part:3

160 75 12
                                    

جونگ مون

خسته از فشارای شدیدی که تموم مدت روش بود بلاخره امشب میتونست آزاد باشه
گرگش با تابیدن نور ماه روی بدنش میخواست بیرون بیاد و خودشو آزاد کنه اما امشب قرار نبود به خواستش گوش بده !

-امشب مال منه! پس فقط آروم بگیر

گرگش  درونش زوزه میکشید اما بدون توجه بهش فقط تو جنگل قدم میزد
جنگل درخت های کاج همیشه براش جذاب بود و امشب بخاطر آزادی آلفا ها جذاب تر هم شده بود!

مسیرش و به عمق جنگل ادامه داد تا خودش و به محل آرامشش برسونه
اونجا جایی بود که هیچ گرگی از هیچ قبیله ای اجازه ورود بهش رو نداشت و فقط خودش بود و خودش!

شنیدن صدای وحشی گرگ ها باعث شد سرش و بچرخونه ، انگار طعمه پیدا کرده بودن!  شونه ای بالا انداخت خواست به مسیرش ادامه بده اما گرگش بیقرار بود و صدای زوزه هاش بلند و گاهی خشمگین بود
انگار چیزی رو حس کرده بود

-آروم بگیر لعنتی، امشب بیرون نمیای!

اما گرگش بدون توجه تقلا میکرد و این باعث شد درد خیلی بدی توی تنش بپیچه ،اون داشت تبدیل میشد بدون اینکه خودش بخواد
از درد روی زمین زانو زد و دستاش و روی زمین مشت کرد

-داری .... چیکار میکنی....بهت اجا....

با درد بدی که توی ستون فقراتش پیچید حرفش و نصفه گذاشت و از درد فریاد زد!

تبدیل برای گرگ های آلفا راحت بود ! چون وقتی که فرم انسانی و گرگ همزمان یک چیز رو میخواستن راحت باهم جا به جا میشدن اما وقتی یکی ازاین دو فرم روند تبدیل رو نخواد درد بدی بدن رو در بر میگرفت تا حالت رو عوض کنه.
و حالا اون این تبدیل رو نمیخواست و گرگش داشت بیرون میومد پس باید دردش و میکشید ، با آخرین توانش از درد نالید

-توی... عوضی..

و بعد چشم هاش و بست و چند لحظه ی بعد زوزه ی گرگ سفیدی فضای جنگل رو شکاف داد
درسته که گرگ آرومی بود اما خب اون حق نداشت به حرفش گوش نده!

میدونست مسیرش به سمت کلبه بود اما الان باید به سمت جایی میرفت که باعث شده بود خودش و بیرون بکشه ، پس سریع شروع به دویدن کرد و اجازه داد باد و بارونی که میبارید روی بدنش بازی کنه!

بعد از رسیدن به حاشیه ی جاده بوی خون و گرگ های غریبه باعث شدن از خشم غرش کنه ، متجاوز توی قلمروی خودش؟
نگاهش چرخوند و با دیدن گرگ های قبیله ی شمالی عصبی پرخاش کرد و به سمتشون رفت

گرگ ها با دیدنش قدمی به عقب برداشتن ، خشمگین دندون هاش و به رخ کشید و پارس کرد
اون متجاوزا پا توی سرزمینش گذاشته بودن و حالا فرار نمیکردن
زوزه ای از روی هشدار کشید و به سمتشون دوید اما اون گرگ ها که میدونستن چیز خوبی در انتظارشون نیست عقب گرد کردن و رفتن...
ایستاد ، عین همیشه خطر رو رفع کرده بود !

خواست برگرده اما صدای نفس هایی که از کنار جاده به گوشش میخورد وادارش کرد به اون سمت بره

پسری زخمی روی زمین افتاده بود نفس نفس میزد  نزدیک تر رفت و پسر انگار با احساس کردنش میخواست چشم هاش و باز کنه ، اما بلافاصله بدنش شل شد
نزدیکش شد و تن خیسش و که میلرزید  بو کشید ، اون از قبلیه ی شمال بود اما چرا زخمی شده بود؟

با پوزش آروم به دستش زد تا پسر رو متوجه خودش کنه اما جوابی نگرفت ، غرشی از روی نارضایتی کرد  چند قدم عقب کشید و چند لحظه ی بعد بکهیون با بدن برهنه میون بارون ایستاده بود ! 
با دیدن بدن پسر مقابلش عصبی غرید

-کار واجبت این بود؟ ... احمق

چند قدم جلو رفت و روی زانو هاش نشست و بدن پسر روی زمین رو وارسی کرد دستشو زیر چونه ای پسر گذاشت و سرشو به سمت خودش چرخوند و با دیدن صورت پسر چشم هاش از تعجب گرد شد

-اوه ...

چطور یه پسر میتونست با وجود زخم های روی صورتش هنوز هم اینقدر زیبا باشه ؟
بارون زخمای روی صورتش و میشست و رد های خونی زیادی روی صورتش بود اما باز هم نمیتونست زیبایی پسر رو مخفی کنه!

سری تکون داد و دست از خیره نگاه کردن برداشت

-مهم نیست

پسر براش غریبه بود پس نیاز نبود یه غریبه رو نجات بده ، روی پاهاش ایستاد و پشتش و بهش کرد تا برگرده ، اما گرگش  بی وقفه ازش میخواست اون رو همراه خودشون ببرن

-گرگ عوضی من اون و با خودم نمیبرم!

اما گرگ بدون توجه تقلا میکرد ، بکهیون در آخر تسلیم شد و دوباره به سمت اون پسر برگشت
خم شد و دستاش و دور گردن و زانو هاش حلقه کرد و بدنش و بلند کرد و به آغوش کشید

با برخورد بدن سرد پسر به بدنش نگاهش و پایین انداخت و دوباره یادش اومد کاملا برهنه پسر رو بغل کرده هوفی کشید و غر زد

-همه اینا تقصیر توعه !

اما گرگش بدون توجه به حرف بکهیون از روی لذت و آسودگی ناله ای کرد و تمام حواسش و به سمت اون پسر معطوف کرد
اون یخ زده بود پس باید بدنش و گرم میکرد.

* وی پارت های کوتاه میده ولی سعی داره هر شب پارت بده

یه حرف کوتاه بزنم
ببینید من داستانو توی هر شرایطی ک شده تموم میکنم
ولی واسه کسی ک مینویسه اینکه خواننده یه ریکت کوچیکم نشون بده
معنی اینو داره ک به نوشتش توجه نشون داده شده
میخوام بگم  اگه خوندین و خوشتون اومد خوشحال میشم حتی اگه شده یه نقطه برام بزارید
من اینو به نشونه رضایتتون در نظر میگیرم و ادامه میدم

JONGMOONWhere stories live. Discover now