Healer I [Completed]

By AylaXee

90.6K 13.7K 727

عنوان: Healer نویسنده: xee ژانر: تخیلی، ام پرگ تعداد قسمت: 69 زوج ها: کایهون، کایسو، چانبک، شیوهان، کریسهو تا... More

01.Death
02.Gate
03.Contract
04.Meet
05.First Day
06.Fear
07.Truth
08.Mercy
09.Exhaustion
10.School
11.Friend
12.Psychic Sight
13.Pride
14.Weakness
15.XiuHan Special
16.Conscience
17.Duality
18.Hunt
19.The Memories
20.My Heartbeat 1
21.My Heartbeat 2
22.Heart-burning
23.Jong up
25.Chanbaek Special-Meet
26.Silence
27.Awaken
28.Hybrid
29.Choice
30.GOOD TIMES
31.Chanbaek Special-Mark
32.Instinct
33.Last Day of School
34.Confession
35.Guard
36.Impossible
37.Start
38.Acceptance
39.My LOVE
40.Lovely Memories
41.Ordinary Couple
42.Flip
43.Him
45.KrisHo Special-Our Destiny
45.KrisHo Special-Beast Mistake
46.Information
47.Confidence
48.Jung Family
49.101th Lantern
50.Fine
51.Belief
52.فریاد بی‌صدا
53.لوکا
54.غافلگیری؟
55.هم نفس
56.بازگشت
57.روی دوم زندگی
58.Let's Play
59.کریسهو اسپشال-بی انتها
60.Pain Of Hatred
61.Stygal
62.Lucifer
63. Her
64.The Dark World
65.گرگ و میش
66.But I Love You
67.Ominous Church
68.(Re)Birth
69.NOW
فصل دوم
Healer & Hunter Project

24.Vacuity

1.3K 227 13
By AylaXee

زلو با تمام وجود دوید توی ساختمون صداهایی که از سمت سالن میومد نشون میداد جشن اختتامیه است و دارن مدالا رو میدن باید زودتر خودشو میرسوند به اون دوتا تمام حرفایی که این مدت به سهون زده بود توی سرش میپیچید اگه دیر میرسید خودشو نمیبخشید این مدت سهون رو خیلی اذیت کرده بود ولی اینکه همچین اتفاقی بخواد بیوفته دیگه زیادی بود

در انبار رو با شتاب باز کرد ولی کسی رو ندید چراغ انبار هنوز روشن بود زلو توی انبار یکمی جلو رفت کف انبار کلی خون ریخته بود با دیدن خون سر جاش خشک شد یعنی جی آر چه بلایی سر سهون آورده

"اگه سهون طوریش بشه جونگ اپ منو نمیبخشه" زلو زیر لب این حرف رو گفت به دور و برش نگاه کرد چشمش به دریچه نیمه با انبار افتاد که لبه اش خونی بود یعنی کسی که زخمی بود از اونجا بیرون رفته بود سمت دریچه رفت و رد خون رو تا دیوار مدرسه گرفت

چیزی که پیدا کرد اصلا چیزی نبود که انتظارش رو داشت. یه پسر بیهوش کنار دیوار افتاده بود ولی پسری که اونجا افتاده بود نه به لاغری سهون بود نه موهای نقره ای داشت، کسی که اونجا افتاده بود هم قد و قواره جی آر بود و با موهای مشکیش زلو مطمئن شد که اون باید جی آر باشه

جلو رفت و پسری که روی دستش پشت به اون افتاده بود رو برگردوند حق با اون بود کسی که پیدا کرده بود جی آر بود پیرهن سفید جی آر کاملا از خون قرمز شده بود و روی سینه اش تا روی بازوش یه خط مستقیم پاره شده بود و زخم عمیقی که زیرش بود رو نشون میداد

زلو ترسیده بود خم شد و جی آر و بلند کرد "ج... جی...جی آر؟"

