'𝑴𝒀 𝑼𝑴𝑩𝑹𝑬𝑳𝑳𝑨

1K 107 19
                                    


+پدر من دارم میرم

گفت و به سمت اتاق کوچیک پدر بیمارش که اخیرا به خاطر کم غذایی، شدیدا لاغر و ضعیف شده بود حرکت کرد

- ب-بازم د دا-ری میری؟

چشم هاش ، مظلومانه و با حالت غمگینی پدر ضعیفش رو نگاه میکرد
کاش حالش خوب بود
کاش انقدر ضعیف نمیدیدمش
افکارش رو بیرون انداخت و با لبخند رو به روی پدر عزیزش ایستاد و خم شد و پیشونی که حالا پر از خط های ریز و درشت شده بود رو بوسید

+ دارم میرم تا چندتا چیز بخرم برای شام ، قول میدم سریع برگردم تا براتون غذاهایی که دوست دارین رو درست کنم ، تا اون موقع باید ورزش هایی که دکترتون گفته رو انجام بدین باشه؟!

-زود میای؟!

مظلومانه گفت

+آره ، قول میدم سریع خریدا رو انجام بدم و بیام

تبسمی روی لب های خشک شده پدرش ایجاد شد و سرش رو به نشانه قبول کردن تکون داد

+زود برمیگردم
خدافظ ، دوست دارم

از اتاق بیرون اومد و سویشرت طوسی رنگش رو تنش کرد و به سمت در ورودی حرکت کرد

+حتما داره بارون میاد .. باید چترمو ببرم

چتر سفید رنگش رو که مال مادرش بود برداشت و لبخند تلخی به خاطراتی که با مادرش داشت کرد ..

+همیشه مثل فیلم برام یادآوری میشه!

خیابون ها طبق انتظارش خیس بودن
کی گفته بعد از هر ابری یک خورشید نمایان میشه؟! آسمون جانگکوک خیلی وقت شده بود که ابری بود ، درست مثل آسمون لندن ..

......
+ فکر کنم همینا کافی باشه

باید حواسش به پس اندازشون میبود ، تهیه کردن داروهای پدرش به اندازه کافی هزینه میبرد!
پس به مقداری سبزیجات و گوشت که برای شامشون بود راضی شد و به صندوق رفت تا خریداش رو حساب کنه

+(یعنی یکم قدم بزنم؟!)
با خودش فکر کرد و بعد از چند ثانیه به سرعت از گفتش پشیمون شد
(+نه بابا منتظرمه!)

جونگکوک مثل بقیه هم سن هاش نبود
ترجیح میداد از پدرش مراقبت کنه تا بخواد بره دنبال خواسته های خودش ..
همیشه گوشه ذهنش آرزوهایی داشت که با فکر کردن بهشون قلبش از هیجان و ذوق به تپش می افتاد
دروغ بود اگر میگفت سخت نیست ، اما موضوع پدری بود که جونش بهش بسته بود پس مشکلی باهاش نداشت
لبخندی زد و به راهش ادامه داد
زیر آسمون خاکستری لندن قدم میزد و زیر لب اهنگ زیبایی رو زمزمه میکرد که با احساس برخورد کسی بهش ،  شوکه شد
دستش رو به قلبش رسوند تا تپش های نا منظم و از روی ترسش رو آروم کنه
به عقب برگشت و به شخصی که انگار نه انگار که لهش برخورد کرده بود نگاهی انداخت و چشم هاش رو ریز کرد و با صدای بلندی رو به اون شخص با لهجه غلیظ انگلیسی فریاد زد
+pull yourself toghether
(خودت رو جمع و جور کن)
.....
+بابا من اومدممم
بابا؟!
حتما خوابه.
خب باید چی درست کنم؟!

|𝐇𝐀𝐄𝐓𝐇𝐄𝐑|Where stories live. Discover now