part.2

935 82 7
                                    


اینارو اول میگم که بخونین چون آخر پارت بزارم احتمال خوندنش کمتره.

۱.این فیک با کاپل ویکوک/کوکوی هستش
۲.در این فیک رابطه دوستانه دو/سه شخصیت اصلی که بعد متوجه میشین شخص دوم و سوم کیا هستن وجود داره که به لمس بدن هم کشیده میشه پس اگه خوشتون نمیاد از همین الان لطفا نخونین!(شدید نیست در حد کیس و لمس بالاتنه؟)
این قرار نیست تغییر بکنه.
۳.بعضی چیزا واقعی و بعضی زاده ذهن نویسنده هستش که بهم ربطشون داده.
۴. بعضی رفتارهای شخصیت ها هم فرق میکنه.
۵. این فیک قراره نسبتا طولانی باشه با ژانر های اصلی سوپرنچرال /فانتزی/جنایی/رمنس/اسمات.
۶.یکی از شخصیت های اصلی دارای چند فرزند هستش که با تمام وجود عاشقشونه(لازم دیدم بگم:) یع۸یحهبفس)
۷.سوپرایز زیاد میشین.(از نوع خوبش-)
۸.به هینت ها دقت و توجه کنین.
۹.شخصیت ها جنبه دارن و هیچی آبکی نیست و به احساساتشون کاملا اهمیت داده میشه و مهم تر از همه زود خر نمیشن.
۱۰.شخصیت هامون منطقی ، بیش از حد شیرین و جذاب هستن؛))
۱۱ . صحنه های خشنی هم هست که باعث میشه واقعا چیزای زیادی بفهمین

همه اینارو گفتم تا اگه طبق سلیقتون نیست وقتتون رو هدر ندین عزیزان.

بزنین بریم~
------------------------------------------------------

همینطور که چشم تو چشم به آلفا خیره بود به جلو خم شد و در عین حال که منتظر جواب بود فاصله سر هاشون و فاصله بین لب هاشون رو کم کم تر میکرد ؛ تا جایی که میتونستن بازدم هاشون رو روی لب های هم دیگه حس کنن.

یک ثانیه فقط مونده بود که آلفا سرش رو کج کرد و دست چپش رو گرفت -ایگنور شدنش توسط آلفا باعث شد چشماش رو از حرص محکم
ببنده- آلفا که انگار که هیچ اتفاق کوفتی ای نیوفتاده به سمت اشپزخونه می کشیدش پرسید:چیزی خوردی؟
و بعد بدون اهمیت به حرص خوردن مرد خونآشام خودش جواب خودش رو داد و با بیخیالی سری تکون داد: البته که چیزی نخوردی ، بعد اون همه فعالیت حق هم داشتی غش کنی و هیچی نخوری

خونآشام حرصی از دست رفتارای-به نظرش رو مخ-آلفای رو به روش زیر لب غرید: جونگکوک!

الفا زحمت کشید و نقاب مسخره بیخیالی نسبت به خونآشام رو از روی صورتش برداشت در همین حین ، برگشت طرف خونآشام تا صورتشو ببینه عقب عقبی به سمت آشپزخونه که دیگه نزدیکشون بود راه رفت ؛ شیرین خندید و بلاخره بالشی که از اول برای کوبیدن تو صورت مرد خونآشام برداشته بود رو کوبید تو صورت نامعلومی که به دلیل موهای سیاه بهم ریختش نامعلوم شده بود.

بعد برخورد محکم بالش به دلیل دستای قوی پرتاب کنندش ، با دست آزاد بالش رو گرفت تا نیفته وسط راهرو.

چشم غره ای به آلفا رفت و بالش رو پرت کرد وسط پذیرایی خونه ، جایی که کاناپه ها چیده شده بودن.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Aug 22, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

°•𝓡𝓮𝓿𝓮𝓪𝓵𝓲𝓷𝓰 𝓽𝓱𝓮 𝓼𝓮𝓬𝓻𝓮𝓽 𝓸𝓯 𝓙𝓮𝓸𝓷 •°♫︎Where stories live. Discover now