PART '⁴'

7.6K 994 168
                                        

خیره به سقف منتظر بود تا زمان بلند شدنش برسه.

قرص خواب هاش دیگه جواب نمی‌داد و همین علت بدخلقی‌هاش بود‌.

البته که خوابیدن هم تاثیر چندانی روی خوش‌اخلاق بودنش نمی‌ذاشت.

چون خواب‌هاش هم همراه با کابوس بود.

با شنیدن صدای در، نگاهش رو از سقف گرفت و به چهره‌ی دختری که برای بیدار کردنش اومده بود، نگاه کرد.

اون دختره آشپزش بود.

آجوما همیشه حواسش به خورد و خوراکش بود و جونگکوک هم به واسطه‌ی این موضوع، هوای این دخترک رو بیشتر داشت.

_سلام جیسو..‌. حالت چطوره؟

دختر سرش رو پایین انداخت و تعظیمی کرد.

_خوبم رئیس... گفته بودید این ساعت بیدارتون کنم.

کوک تیشرتش رو تن کرد و دستی به موهاش کشید.

_آره خودم زودتر بیدار شدم... گفته بودی دیروز امتحان ریاضی داشتی! چطور پیش رفت؟

جیسو خندید و دوباره تعظیمی کرد.

_خوب بود رئیس... یکم سخت بود، ولی از پسش بر اومدم!

مرد لبخندی زد و لایکی نشون دختر داد.

_این خوبه. خوب درس بخون و به مادرت کمک کن... مادرت واقعا فرشته‌ست!

دخترک تایید کرد و پرسید:

_حمام رو براتون حاضر کنم؟

جونگکوک سری تکون داد و نگاهی به ساعت که پنج صبح رو نشون می‌داد، انداخت.

_آره آماده‌اش کن!

جیسو تعظیمی کرد و سمت حمام رفت تا وان رو آماده کنه.

طولی نکشید که جونگکوک هم وارد سرویس شد و بدون نگاه کردن به دختر مشغول اندازه کردن آب بود، سمت روشویی رفت تا مسواک بزنه.

_جیسو؟

دختر کمی پرید و سمت مرد برگشت.

_ب-بله؟

کوک از آینه به دختر نگاهی انداخت و لبخندی زد.

_می‌شه ازت بخوام از اون دمنوش‌هایی که مخصوص سردرد بود برام درست کنی؟ اون سری که آوردی واقعا جواب داد.

جیسو لبخند ملیحی زد و سر تکون داد.

_خوشحالم که جواب داده... حتما! تا حمام‌تون تموم شه دمنوش‌تون هم حاضر می‌شه رئیس.

𝑱𝒖𝒔𝒕 𝑩𝒆 𝑴𝒚 𝑫𝒂𝒅𝒅𝒚| 𝐊𝐨𝐨𝐤𝐯Donde viven las historias. Descúbrelo ahora