کنیم
این دختره مریضه دیوونس از رفتاراش معلومه. چرا میخوای خودتو تباه کنی؟؟ واقعا برای اون درمان کوفتی میخوای زندگیتو به این روز بندازی؟؟ مگه بعدش چقد وقت می مونه؟؟ دو ماه؟؟ سه ماه؟؟ یه سال با درد و بدن رنجور؟؟

دوباره مثل همیشه شروع کرد به گفتن حرفای قدیمی:اولا تو اگر جای من بودی به تنها راه رلخوشیت میگفتی کوفتی؟؟ تو نه چیزی میدونی نه چیزی می فهمی منم اصلا مشتاق نیستم وقتمو با حرف زدن با تو هدر بدم. وقتی تو هیچی نمی بینی و من به زور میخوام بهت نشون بدم وضعم عالی نیست ولی خوبه مث این می مونه که بخوام به ادمی که حس بویایی و چشایی نداره بگم سرکه بد بوعه ولی غذا رو خوشمزه میکنه.

پوف کشیدم:حرفای سنگین میزنی:/ بولشتای منطقی تفت میدی:/

نایل با موهای بهم ریخته اومد پایین و با چشمای تقریبا نیمه باز نگاهمون کرد:بازم دارید بحث می کنید؟؟؟

_نه بحث نمیکنیم

نایل:پس دروغ میگید

لویی:ما خیلی وقته بحث نمیکنیم

sleep in dirtWhere stories live. Discover now