با ناله خفیفی که از گلو جی آر امد بیرون زلو فهمید جی آر هنوز زنده اس، جی آر رو بلند کرد انداخت روی دوشش دوید توی مدرسه راهرو ها شلوغ شده بود همه از سالن بیرون امده بودن با دیدن صحنه ای که جلوشون بود خشکشون زد. زلو، جی آر خونی روی دوشش بود و سمت درمانگاه میدوید

"یکی کمک کنه.... پرستار پارک" زلو با نزدیک شدنش به درمانگاه داد میزد که یکی کمک کنه پرستار پارک داشت همراه مسئولین مدرسه با لبخند توی راهرو راه میرفت که با شنیدن صدای داد زلو سمت درمانگاه دوید و پشت سرشم بقیه مسئولا دویدن

وقتی به زلو رسیدن همه شکه شدن دوتا از معلما سریع سمت زلو رفتن تا کمک کنن جی آر رو ببرن توی درمانگاه پرستار پارکم داد زد که آمبولانس خبر کنن جی آر حالش خیلی بد بود همه دانش آموزا ترسیده بودن هیچکی نمیدونست چه خبره یکی از معلما سریع با اورژانس تماس گرفت

صدای فریاد کسی که داد زد "اون کجاس... سهون کجاس" نظر همه رو جلب کرد

کای و جونگ آپ خیس عرق وارد مدرسه شدن معلوم بود خیلی دویدن و کای فقط داشت داد میزد که سهون رو پیدا کنه جونگ اپ سمت زلو که سر تا پاش خونی بود دوید

"زلو.... سهون کجاس.... چه اتفاقی افتاده" زلو سرشو پایین انداخت و سرشو تکون داد ولی حرفی نزد

کای دیگه تحمل نداشت سمت زلو رفت یقه اش رو با یه دست گرفت و اونو چسبوند به دیوار ساعدشو محکم زیر گلو پسر بیچاره گذاشت و به دیوار فشارش داد "حرف.... بزن.... بگو.... سهون.... کجاست"

زلو حتی نمیتونست درس نفس بکشه دوتا معاون مدرسه سمت کای رفتن تا اونو از زلو جدا کنن ولی از پسش برنیومدن جونگ آپ هم رفت کمکشون ولی حریف سهون نمیشدن

"ولش... کن.... اون... کاری نکرده...." ولی کای حرفای جونگ آپ رو نمیشنید اینقد عصبانی بود که نمیفهمید کجاست و چیکار میکنه

جونگ آپ دستش رو دور بدن کای انداخت و اونو محکم عقب کشید "میگم... ولش کن عمووووو"

با شنیدن کلمه عمو کای یکم شل شد جونگ اپ رو به زلو کرد و گفت "اگه میدونی سهون کجاست بگو زلو"

زلو که حالا راه نفسش باز شده بود شروع کرد به سرفه کردن و بریده بریده گفت"ب...خد....ا نمی....دونم وقتی...... بهت زنگ زدم...... حدودا بیست دقیقه بود......... از انبار امده بودم بیرون همون موقع هم..... برگشتم ولی کسی اونجا نبود... انبار خونی بود..... من فک کردم جی آر سهونو زده و اون خون سهونه دنبال رد خون رفتم ولی جی آر رو غرق خونه پیدا کردم نمیدونم سهون کجاست"

کای بعد از سال ها احساس ضعف وحشتناکی میکرد ضعفی که جسمی نبود اون ترسیده بود اگه اتفاقی برای سهون می افتاد چی؟ به همین چیزا فکر میکرد که جلو چشمش سیاه شد کای دستش رو به دیوار زد تا بتونه وایسه ولی در کمتر از صدم ثانیه تصویر جلو چشمش عوض شد اون دیگه راهرو روبروش رو نمیدید

جلو چشمش سرامیک های سفیدی بود که دیوار رو پوشونده بود یکم که سرش رو چرخوند چیزی دید که باعث شد قلبش توی سینه اش وایسه یه عالمه خون کف زمین بود ولی قبل از اینکه بتونه منبع خون رو ببینه دوباره برگشت توی راهرو و چهره ترسیده جونگ اپ جلوش بود

کای رو به زلو کرد و گفت "فقط دعا کن سهون سالم باشه وگرنه قسم میخورم تو و دوستت و دیگه زنده نیستین که آفتاب فردا رو ببینین"

"عمو چی دیدی؟"

"نمیدونم فقط باید سهون رو پیدا کنم"

"میدونی کجاس؟چی دیدی؟"

"یه تصویر مبهم بود نمیدونم کجا بود"

"عمو گوش کن..."

