_ اوپس ، برای کوک نموند
بعد خنده ریزی کرد و لیوان شیر رو شست و ظرف شکلات هم دور انداخت
_ خب پیش به سوی هیونگ هاوقتی به پذیرایی رسید جیمین به محض دیدنش گفت
« پسرمممممم »
تهیونگ هم با لحن دلتنگی مثل جیمین گفت
_ پدرمممممم
و بعد به صورت صحنه آهسته به سمت همدیگه دویدن و همو بغل کردننامجون عینکش رو بالا داد و کنجکاو گفت
« نمیدونستم جیمین پدر تهیونگه »
بعد با لحن شگفت زده ای رو به جیمین گفت
« خیلی خوب موندی ها »یونگی و کوک از خنده داشتند به زمین چنگ میزدن و تهیونگ و جیمین هم فقط 🙂 اینطوری به هم نگاه میکردن
جین اما با خنده حرصی رو به نامجون کرد و گفت
« نامجون شی »نامجون که احساس میکرد داره از جین خوشش میاد ذوق زده برگشت و جواب داد
« جان نامجون شی»
جین قصد داشت مسخرش بخاطر اسکل بازیش اما با شنیدن حرف نامجون گونه هاش سریع رنگ گرفت و گفت
« چیره اممم میگم جیمین دوسته تهیونگه باباش نیست »حالا همه با خنده به نامجین نگاه میکردن و تهیونگ خم شد و با لحن خبیثی در گوش جیمین گفت
_ شیپ جدید داریم
جیمین هم خنده ای کرد و گفت
« یو ها ها ها ها »بعد از کلی مسخره بازی حالا همه نشسته بودن و تهیونگ گفت
_ خب ، من و کوک تصمیم گرفتیم تا به دنیا اومدن بچه ها بریم لندن یا لس آنجلس
تا خواستن واکنش نشون بدن تهیونگ دستش رو بالا آورد وفت
_ هنوز حرفم تموم نشدهبعد رو به نامجین کرد و مظلومانه گفت
_ شما که دکترامین باید باهام بیاین
بعد با نیشخندی گفت
_ تازه میتونید بیشتر با هم وقت بگذرونیمجین سرخ شده لبخندی زد و سری تکون داد و نامجون هم خیلی استقبال کرد و گفت
«چرا که نه ، حتما میایم »
تهیونگ خوبه ای گفت و رو به جیمین کرد_ چیمی تو که نمیخوای سولمیت رو تو این شرایط تنها بزاری
جیمین یکم من و من کرد و گفت
« اما خب ، من عامم »
تهیونگ حرفش رو قطع کرد و با چشم هایی که کمی اشک توشون جمع کرده بود ادامه داد_ لدفنی
جیمین لبخندی زد و گفت
« معلومه که تنها نمیگذارم ، منم میام »
تهیونگ جیغ خفه ای زد و گفت
_ یونگی هیونگ تو هم ب..یونگی حرفش رو قطع کرد و گفت
« دلیلی ندارم بیام »
تهیونگ با لحنی که میشد اعتراض رو توش خوند رو به جونگکوک گفت
_ کوکییییجونگکوک سری تکون داد و رو به یونگی گفت
+ هیونگ لطفا بیا ، میتونی اون قضیه هم حل کنی ( حرفی که تهیونگ درباره یونمین گفت رو میگه )
یونگی با لحن کنجکاوی پرسید
« کدوم قضیه »
و جونگکوک در جوابش گفت
+ همون قضیه دیگه« کدوم قضیه » = + همون قضیه
« کدوم قضیه » = + همون قضیه
« کدوم قضیه » = + همون قضیه
« کدوم قضیه » = + همون قضیهانقدر این مکالمه ادامه پیدا کرد که بالاخره یونگی گفت
« اههه باشه میام »
جونگکوک خنده خرگوشی کرد و گفت
+ پس پاشید برید آماده بشید دو روز دیگه میریم لندن
.
...................
.
