وونیونگ یه دختر تخص و مغرور و البته شیطون بود که هیچوقت فکرش رو نمی کرد روزی به تصمیم عموی عزیزش که سرپرستش بود، عمو جی وای پی، مجبور به ازدواج صوری با پسر عموی سرد و خشن و جذابش، بنگچان بشه!، کسی که ازش متنفر بود و البته این حس متقابل بود!! اما آیا وونیونگ از واقعیت پشت شغل بنگچان باخبر بود؟ آیا مرز بین عشق و نفرت قرار بود توسط اونها شکسته بشه؟ آیا این عشق سر انجامی داشت؟ عشقی که از سلام نکردن شروع شده بود!!!! ----------- بخشی از فیکشن: با دیدن پسرعموی مزاحمم تنها پوزخند سردی زدم و بدون توجه به اون از کنارش رد شدم، اما با صدایی که شنیدم به عقب برگشتم بنگچان: چــی؟، به من سلام نکردیــی؟...من بنگچانم، زود باش سلام کن من که با شنیدن حرف هاش لجبازیم بیشتر شده بود تنها پوزخندم و پر رنگ تر کردم و زبونی براش بیرون اوردم با دیدن پوزخند من رنگ صورتش از خشم قرمز شد و بلافاصله به طرفم خیز برداشت که جیغی زدم و فورا پا به فرار گذاشتم... ----------- نام : از سلام نکردن تا عشق کاپل: بنگیونگ (وونیونگ و بنگچان) ژانر: عاشقانه،مافیایی،طنز،درام،دختر پسری،کلکلی،اجتماعی