"چی؟"

"صدای قلب جز ماله من یکی دیگه برگرد پیداش کن"

"چی میگی؟؟؟؟؟"

جونگ اپ یقه کای رو گرفت و کشید سمت خودش به اندازه کافی چشم روشون زوم کرده بود چیزی که میخواس بگه دیگه تیر خلاص بود "صدای قلب بچه اتونو گوش کن" چشمای کای گرد شد این غیر ممکن بود

"اما..."

"عمو وقت نداریم پیداش کن" مغز کای هنگ کرده بود ولی حق با جونگ آپ بود وقت نداشت به چیزی فک کنه فقط چشمش رو بست و روی صدای قلب تمرکز کرد صدای قلبی که نزدیکش نباشه، صدایی که ماله جونگ آپ نباشه

یه صدای خیلی ضعیف از فاصله دور شنیده میشد صدایی که داشت هر لحظه ضعیفتر میشد کای فقط شروع کرد به دویدن پشت سرش جونگ آپ، تاعو که مدال قهرمانی گردنش بود و هردوتا معاون دویدن و چیزی نگذشت که ادمای کنجکاوی که میخواستن بدونن چه خبره هم به همون سمت رفتن

کای سمت ته سالن رفت و جلو دستشویی مردونه ای که آخر سالن بود ایستاد صدای قلب دقیقا از پشت همون در میومد ولی حالا که بهش رسیده بود جرات نداشت در رو باز کنه صدای آژیر اورژانس کله هیاهویی که به پا شده بود رو توی خودش خفه کرد

جونگ آپ به کای رسید و اون در رو باز کرد وارد شد از بین در نیمه باز دستشویی میشد قرمزی روشنی رو روی کف سفید دید

کای مثل 500 سال پیش داشت میلرزید با دست لرزون در رو فشار داد و وارد شد صحنه ای که جلوش بود مثل یه پتک بود که بخوره توی سرش. سهون غرق خون بی جون گوشه دیوار افتاده بود زانوهاش شل شد، نگاهش روی دستای سهون، روی رگ‌های زده و خونیش خشک شد دیگه چیزی براش نمونده بود چشماش پر از اشک شد اشکی که 500 سال بود خشک شده بود

جونگ اپ سمت سهون رفت و سهون رو گرفت توی بغلش و صداش زد ولی سهون واکنشی نشون نمیداد معاون پارک وارد شد و سر جاش موند انگار زمان برای همه متوقف شده بود هیچکی نمیدونست چیکار بکنه

کای صدای فریاد جونگ آپ رو میشنید "یکی پرستار پارک رو صدا کنه..." "تاعو بیا کمک کن روی اونیکی رگش رو تو بگیر... زود باش" این جمله ها یعنی سهون هنوز زنده بود!!!! وقتی یکی با شتاب از کناره کای رد شد و کنار سهون زانو زد کای چشماش رو کامل باز کرد و از پشت پرده اشک جلو چشمش به سهون نگاه کرد از جاش بلند شد و سمت سهون رفت اینقد صحنه جلوش ناراحت کننده بود که کبودی‌ها و زخم‌های روی صورت سهون اصلا به چشمش نمی‌امد

پرستار پارک و یه پزشک که از لباسش معلوم بود از پزشکای امبولانسه از بین جمعیت امدن توی دستشویی دکتر به حجم خونه کف دستشویی نگاه کرد "با اینهمه خون که اینجاس واقعا هنوز داره نفس میکشه؟؟" سمت سهون رفت و سعی کرد با بستن مسیر خونریزی از خونریزی بیشتر جلوگیری کنه

