یکی از قوانین مهم مشروطیت که اصولا تو همه کشورای دارای سلطنت یکسانه  اینه که شاه حق دستور مطلق رو به نخست وزیر و مجلس عوام و دولتش رو داره ولی در مواقع خاص. به هر حال کشور مال اونه. این کشورا رئیس جمهور ندارن و توسط نخست وزیر اداره میشن. نخست وزیر نماینده مردمه و کشور رو اداره میکنه. در عین حال پل دولت و سلطنت هم هست. اصولا ملاقات های خصوصی به صورت دوره‌ای که معمولا یک هفته‌ای هستند با شاه رخ میده که شاه رو در اطلاع وضع قرار بده. نخست وزیر حق سرپیچب از شاه رو نداره. وگرنه برکنار میشه. و البته دوباره میگم غیر مواقع خاص سلطنت از این قدرتش روی دولتش استفاده نمیکنه.

برای درک بهتر من باز هم بهتون پیشنهاد میکنم سریال بینظیر  «the crown» رو ببینید.

***

پاهاش رو به کف سنگی و مرمری کاخ میکوبید و صدای قدم های تندش در راهرو اکو میشد. با ذوقی که در ذره ذره وجودش رخنه کرده بود میدوید هر گاه هم که به خدمتکاری برخورد میکرد بدون هیچ شرم و احتیاطی «متاسفمی» عربده میکشید و به راهش ادامه میداد. با دیدن تهیونگ که بیرون در اتاقش در ته راهرو ایستاده بود و مارگو کنار ایستاده و کت گرم شاه رو به دست گرفته و منتظر بود تا دستکش های چرمش رو هم در بیاره، سعی کرد بایسته که به خاطر سرعت زیادش نتونست خودشو کنترل کنه با ضربه محکی روی تن دختر بیچاره فرود اومد.

شاه با بهت به خدمتکار شخصیش که ناگهان پخش زمین شده بود نگاه کرد که با دیدن جسمی که روش مثل توپ گرد شده بود متوجه شد که باز هم اون بچه کار دستشون داده. چشمی چرخوند و بعد با شنیدن صدای اه و ناله اون دو نفر با استرسی که در ثانیه از ترس اسیب دیدنشون بهش رخنه کرده بود کنار بدن هاشون روی یک زانو نشست و با رد کردن دست کشیدش از بین شکم مارگو و جونگکوک دستش رو دور کمر پسر حلقه کرد و اون رو از بدن دختر ظریف جدا کرد. اون رو قبل اینکه بتونه ریئکشنی بده روی زانوی نود درجه شدن نشوند و با دست آزادش بازوی دختر رو گرفته و اون هم از کف جدا کرد.

خدمتکار بیچاره بدون توجه به دردش همونطور نشسته روی زمین تعظیم و عذرخواهی میکرد.

تهیونگ که با اه کشیدنای جونگکوک متوجه درد کمرش شده بود همینطور که دستش پشت پسر نشسته‌ رو زانوشو ماساژ میداد جوابش رو داد.

-ایرادی نداره. آسیبی ندیدی؟

دختر که با استرس از جاش بلند شده و ایستاده بود دردش رو مخی کرد و دوباره احترامی گذاشت.

-خیر قربان.  ممنونم ازتون!

لبخندی زد و به سختی با وجود وزن روش دستکش دیگش هم دراورد و بعد دادن دست دختر مرخصش کرد.

جونگکوک که تازه با نوازش های تهیونگ دردشو فراموش کرده بود و به یاد اورد چرا داشت میدوید همونطور که روی پای شاه زانو‌ زده روی زمین بود گردنشو بغل کرد و با تمام زور کمش خودش رو به اون فشرد.

basical changeWhere stories live. Discover now