زیر لب به تهیونگ فحش داد و رفت تا دست و صورتش رو بشوره. مقدار قابل توجهی آب به صورتش پاشید و از سرماش به خودش لرزید. چند ثانیه به چشماش تو آیینه زل زد و بعد یکم عقب رفت.
با یادآوری اتفاقات دیشب، با ذوق لبخند زد و سریع تیشرتش رو بالا زد و با دیدن نشانش، لبخندش به یه خنده ی خرگوشی تبدیل شد...
تهیونگ شکمش رو بوسیده بود!!!+وااایییی الان از خوشحالی خل میشممم
ادای گریه درآورد و با تردید، انگشتش رو روی بالهای پروانه اش کشید و دوباره خندید.
+پس واسه همین از روز اول جذبش شدم؟
حالا تقریبا همه چیز داشت با عقل جور درمیومد!
وقتی نشان تهیونگ که روی قفسه ی سینه اش بود رو یادش اومد، آب دهنش تو گلوش پرید و بلند بلند سرفه کرد...لعنتی!!! ترکیب اون نشان با بدن برنزه اش!!! به چه حقی انقد جذاب بود؟؟؟
بعد از اینکه آروم شد، نفس عمیقی کشید و از دستشویی خارج شد.
خب حالا دردسر بعدی شروع شده بود!
باید به هوسوک هیونگش چی میگفت؟؟
تو آشپزخونه رفت و مثل هوسوک پشت میز نشست.
~خب جونگکوک...اینجا چه خبره؟
لبش رو گزید و از چشمای هوسوک فرار کرد. طبق معمول زیر لب به تهیونگ فحش داد...با صدای آرومی گفت:
+هیونگ...این یکم پیچیدس...~خب پس بگو چرا تا قبل از اومدن تهیونگ داشتی از درد جون میدادی ولی وقتی اومد کاملا آروم شدی؟
با نگاهی که التماس توش موج میزد بهش نگاه کرد:
+بهم وقت بده...هروقت بتونم بهت میگم! قسم میخورم!وقتی واکنشی از هوسوک ندید دوباره باهاش حرف زد:
+هیونگ...بهم اعتماد داری؟نفس عمیقی کشید و لبخند زد:
~دارم کلوچه...بهت اعتماد دارم.خیالش راحت شد و شروع کرد به خوردن غذای خوشمزه ای که هیونگش پخته بود.
باید با تهیونگ راجب این قضیه حرف میزد. نمیتونست همچین حقیقتی رو از هیونگ های عزیزش پنهان کنه!هوسوک: به جین بگم؟
+آره...نباید چیزی رو ازتون پنهون کنم...
زیر لب ادامه داد: اگه اون عوضی بزاره.
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
یک ساعت بعد از تموم شدن صبحانشون، گوشیش رو برداشت و به تهیونگ پیام داد.
+بدون خداحافظی رفتن کار خوبی نیست کیم ویکتور!
تا چند لحظه جوابی نگرفت که باعث شد گوشیش رو روی مبل پرت کنه. وقتی هوسوک رو دید که لباس پوشیده و آماده ی بیرون رفته ابروهاش رو بالا انداخت:
+میری؟؟؟
YOU ARE READING
All Of My Life🧚♂️[Full]
Fantasy[کامل شده] کاپل: تهکوک [تهیونگ تاپ] ژانر: رومنس، فلاف، فانتزی، اِلف[پری بالدار]، اسمات، سوییت، هپی اند. جئون جونگکوک یه پسره که به شدت عاشق پری هاست و یه زندگی روزمره داره که به شدت ازش خسته شده و دنبال یکم هیجانه. خوشبختانه همه چیز با تهیونگی که با...
(چشم سرورم!) Pt.14
Start from the beginning