dont forget me.. :)

part 6

خب ببخشید دیر شد☺ولی الان پارت جدید رو تایپ میکنم😁❤
*****
+خوشگله ممنون
-😁
+خب غذامون اومد...
*****
/خب فک کنم باید برای چند لحظه سلح کنیم
*هعی!من باهات سلح نمیکنم! ولی بخاطر غذا انگار مجبورم
/نه منم نمیکنم ولی نمیدونم چرا درا قفلن و هیچی انتن نمیده😐😐صب کن...
*میا و جیمین😒😒😒
/هعی😐خب بگو ببینم چی بلدی؟درست کنی؟؟
*هم..بجز نیمرو هیچی😐
/وای🤦‍♂️
*چشمم روشن ت ک هیچی باد نیستی بجز..
/بجز؟؟؟
*بجز اسکل بودن
/مرضضضضضضضضضضضضضضضضضض
*بیا گمشو یه چیزی درست کنیم!
/هعی...
*****
-برگردیم کشته نشیم؟
+😂😂ن بیا بریم
-باش باش
وقتی رفتن خونه
+-سلام ما اومدیم!!!
-جین هو ببین چی خری....جیغغغغغغغغغغ چه وضعشه اینجااااااااااا نهههههههههههه بگین چشمام داره اشتباه میکنه
ک درحال قش کردن بود که جیمین گرفتش
-جیمین شی بگو دارم اشتباه میبینم
+چه خبره؟
/*هیچی نتونستیم درست کنیم!!
+🤦‍♂️🤦‍♂️

وضع آشپزخونه ولی یکم مدرنتر در نظر بگیرین😂
---
-

چشمم روشن غلط کردم شما دوتا رو گذاشتم خونه بمونین بشورین بینم
/*😒
+😂😂حقتونه
بعد از 2 ساعت که تهیونگ و جین هو تنبیه شدن و کل اشپزخونه رو تمیز کردن 😂( ای جانم😂)
-حالا برین بیرون یه چیزی درست کنم کوفت کنین!
/*و با حالت بیهوشی خودشونو انداختن رو مبلا
جیمین رفت پیششون
/*کدوم گوری بودین
+هیچی فقط رفتیم بیرون
*چرا در رو قفل کردین؟؟ آنتن چرا نبود؟؟
+قفل شدن تقصیر منه ولی آنتن نبودن تقصیر میاست
-بچه ها بیاین
/*غذا!!!!
-😂بگیرین بخورین
جین هو و تهیونگ هم..هم غذا میخوردن و هم حرف میزدن
*داشتی میگفتی چی خریدی؟
-ها بزار بیارم...
-اینا.. قشنگن؟
*نوتلا ماله منههههههه
-😂باشه باشه
*بوسسسسس مرسی خوشگلن
-😊
/عه با جیمین هم ست خریدین؟
-+😂یجورایی
+شما دوتا هم بهتره بخرین
/*ما؟ عمرا......من تا اخر دنیا از این متنفرم!!!!!
کی میدونه..اینا همون کسایین که بهم میگن:فراموشم نکن ولی هنوز به اون زمان مونده...!
-میگم
/+*بله؟
-مامانم اینا پیام دادن میان اینجا
/+*به به!
-خب غذاتونو خوردین پاشین خونه رو تمیز کنیم!منم برای شام وسایل میپزم
/+*باشه باشه
و بعد ساعت 8 وسایل شام و خونه اماده بودن پس تصمیمی گرفتن برن اماده بشن
ساعت 9
بعد احوال پرسی و اینا
مامانا:عجب تیپی زدین!
/+-*😂❤😊

تیپ میا

تیپ جین هو

تیپ ته

تیپ جیمین
م

.جین هو:خب چه خبرا؟
*چیز خاصی نشده😊😊😊
-خاله!!!
/*وای🤦‍♂️🤦‍♂️
-خاله من و جیمین امروز صبح تا ظهر رفتیم بیرون! بعد این دوتا تنها موندن و آشپزخونه رو منفجر کرده بودن!!!
مامانا؛ها؟
م. جیمین؛ رفتین بیرون؟؟؟؟؟
-+😐😐😐
/*بله! اینجوری میشه!!
م. میا؛ میشه بگن چی به چیه؟
+اوما و خاله های عزیز چنین چیزی که فکر میکنین نیست!فقط برای اینکه از دست این دوتا خرس گنده راحت شیم رفتیم بیرون!!
/*ب کی گفتی خرس؟؟؟؟!!!!!
و با این حرف جیمین چهره مامانا پکر شد
بعد شام مامانا رفتن آشپزخونه و...
خب بیاین واسه مامانا اسم بزاریم چون قراره زیاد حرف بزنن!!!
جیا مادر میا هست
سویا مادر جین هو
یونا مادر جیمین هست
یورا مادر تهیونگ هست
خب...
جیا:باید یه کاری بکنیم!!!
یورا:چطوره چند شب بمونیم اینجا؟؟؟
سویا؛ خوبه ولی باید یه کاری کنیم که بفهمیم بهم علاقه دارن یا نه!!
یونا؛چطوره....
------
*/+-میمونین اینجا؟
باباها؛ ماماناتون اینجوری میگن
مامانا؛ یه چند روزی بمونیم پیشتون!!
-ولی بنظرتون بهتر نیست بریم یه سفر؟
+عه اره راس میگه
یونا؛ چه فکری!! حتما فردا راه میوفتیم و رفتن خونشون
-خب باید برای یه سفر بریم وسایلتونو جمع کنیم!
/+*🤦‍♂️هعی اره...
}{}{}{}{}{}{}{
پایان پارت 6😁😁😁😁
خوشتون اومد؟؟؟؟؟؟
تا پارت بعدی بای بای😊❤😂
ووت و کامنت یادتون نره😁❤