بعد از هزار سال جنگ بین سه قلمرو، قلمرو آسمان ها ،فانی ها و تاریکی، تصمیم براین گرفته شد هیچ کدام از قلمرو ها با هم در تعامل و ارتباط نباشند و همه چیز به یکباره شروع به تغییر کرد انگار که این رویدادها چیزی بیشتر از یک افسانه نبوده.
من عنوان یک فانی یا حداقل یک انسان هزاران تصویر از هر قلمرو را در ذهن خود تصور کردم مثل یک نقاش که در هر لحظه زندگی مشغول ثبت تخیلات ذهن خود است.
قلمرو آسمان ها به داشتن اژدها از همه نوع نژاد و رنگ معروف هست البته بجز رنگ (سیاه) زیرا بر این باورند که اژدها سیاه برای دنیا نابودی و ویرانی به بار میآورد و در کل نمادی از بدشانسی تلقی می شود.
از نمای کلی قلمرو اگر بخوام برایتان بگویم در وصفی کوتاه مثل قطعهای از بهشت میماند سرزمینی که مثل پرندهای در آسمان شناور است و کل قسمت آن از مرمر سفید ساخته شده است شکوه و عظمتی که سزاوار ان است که در کنار آسمان آبی و ابر همان جنس برف به نمایش گذاشته شود.
مردمان انجا افرادی نامیرا ،زیبارو ،هنرمند و بااستعداد هستند و علاقه شدیدی به هنر ، ادبیات و اشعار دارند بلااستثنا همه آنها موهایی به رنگ مروارید سفید دارند و هنگامی که در تشاشع خورشید میایستدند موهایشان چنان برقی میزد انگار که ستاره ای در شب های تیره و تار هستند مثل رویای میماند که آدم نمیخواهد از آن بیدار شود
قلمرو میانی که قلمرو فانی ها را تشکیل میدهد با وجود قلمرو آسمان ها و تاریکی ها که در خود عجایبی بی وصف و نشان دارند اما هنوز حرف های برای گفتن دارد.
روز های بارانی که فقط در سرزمین من یافت میشود و روز های تلخ زندگی را همراه خود می برد و روز جدیدی را برای ما به ارمغان میآورند یا روز های برفی که تمام زمین را سفید پوش میکند و رنگ جدیدی به ما هدیه میدهد رنگی که دلت میخواد با آن غرق شوی و نرمی ان را با لمس دست خود حس کنی.
راز بقای ما هوش است و ابتکارات و اختراعات و نبوغ است که ما را تا به الان زنده نگه داشته است
اغلب افراد در دنیایی من دانشمند و مخترع هستند.زیاد اهل ابزار احساسات نیستند و بیشتر اوقات در تفکرات خود غرق هستند و ادم های جدی و مسئولیت پذیری هستند برخلاف من که در رویا و دنیایی به دور از اینجا به سر میبرم.
سخت است که زندگی کنم بین این همه آدم پوچ و تو خالی از احساسات دوست دارم از واقعیت فرار کنم.
فاصله بین حقیقت و خیال فقط یک قدم است باور کن و زود هم تو همراه خودش میبرد شیرین نیست.
و در آخر به عجیب ترین و جالب ترین بخش رسیدیم از اسم آن میتوان فهمید که رمز و راز های بسیاری همراه خود دارد.
قلمرو تاریکی حتی با شنیدن اسمش هم مو به تن من سیخ می شود مثل داستان های ترسناک که تو را در خودش محو و جادو میکند.
باید این را هم به شما بگویم که در انجا مقدار قابل توجه ای جادو وجود دارد البته نه از نوع خوب بلکه از نوع سیاه که بهتر است آدم عاقل طرف ان نرود.
آدم های سرزمین تاریکی را میتوان اینطور توصیف کرد که میتوانند در بیشتر اوقات بی برو و برگرد آرزو هر شخصی را برآورده کنند اما بهای ان گذشتن از باارزش ترین چیز هاست برای بدست آوردن چیزی، چیز دیگری را فدا میکنی.
به جلو حرکت میکنی و پست سرت را هم همراه خود نابود میکنی.
شخصیت های عجیبی دارند آدم های بیرحمی هستند و همیشه خدا فقط به خودشان اهمیت میدهند اگر سخن از قدرت بر میان باشد تو را راحت طعمه کوسه ها میکنند و افراد شایسته ای برای نگهداری و داشتن فرزند نیستند.
اگر بخواهی در میان آنها ضعیف جلوه کنی مثل گوسفندی در گله ای از گرگ میشوی که در نهایت جان سالم به در نمی بری باید بیرحم باشی تا زنده بمانی و زندگی کنی.
در آخرین توضیح باید اضافه کنم که آنها به داشتن چشمانی گیرا و نافذ معروف اند.
در پنهان کردن راز ها و نقش بازی کردن استاد هستن و تا دلتان بخواهد شرارت است که در خون شان جریان دارد انگار متولد شدهاند که تو را فریب دهند و تو را شیفته خودشان کنند.
با اندک نگاهی به عمق چشمانشان می توانی خود را ببینی و آن را ستایش کنی که چقدر زیبا و خاص هستند.
خیلی دوست دارم این دو قلمرو را از نزدیک و با چشم خودم ببینم ولی من هم فقط یک خواننده از کتاب های گوناگون هستم.
ترک کردن قلمرو خودم تقریبا غیر ممکن است انقدر مانع سرراه گذاشته شده که خیال فرار از سرت کامل میافتد.
-----------------------------------------------------------
سلام به همگی لطفاً از من حمایت کنید کامنت و لایک بذارید و مطمئن باشید داستان هر چی جلوتر میره هیجان انگیز تر و جالب تر میشه.ممنون از وقتی که گذاشتید 😊❤
YOU ARE READING
Another Way To Save You
Fantasyرئا دختری است که در قلمرو میانی سرزمین خود زندگی میکند ولی زندگی او به یکباره تغییر کرد. زمانی که برای یک ماموریت به قلمرو آسمان ها اعزام میشود و آنجا با فردی ملاقات میکند که قصد کشتن او را دارد و به همراه قدم های او مرگ نیز پا به سه قلمرو میگذ...