🍷 Dancing In The Dark_VKOOK...

By Sonya_vkooker

283K 51.2K 17.2K

جونگ کوک حتی تصورش هم نمی‌کرد زندگیش اینجوری بشه🍷✨ *** Couple:Vkook-So... More

0
1
2
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
15
16
17
18
19
20
21
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31
32
33
34
35
36
37
38
39
40
41
42
43
44
45
46
47
LAST PART

3

7.6K 1.4K 273
By Sonya_vkooker

ᵀʰᵉ ᵏᶤᶰᵈ ᵃᶰᵈ ᵖᵘʳᵉ ᵖᵉʳᶳᵒᶰᶳ ᵃʳᵉ ᶰᵒᵗ ᶠᵒᵒˡ ᵇᵉˡᶤᵉᵛᵉ ᵗʰᵉᵐ

آدمهای مهربون و ساده احمق نیستن باور کـن
            
                                      ***
حس عجیبی به اون مردی که هودیش رو خرید داشت..یه حسی عین ناامنی.

وارد اتاق خوابگاه شد..با دیدن هوسوک که نشسته روی تخت و با آیپد توی دستش ور میره نیشخند زد

میدونست از این کار بدش میاد..ولی کی اهمیت میده؟

پرید روش که صدای اعتراض  هوسوک بلند شد:"پاشو از روم خرگوش درازززززز"

کوک خندید و انگشتای بلندش رو توی پهلوی هوسوک فرو کرد و قلقلکش داد.

صدای خنده هاشون توی اتاق کوچیک می‌پیچید

هوسوک موفق شد هولش بده و انداختش روی زمین

صدای ناله ی کوک بلند شد:"آخ..بوتی نازمممم"

هوسوک لبخند خیبثی زد:"می‌ترسی کسی بفاکت نده؟خودم بفاکت میدم"

کوک اخم وحشتناکی کرد و در حالی که از روی زمین بلند میشد گفت:"من خودم فاکرم"

هوسوک خنده ی تمسخر آمیزی کرد:"آره آره  بیبی بوی "

"عوضی!"
کوک با اخم گفت و روی تختش نشست

کمی بعد سر صحبت رو باز کرد:"روز اول ترم جدید چطور بود؟"

هوسوک شونه ای بالا انداخت:"هیچی..دانشجو های رو مخه جدید..مثبتای درس خون..و اوه..سه تا پسر تازه وارد هستن نرسیده شدن کراش دخترا...من و تو فراموش شدیم ای کوک!..قلبم شکست"
و دستشو نمایشی روی قلبش گذاشت

کوک خندید:"بیخیال..دخترای لوسی بودن..چقدر جذابن که دخترا منو فراموش کردن؟"

هوسوک با چشمای گرد به کوک نگاه کرد:"الان از خودت تعریف کردی؟"

کوک شونه ای بالا انداخت:"شاید..نگفتی چقدر جذابن"

هوسوک با چشمای قلبی صحبت کرد:"سه تا داداشن..یکیشون موهای قرمز داره و صورت کیوت..یکیشون خیلی سرد و عجیب بود..بی اعصاب به نظر میومد..موهای طوسی داشت..ولی این در برابر اصل کاری هیچی نیست"

کوک ابرویی بالا انداخت:"اصله کاری؟"

"آره..اون موهاش بلونده..فاک..خیلی جذابه..اگه میشد مخشو میزدم"

کوک خنده ی بلندی کرد:"بیخیال پسر..چیش عجیبه که موهاش بلونده؟"

هوسوک سر تکون داد:"نه نه..منظورم رفتارشه...خیلی سرد و ترسناک..وقتی نگاهت می‌کنه حس می‌کنی داره به مغزت نفوذ می‌کنه.. حس ترسناکیه ولی شده بیگ کراش دخترا".

