(" جاسوس ") print

5.3K 1.1K 193
                                    

روی تخت دراز کشیده و به سقف زل زده بود.
ساعت دیواری دو بعد از ظهر رو نشون میداد و جونگکوک بعد از اینکه متوجه شد دقیقا نیم ساعت کامله که نمیتونه به چیزی جز غذا فکر کنه فهمید گرسنه س .
از دیروز بعلت جت لگ حالت تهوع پیدا کرده و نتونسته بود چیزی بخوره پس از روی تخت بلند شد تا زنگ روی میز رو به صدا در آورده و یکی از مستخدم هارو صدا کنه.

درحال رفتن به سمت میز نهارخوری بود که ناگهان کسی در زد . جونگکوک کلت کمریش رو که در فاصله ی بین گودی کمر و کمربندش جاسازی شده بود در آورد و هر دو دستش رو محکم قالب اون کرد .

این اسلحه بصورت سفارشی با قابلیت پیکربندی دوباره ساخته شده و در نتیجه توسط اسکنر ایکس.ری فرودگاه قابل تشخیص نبود.

با قدم های آروم درحالیکه تفنگ رو بالا نگه داشته بود به سمت در رفت و مخفیانه از چشمی به بیرون نگاه کرد . متوجه شد شخص پشت در همون کانسیرج هاتی بود که جونگکوک موقع ورود به هتل، کنار پیشخوان اون رو درحال لاس زدن با مدیر پذیرش دیده بود .

" آقای جونگکوک جئون ، اومدم بپرسم که آیا مایلید برای صرف نهار به سالن نهارخوری تشریف بیارید ؟
در غیر اینصورت ما نهارتون رو به اتاقتون میاریم "

جونگکوک کلت رو به جای قبلیش برگردوند و در رو باز کرد .

" تا جاییکه من میدونم وظیفه ی اعلام نهار بر عهده ی پیشخدمتهای هتله اینطور نیست ؟ "

جونگکوک با طعنه پرسید.
کانسیرج لبخندی زد

" ولی هتل برای مردانی به جذابی شما خدمات خاص تری ارائه میده . "

با لحن اغواگری گفت و به جونگکوک نزدیک تر شد .

" و آیا صرف نهار در اتاق و با همراهی یک کانسیرج سکسی هم شامل این خدمات میشه ؟ "

" و شاید حتی بیشتر "

زن خم شد تا لبهاش رو ببوسه که با ممانعت جونگکوک مواجه شد.جونگکوک با چهار انگشت فک کانسیرج رو گرفت و صورتش رو بالا آورد و انگشت شصتش رو روی زبانش کشید و زن ، دهانش رو بست.

" این لب ها و زبان به درد کارای بهتری هم میخورن "

جونگکوک با نیشخند گفت و انگشتش با صدای ' باپ ' مانندی از دهان زن بیرون کشیده شد.
زن کانسیرج بدون وقت کشی بیشتر سریع جونگکوک رو به داخل اتاق هل داد و در رو بست .

" چی دوست دارید آقای جونگکوک ؟ "

درحالیکه دوزانو نشسته و کمربند جونگکوک رو با بی دقتی باز میکرد پرسید .

" دوست دارم بهم بگی چرا ناکوموتو تو رو فرستاده سراغم "

دست های زن روی کمربند جونگکوک متوقف شدن .
بلند شد و کمی عقبتر رفت .

BLOWWhere stories live. Discover now