☁️𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟕☁️

5.1K 898 427
                                    

+ آخر این هفته از سئول میریم

+تهیونگ بیدار شو دیگه
_ اومممم
جونگکوک آهی کشید و برای بار دهم ته رو از روی تخت بلند کرد
تهیونگ با غر غر چشم هایش رو مالوند و گفت
_ اهه خو چرا نمیزاری بخوابم

آلفا دستش رو لای موهای تهیونگ برد و نوازششون کرد
+ آخه بچه ها الان اینجان
تهیونگ سرش رو روی شونه آلفا گذاشت
_خب بیان

+مگه قرار نبود درمورد سفر بهشون بگی
تهیونگ با شنیدن این حرف مثل برق گرفته ها از جاش پرید
نگاهی به کوک انداخت و بوسه ای سریع روی لب هاش گذاشت

_ تو برو سرگرمشون کن من برم حموم و بیام
و بعدش بدون منتظر جوابی از کوک موندن به سمت حموم پرواز کرد

جونگکوک خنده ای کرد و خواست از جاش بلند سه که با دیدن پیامی از لیلی سرجاش وایساد
« جونگکوکی برگرد پیش خودم ، من یه فرصت دیگه بهت میدم »

آلفا پوزخندی از این همه اعتماد به نفس لیلی زد و با خودش گفت
+ بمیر بچ‌
بعدش هم شماره لیلی رو بلاک کرد و رفت تا مهمون هاش پایین تنها نباشن


.
..................
.

ته نگاهی به خودش تو آینه انداخت ، واقعا خیلی هیجان زده بود ، قرار بود برای اولین بار پاش رو از کره بیرون بزاره ، اونم با هواپیما ، قطعا قرار بود بهش خوش بگذره

بعد از خشک کردن موهاش یه شلوار و تی شرت مشکی رنگ پوشید و پیراهن زرد رنگش هم روی اونها پوشید و دکمه هاش رو باز گذاشت ، خب حالا فقط مونده بود یکم به صورتش برسه

جلوی آینه رفت و کرم مخصوصی که جونگکوک براش گرفته بود رو روی صورتش زد و بعد از کشیدن برق لب کمرنگی به لب هاش ، چتری هاش رو مرتب کرد و لبخند مستطیلی به خودش زد
_ خب کاملا آماده ام

بعد دستی روی شکمش کشید و گفت
_ بچه ها وقت خوردنه
بعد از آخرین نگاه تو آینه به خودش بالاخره از اتاق خارج شد و به سمت پله ها رفت

میتونست صدای جیمین رو بشنوه که  داشت یونگی رو مسخره میکرد
یاد حرفی که درباره یونمین به کوک زده بود افتاد و خنده خبیثی کرد

خواست اول پیش کوک و مهمون ها بره اما با خودش گفت اونا که جایی نمیرن
پس بدون این که توجه کسی رو جلب کنه راهش رو سمت آشپزخونه کج کرد

در یخچال رو باز کرد و گفت
_ خب اینجا چی داریمممم
همون طور که تو یخچال دید میزد چشمش به شکلات صبحانه افتاد و با دیدنش لیسی به لبش زد و از جاش برش داشت

بعد از ریختن یک لیوان شیر سر میز نشست و گفت
_ هوممم شیر و شکلات خیلی خوب میشه
با قاشقی که آورده بود شروع کرد به خوردن شکلات و بعدش شیر
نفهمید چطور ولی وقتی به خودش اومد همش رو تموم کرده بود

𝐁𝐞 𝐦𝐲 𝐛𝐚𝐛𝐞| 𝐊𝐨𝐨𝐤𝐯Where stories live. Discover now