نگاه کای به چیزی که کنار دست سهون بود افتاد، یه خنجر خونی، خنجری که سهون رگش رو باهاش زده بود خنجری که طرح خورشید 12 پر روش خودنمایی میکرد، رنگ از روی کای پرید اگه سهون اینقد احمق بود که رگش رو با خنجر خورشید زده بود کاری از دکترا برنمی‌آمد

کای دوباره تصویرای عجیبی میدید تصویرای متداخل چیزایی که اینجا نبودن و بعد از چند ثانیه لوهان رو جلو خودش دید

"ببرش خونه..." "همین الان برسونش خونه" "من منتظرتم زود باش قبل از اینکه از دستمون بره بیارش خونه" این حرف یعنی لوهان توی خونه کای منتظر بود تا بتونه سهون رو نجات بده اون یه مراقب بود پس نمیتونست توی مدرسه حاضر بشه تنها جای امن و نزدیک، خونه کای بود

کای نیاز نداشت دوباره بهش گفته بشه خنجر رو از روی زمین برداشت و از پشت توی کمربندش فرو کرد تا نیوفته دستش میلرزید ولی فقط همین یه راه داشت که سهونو نجات بده از پشت دکتری که سعی میکرد سهون رو نجات بده کشید و دکتر از پشت افتاد کنار بدن سهون قرار گرفت دستش رو زیر بدن سهون انداخت و سهونو روی دستش بلند کرد

"چیکار میکنین اقا... بذارینش پایین باید زخمش رو ببندم و ببریمش بیمارستان"

"عمو..."

کای فقط چندتا کلمه گفت ولی همین برای جونگ اپ کافی بود "لوهان خونه اس"

کای سمت در دوید فقط یه شانس داشت نمیتونست از دستش بده با تمام قدرت توی خیابون میدوید و از جلو چهره وحشت زده مردم رد میشد باید قبل از اینکه دیر میشد سهون رو میرسوند خونه صدای قلب ضعیفی که از شکم سهون می‌امد نشون میداد که هنوز امیدی هست

فلش بک 40 دقیقه قبل

"خب انگار فقط من و تو موندیم" لبخند ترسناکی که گوشه لب جی ار نشست ترس سهون رو خیلی بیشتر کرد "بذار ببینینم چه کارایی بلدی" جی آر کوله نیمه باز سهون رو که از روی دوشش افتاده بود و احتمال میداد گوشی سهون توش باشه کشید و انداخت سمت دیگه انبار از شدت پرتاب بیشتر چیزای توی کوله ریخت روی زمین

"خب خب خب از کجا شروع کنیم" چشمای سهون بخاطر گریه زیاد کاملا قرمز بود ولی هنوز دست جی ار نمیذاشت حرف بزنه

"اووووو یه جوری گریه میکنه انگار چه خبره" جی آر بلاخره دستش رو از جلو دهن سهون کنار برد سهون تونست یه نفس عمیق بکشه

"توروخدا بذار برم.... داری اشتباه میکنی"

"هردومون میدونیم که کاره تو همینه پس نمیخواد فیلم بازی کنی"

"قسم میخورم نیست... قول میدم به کسی چیزی نگم فقط بذار برم"

"من هیچکاری رو نصفه ول نمیکنم حتی اگه 1درصدم اشتباه کرده باشم که میدونم نکردم.... برای تو که بد نیست قول میدم بهت خوش بگذره" و با تموم شدن این جمله سمت لب نیمه باز سهون حمله برد جوری لبش رو میمکید که انگار زندگیش بهش بند بود سهون با تمام توانش سعی میکرد اونو از خودش دور کنه 'دوباره نه..... خواهش میکنم.... دیگه نمیتونم..' سهون تحمل یه تجاوز دیگه رو نداشت از نظر روحی بهم ریخته بود و این اتفاق همون بند نازکی که اونو نگه داشته بود هم از بین میبرد

سهون یکی از پاهاش رو زیر شکم جی آر اورد و با تمام توانش جی آر و هل داد بلاخره جی آر ازش جدا شد میدونست امکان اینکه کسی صداشو بشنوه و کمکش کنه خیلی کمه پس باید خودش خودشو نجات میداد چهار دست و پا سمت در رفت ولی جی آر بلند شد خودشو از پشت روی سهون انداخت