دو روز از اونچیزی که تهیونگ انتظار داشت خیلی دیر تر تموم شد ولی بالاخره تموم شده بود و الان دست آلفاش رو گرفته بود و با چمدون هاشون در فرودگاه منتظر بودن یونمین و نامجین بودن_ پس چرا نمیان دیگه
جونگکوک رو به تهیونگ کرد و گفت
+ بیبی صبر کن دیگه الان میان
بعد از این حرف جونگکوک ته تونست نامجین و یونمین رو ببینه که داشتن با چمدون هاشون میومدنبعد از اینکه به هم رسیدن جین ، جیمین و تهیونگ کنار هم وایسادن و ذوق زده بپر بپر میکردن و جونگکوک ، یونگی و نامجون داشتند با خنده بهشون نگاه میکردن
خواستن داخل فرودگاه برن که تلفن جونگکوک زنگ خورد
کوک بعد از دیدن شماره ناشناس با تعجب جواب داد
+ شما ؟
« یوگیومم»
با خودش گفت این با چه رویی به من زنگ میزنه+ چی میخوای ؟
یوگیوم با لحن مشتاقی گفت
« پدرم گفت رفتید ازشون خداحافظی کردید و دارید میرید لندن »
جونگکوک با لحن خشکی جواب داد
+ خب ؟یوگیوم اما از رو نرفت و ادامه داد
« خب نداره ، خواستم بگم من و لیلی هم داریم میایم »
بعدش بلند خندید و تلفن رو قطع کرد
کوک با نیشخند رو به تلفن قطع شده گفت
+ تو لندن بهت خوش بگذرهتهیونگ با تعجب گفت
_ کسی قراره باهامون بیاد لندن ؟
جونگکوک بیخیال جواب داد
+ آره ، یوگیوم بود ، گفت اون و لیلی هم دارن میان لندنچهره تهیونگ به سرعت رنگ غم و شاید ترس گرفت و سرش رو بدون حرفی پایین انداخت
اما جیمین با لحن حرصی از لای دندون گفت
« و ما قراره کل مدت تحملشون کنیم »جونگکوک لبخندی در جواب زد و صدایی غریبه از پشت سر کوک گفت
« ما قرار نیست تحملشون کنیم »
همه متعجب به فرد پشت سر جونگکوک نگاه کردن و تهیونگ به محض دیدنش گفت
« هوسوک هیونگ »هوسوک لبخندی به تهیونگ زد و بقیه افراد منتظر بودن فردی که تهیونگ هوسوک صداش کرده حرفش رو کامل کنه
« بزار اونا برن لندن ، چون ما قراره بریم لس آنجلس »چهره تهیونگ به همون سرعتی که رنگ غم گرفته بود دوباره هیجان زده و خوشحال شد و به سمت هوسوک رفت و بغلش کرد
هوسوک بعد از کلی خنده با تهیونگ رو به بقیه جمع گفت« یادم رفت خودمو معرفی کنم ، من جانگ هوسوکم دوست جونگکوک »
بقیه هم به سرعت با هوسوک گرم شدن و جونگکوک گفت
+ ما قراره مدتی که تو لس آنجلس هستیم ، بریم به ویلایی که هوسوک اونجا دارههمه با لبخند از هوسوک قدردانی کردن و تهیونگ کنار جونگکوک رفت و دستش رو گرفت
به سمت هواپیما مورد نطرشون رفتن و هوسوک نگاهی به نامجین و یونمین انداخت و در نهایت رو به تهکوک کرد و با انرژی گفت
« پیش به سوی لس آنجلس »
☁️☁️☁️☁️☁️☁️☁️☁️☁️
یه سوال پیش اومده 😂
یونمین یا هوپمین یا سپ
پارت جدید هم سعی میکنم زودی آپ کنم
YOU ARE READING
𝐁𝐞 𝐦𝐲 𝐛𝐚𝐛𝐞| 𝐊𝐨𝐨𝐤𝐯
Fanfiction• 𝐍𝐚𝐦𝐞 : 𝐁𝐞 𝐦𝐲 𝐛𝐚𝐛𝐞 | بی مای بیبی • 𝐌𝐚𝐢𝐧 𝐜𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞 : 𝐤𝐨𝐨𝐤𝐯 • 𝐎𝐭𝐡𝐞𝐫 𝐜𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞 : 𝐬𝐞𝐜𝐫𝐞𝐭 • 𝐆𝐧𝐫𝐞 : 𝐎𝐦𝐞𝐠𝐚𝐯𝐞𝐫𝐬𝐞 , 𝐦𝐩𝐞𝐫𝐠 , 𝐬𝐦𝐮𝐭 , 𝐡𝐚𝐩𝐩𝐲 𝐞𝐧𝐝 , 𝐂𝐨𝐦𝐞𝐝𝐲 تهیونگ یه امگاست که خانوادش با...
☁️𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟕☁️
Start from the beginning