کوک 'هوم'ـی کشید

با چیزی که شنید ابرو هاش بالا رفتن:"هر سه دندوناشون تیز بود.. انگار ومپایر باشن..یکیشون با من دوست شد و ازش پرسیدم گفت ارثی تیزه ولی خیلی جذابشون کرده"

"خیلی خب..من میرم بیرون رامن بخرم هیونگ..منتظرم بمون تا شام بخرم"

هوسوک خندید:"مهربون شدی..میخوای نرم مخ اونا رو بزنم؟؟من مال خودتمممم"

کوک چشم غره ای به هوسوک رفت با ذوق هودی جدیدش رو پوشید

هوسوک خندید:"جدیده؟باید سیوت کنم خرگوش هودی پوش..کل کمدت هودیه"

"آرههه..برگشتم برات تعریف میکنم الان گشنمه و باید غذا بخرم"

هوسوک سر تکون داد و کوک بعد پوشیدن کفشش از در بیرون رفت.

داخل راه روی کثیف قدم میزاشت..روی دیوار ها نقاشی ها و لک های مختلف بود..اهمیتی نداد و بیرون رفت.

باید سمت نزدیک ترین رستوران می‌رفت.

بعد از کمی راه رفتن و فکر کردن راجب حرفای هوسوک به رستوران رسید.
                                        ***
"مشکلت چیه؟اونا چیزی یادشون نیست و لازم نیست بریم دانشگاه ..من صدساله درسمو تموم کردم و نمی‌خوام به اون دوران فاکی برگردم"
جیمین اعتراض کرد.

تهیونگ لبخند کجی زد:"منم چهارصد ساله درسمو تموم کردم...و اوه..فکر کردی فقط بخاطر اون گاز سمت اونا میرم؟"

چشمای یونگی و جیمین گرد شد:"پس برای چیه؟"

تهیونگ نیشخندی زد و از لیوان خونی که توی دستش بود کمی خورد:"پدرش یه دوست بود..میدونی؟"

"یعنی چی؟؟"
یونگی پرسید

تهیونگ اهمیتی به سوال یونگی نداد:"بجز اون..اون پسر خوشگله"

جیمین و یونگی نگاهی با هم رد و بدل کردن.

"نمیفهمت"
زیر لب گفتن.



                                      ***
بعد از خوردن شام موضوع مغازه و هودی رو برای هوسوک تعریف کرد

هوسوک خندید:"واووو..چه جنتلمن"

کوک چشم غره ای رفت:"خفه شو..از سوکجین هیونگ خبری نداری؟"

هوسوک سر تکون داد:"نه..از وقتی با اون مرد عجیب غریب دوست شده کم میبینمش"

"آها..راستی..فردا تیپ بزنیم می‌خوام جایگاهمو توی دل دخترای دانشگاه از اون تازه واردا پس بگیرم"
بعد این هردو خندیدن.





___________________________
سلام سلام
آیم جوگیر=|

هق خب میخوام برای این یکی شرط ووت بزارم🚬🚬

شرط پارت بعد:30ووت

همین دیگه..
به من اعتمادی نیست یهو همینطوری اپ میکنم..ولی خوشحال میشم به شرط ووت برسه:)

لاو یوووووو🍻❤❤

Continue Reading

You'll Also Like

331K 58.3K 43
~Completed~ (texting,real life) تهیونگ : چند وقته معلولی؟ (21:15) *دیده شد* جونگ کوک در حال تایپ کردن.... تهیونگ : چرا دیر تایپ میکنی؟ (21:17) هااا...
165K 27.1K 84
در دنیایی که دیگر انسانی وجود ندارد کودکی متولد میشود که حتی برای ماورا هم عجیب است.کودکی که در حین پاکی خالص پلیدی خالص نیز در وجودش است. در این دن...
97.1K 20.6K 41
🛹꒷「 ای‌بوی در مقابل پسر خوب - 𝖤-𝖡𝗈𝗒 𝗩𝗦 𝖦𝗈𝗈𝖽 𝖡𝗈𝗒 」 🛒꒷ ژانر ≡ مدرسه‌ای • رمنس • درام 📌دارای محدودیت سنی +۱۸ 🐈‍⬛꒷ کاپل‌ها ≡ ویکوک 🪄꒷...
112K 15.4K 32
وقتی دید جونگ کوک اسلحه شو بیرون اورده و به سمت تهیونگ گرفته ساکت شد . جو ترسناک و استرس زایی حاکم شده بود که باصدای شلیک تفنگ ترس کل وجودشون رو گرفت...