Part 9

4.7K 653 120
                                        

«تهیونگ»

چند ساعتی میشه که مستقر شده بودیم و از همین الان حوصلم سر رفته.
هیچوقت هدف مدارس رو از این اردو های خسته کنندشون نفهمیدم.

جیهوپ: نظرتون راجبه یه پارتی خفن بعد از امتحانا چیه؟

شوگا: چرا بعد از امتحانا ؟ ما که در هرصورت درس نمیخونیم

جیهوپ: تو مگه نگفتی بابات تهدیدت کرده که باید نمراتت خوب بشه

شوگا: چرا گفتم ولی مثله همیشه همه حرفایی که زدو یه راست ارسال کردم به تخمام .

جیهوپ: واو پسر تو دیگه کی هستی

شوگا: در هر صورت اون هیچ وقت برام پدری نکرده پس نمیتونه بهم بگه چیکار بکنم یا نکنم

جین: من که موافقم

نامجون:منم موافقم ولی بعد امتحانا...

صداشون بدجور رو مخم بود پس تصمیم گرفتم تا همرو پاره پوره نکردم جمع رو ترک کنم

آسمون تقریبا تاریک شده بود و شدیدا به هوای تازه نیاز داشتم
پس تصمیم گرفتم که یکم توی این جنگل عجیب غریب قدم بزنم که حالم عوض شه

چند دقیقه ای میشد که داشتم توی جنگل قدم میزدم
به وسطایه جنگل نزدیک شدم که صدای هق هق کسی رو شنیدم
سعی کردم صدا رو دنبال کنم

هرچی نزدیک تر میشدم صدا رو واضح تر میشنیدم
توی تاریکیه جنگل هیچی معلوم نبود
جلوتر رفتم و کنار یکی از درختا وایسادم که دید واضح تری داشته باشم
وقتی که کنار درختا وایسادم انگاری که اون فرد منو دیده باشه با صدای بلندی جیغ زد گریه هاش شدت گرفت

نمیدونم چرا ولی پاهام ناخودآگاه به سمتش کشیده شد
با کمی دقت متوجه شدم که اون فرد کسی نیست به غیر از جونگکوک
دیگه اختیارم دسته خودم نبود
استرس عجیبی وجودم رو فرا گرفته بود که باعث شد بدون هیچ مکث و قدمایه تندن خودم رو به جونگکوک برسونم

هق هق میزد و گریه میکرد
از چی اینجوری ترسیده بود؟
کنارش زانو زدم و بدون هیچ مکثی سریع کشیدمش توی آغوشم
با این حرکتم جیغ بلندی کشید و بدنش شروع به تکون خوردن وحشتناکی کرد

_جونگکوک چت شده؟ حالت خوبه؟

آروم کنار گوشش زمزمه کردم اما به گریه کردن ادامه داد

_جونگکوک آروم باش . چرا گریه میکنی ؟!

انگار که هیچ تاثیری نداشت! همچنان گریه میکرد!

✨Light Of My Heart✨Where stories live. Discover now