سهون کف انبار پر از خاک افتاد ولی نمیذاشت کسی دیگه ای بهش دست بزنه حتی وقتی کای خواست اینکارو بکنه اینقد حالش بد نشد انگار یه چیزی توی وجودش میگفت اون اتفاق درسته ولی حالا بند بند وجودش داد میزد که باید خودشو نجات بده نباید بذاره جی آر کاری که توی سرشه رو بکنه

سهون به پشت غلتید و باعث شد جی آر روی کمر بیوفته و سهون دوباره آزاد شد و روی پاش ایستاد "دوباره نه"

جی آر اصلا متوجه حرف سهون نشد فقط فهمید که سهون میخواد جلوش وایسه "پس میخوای بازی کنی..."

توی همون لحظه یه تصویر توی ذهن سهون عبور کرد مثل یه الهام بود یا شیادم یه صدا که از درون نجوا کرد. تصویر یه خورشید 12 پر چیزی که باعث شد سهون به یاد بیاره، اون هنوزم خنجرشو داشت میتونست با کمک اون از خودش دفاع کنه

روشو برگردوند خواست سمت کیفش خیز برداره که جی آر ناقافل بهش حمله کرد و اونو از پشت گرفت و عقب عقب سمت دیوار برد و بعد از پشتش بیرون امد و سهون رو به دیوار چسبوند

"دفعه بعد که خواستی با یکی در بیوفته دقت کن هم قد و قواره خودت باشه بچه جون"

"ولم کن عوضی..... تو حق نداری بهم دست بزنی"

"حالا که میبینی میزنم و کاری میکنم برای بیشترش التماس کنی مثل چیزی که هستی، مثل یه هر.زه" جی آر سهون رو محکم تر به دیوار فشار داد

"حالام که اینقد عجله داری بری چطوره سریع بریم سر اصل مطلب هان؟"

سهون فقط با چشمش دنبال کوله اش میگشت باید از خودش دفاع میکرد و بلاخره توی چند متری خودش پیداش کرد و خنجر رو هم دید که تا نصفه از کیف بیرون افتاده اینقد درگیر پیدا کردن راه چاره بود که متوجه نشد جی آر زیپ شلوار خودشو باز کرده و آ.ل.ت نیمه سفتش رو بیرون کشیده

جی آر دستش رو روی دوش سهون گذاشت و سهون رو مجبور کرد روی زانوهاش بشینه اونجا بود که سهون متوجه شد جی آر کاملا آماده اس سرش رو برگردوند تا تصویر تهوع آور جلوش رو نبینه

همه این اتفاق با وقتی با کای بود فرق داشت با اینکه اونموقع هم به خودش می‌قبولوند که از این اتفاق متنفره ولی حسش مثل الان نبود انگار اونموقع یه جایی ته قلبش از اینکه کسی داشت اینکارو میکرد کای بود راضی بود ولی الان جز انزجار حس دیگه ای نداشت

جی آر صورت سهون رو محکم با یه دست گرفت و چرخوند با فشار دستش سعی کرد دهن سهون رو باز کنه ولی سهون دندوناشو جوری بهم فشار میداد که خودش حس کرد ممکنه از فشار دندوناش بشکنه جی آر با ناخن هاش دو طرف صورت سهون رو فشار داد و باعث شد صورت سهون زخمی بشه سهون از دردی که توی صورتش وارد شد ناخواسته دهنش رو باز کرد و جی آر هم از فرصت استفاده کرد و آ.ل.ت.شو توی دهن سهون فرو کرد

سهون سعی کرد سرش رو بچرخونه تا اون چیز نفرت انگیز از دهنش بیرون بیاد ولی جی آر سریع دستش رو توی موهای سهون فرو کرد و سرشو نگه داش "آ...آ تازه قراره شروع بشه" و به زور سر سهون رو روی آ.ل.ت سفت شده خودش تکون میداد

