ناخواسته لبخند کمرنگی زد و با کنار انگشت اشارش لپ لیام رو نوازش کرد و وقتی اون لبخند خوشگل رو روی صورت پسر دید، تک خنده ی ذوق زده ای کرد و گوشه ی لب های لیام و چین های زیبای گوشه ی چشمش رو هم نوازش کرد.

زین: درست مثل یه تدی بر شکلاتیه نرم میمونی لیم.

لیام با شیطنت از گوشه ی چشم به زین نگاه کرد و با خنده ی خجالت زده ای، دستش رو از دست زین بیرون کشید تا قسمت بالای دست باندپیچی شدش رو بخارونه.

لیام: تمومش کن!

زین ابروهاشو بالا انداخت و دست آزادش رو هم دور کمر اون پسر حلقه کرد.

زین: چیو؟
لیام: خجالت زده کردن منو!

زین به شیرینی خندید و جسم نرم و محکم لیام رو بیشتر به خودش فشرد.

زین: وقتی خجالت میکشی، بیشتر از اینکه قرمز بشی یا چمیدونم...واکنشایی که بقیه دارنو نشون بدی، میخندی و خودتو با یه چیزی مشغول میکنی.
این خیلی قشنگه لی...خجالت کشیدنتم با بقیه آدما فرق داره.

لیام زیر لب با خنده غرغر کرد و کمی چرخید و سرش رو توی گردن زین قایم کرد.

زین بلند خندید و با به هم ریختن موهای لیام گفت:

زین: چی غرغر میکنی تدی بر

لیام باز هم با غرغر و لب های جمع شده گفت:

لیام: هیچی

کمی توی همون حالت موندن و زین این بار به جای به هم ریختن موهای نرم لیام که کمی میتونست حسشون کنه، شروع به نوازش اون ها کرد.

زین: و...تو خیلی عجیبی لیم
لیام: عجیب؟ چرا؟ عجیبه بد؟
زین: عجیبه خوب، عجیبه شیرین

لیام لبخند زد و با دست سالمش گوشه لباس محو زین رو دور انگشتش پیچید.

لیام: خب چرا عجیبم؟
زین: چونننن...

خیلی نرم و آروم روی گیجگاه لیام رو بوسید و گفت:

زین: الان یه تدی بر لوسی، که دلم میخواد تو بغلم فشارت بدم و هی خجالت زدت کنم تا از اینی که هستی هم لوس تر بشی، اما توی معبد؟
خب لیام پین یه پسره، خیلی هات، خیلی جدی، خیلی شجاع، خیلی محکم، و خیلی خیلی قوی بود، که دلم میخواست توی بغلش جمع بشم و از دست همه چیز پنهانم کنه.

لیام نفس عمیقی کشید و گفت:

لیام: لیام پین برای زین جدی میشه، نرم میشه، مهربون میشه، عصبی میشه، گاهی وقتا لوس میشه، گاهی وقتا تکیه گاهو محکم میشه...
اما هیچوقت دلشو نمیشکنه...
هیچوقتم تنهاش نمیذاره.
لیام پین همه ی این اخلاقاشو برای خوشحالی زین داره.

در آخر حرف هاش لبخند زد و با کم رویی به چشم های بی فروغی که انگار کمی برق میزدن خیره شد

Fade The Nightmare [L.S][Z.M]Όπου ζουν οι ιστορίες. Ανακάλυψε τώρα