جین تانگ ابرویی بالا انداخت: حدس زدنش راحت نیست.
_ممکنه از حضور ما خبر نداشته باشه؟
_این موضوع اهمیتی نداره. همونطور که گفتم با توجه به اینکه از اسم خورشید سرخ استفاده کرده، باعث میشه دنبالت بگردن و پیدات میکنن.
جین تانگ از داخل کتش دعوتنامهای را بیرون آورد و مقابل آیوان گذاشت: این موقعیت خوبی برای فهمیدن حقیقته. احتمالش زیاده که اون شخص امروز در مهمانی حضور داشته باشه. بگو که دعوتنامه رو از شخص ناشناسی دریافت کردی و این احتمالو که ممکنه از سمت اون گروه تقلبی باشه رو مطرح کن. ممکنه خودشو نشون بده یا حرکت دیگهای بکنه.
آیوان سرش را تکان داد و دعواتنامه را برداشت. صدای قلبی که به سینهاش میکوبید از صدای مرغابیهای شناگر و قطاری که از روی پل گذشت هم واضحتر به گوشش میرسید. روزی که سالها از رو به رویی با آن اجتناب کرده بود، مقابلش قرار داشت و دیگر عقب نشینی ممکن نبود.
جین تانگ به چهره اشفته آیوان نگاه کرد: ممکنه ازت بخوان هویتتو اثبات کنی....
ایوان سریع جواب داد: میدونم چطور باید اینکارو انجام بدم.
مصمم بود و جین تانگ که به او اعتماد داشت، حل کردن این قضیه را به خودش سپرد. دستش را روی شانه آیوان گذاشت و وقتی آیوان توجهش را به او داد، لبخند روی لبهایش ظاهر شد و اثرش میان خطوط روی گونه و زیر چشمانش نشست: از پسش برمیای ایوان. لازم نیست نگران باشی. من همیشه کنارتم.
آیوان سعی کرد خودش را با حرفهای اطمینان بخش جین تانگ آرام کند اما آرامش دقیقا از روزی که فهمیده بود گروهی به نام خورشید سرخ ظاهر شده از او فراری شده بود و به بازگشتش امیدی نداشت.
داخل ماشین که نشست، هوآن با دیدن بدن لرزانش بخاری را روشن کرد: خوبی؟
آیوان نفسش را با کلافگی بیرون پرت کرد: فکر نکنم.
هوان به دعوتنامه نگاه کرد: پس تصمیم داری بری!
_ظاهرا چارهای نیست. نمیتونم بذارم انگشت اتهامشون سمت ما بیاد.
............................................
حال:
تمام نگاهها روی پسر ثابت و نفسها در سینه حبس بود.
_من رهبر خورشید سرخ، قبیله ون، ون یوان هستم.
دیدن تازه واردی که خود را بازمانده قبیله ون معرفی کرد، حاضرین را شوکه کرده و صدای پچ پچها را بلند کرده بود اما در این میان لان وانگجی حسی متفاوت داشت. او سالهای زیادی خود را برای محافظت نکردن از شخصی که دوستش داشت سرزنش میکرد و حالا یک دلیل دیگر پیدا شده بود تا به این عذاب وجدان دامن بزند.
YOU ARE READING
WANGXIAO
Fanfictionشیائوژان دانشجوی سال آخر رشته تاریخ شناسی چین و وانگ ییبو، صاحب موزه پنج قبیله مشهور است. شیائو ژان با پیشنهاد استادش، پروفسور وانگ هایکوان، بررسی موسیقی قبیله گوسولان را به عنوان موضوع پایان نامه اش انتخاب میکند که برای انجام آن به کمک وانگ ییبو، ص...
Part 10: یک خاطره آشنا
Start from the beginning