سهون میتونست آ.ل.ت جی آر توی گلوش حس کنه، چندبار عق شد ولی جی آر توجهی نکرد سهون با اینکه متنفر بود فقط یه راه به ذهنش رسید با تمام تنفر دندوناشو روی آ.ل.ت سفت و فوق‌العاده حساس توی دهنش گذاشت و فشار داد

جی آر از فشاری وحشتناکی که روی حساس ترین قسمت بدنش حس کرده بود دادی زد، دستش رو بالا برد و محکم توی صورت سهون پیایین اورد از شدت ضربه سهون روی زمین افتاد

"عوضی... آشغال... الان چیکار کردی... بلایی به سرت بیارم که تا اخر عمرت یادت نره" سهون رو به پشت برگردوند و روی سینه سهون نشست چندتا مشت محکم حواله صورت سهون کرد و باعث شد زخمای عمیقی توی صورت سهون ایجاد بشه

وقتی حس کرد به اندازه کافی سهون رو زده دستش رو انداخت توی کمر شلوار سهون و با فشار اون تا زانو های سهون پایین کشید سهون داشت از ترس میلرزید کمتر از 10 دقیقه از رفتن زلو میگذشت ولی برای سهون انگار ساعتها گذشته بود دست و پا میزد تا خودشو آزاد کنه ولی جی آر دوباره اونو روی شکم برگردوند و بعد دستش رو انداخت زیر شکم سهون و پشتش رو بالا کشید. حالا شونه و صورت سهون روی زمین بود ولی پشتش بالا قرار گرفته بود کله وزنه سهون روی زانوهاش بود

"کاری بکنم مرغای آسمون به حالت گریه کنن.." جی آر بدون هیچ اطلاف وقت و رحمی آ.ل.تش رو وارد سهون کرد، سهون از دردی که حس کرد داد دردناکی کشید

"درد داری؟ تازه اولشه...." جی آر شروع کرد به تکون دادن خودش توی سهون، سهون سعی میکرد خودشو جدا کنه ولی نمیتونست جی آر با دوتا دستش محکم دو طرف کمر سهون گذاشته بود تکونش میداد

سهون خنجرشو میدید ولی نمیتونست بهش برسه هنوز خیلی باهاش فاصله داشت سعی کرد کمک بخواد اگه فقط یه نفر صداشو میشنید میتونست نجات پیدا کنه با صدایی که از ته گلوش به زور بیرون میومد و بخاطر حالت قرار گرفتن بدنش ضعیفترم شده بود کمک خواست... داد زد ولی هیچکی نیومد تنها چیزی که در جواب درخواست کمکش میشنید خنده‌ی جی آر بود "فک میکنی کسی صداتو میشنوه؟ اصلا برای کسی مهم هست؟ نه بچه جون"

جی آر هر لحظه سرعتش رو بیشتر میکرد ولی سهون جز درد و تنفر حس دیگه ای نداشت حالش داشت بهم میخورد و صدای های نفس‌های بریده جی آر بیشترم اذیتش میکرد

بدن سهون به وضعیتی که توش بود واکنش نشون داده بود و داشت تحریک میشد " دی...دی... گف..تم خوش..ت میا..د" ولی سهون هیچ حسی نداشت جی آر با چندتا ضربه محکم بلاخره متوقف شد و اول روی کمر سهون و بعدم کنارش افتاد، سهون اون مایع گرم رو توی خودش حس کرد ولی برعکس همیشه که یه حس گرم، یه حس آرامش از بودن اون مایع داشت اینبار فقط میخواست اونو از خودش دور کنه با حس لغزیدن مایع روی رون پاش حس کثیفی میکرد جی آر بخاطر اذیت کردنش شلوار سهون رو بالا کشید که آ.ل.ت تحریک شده سهون توی فشار قرار بگیره

سهون حتی دیگه گریه هم نمیکرد کاملا ساکت شده بود "چی شد؟ اهان... یادم رفت حالا نوبت تو؟" جی آر از کنار سهون بلند شد "خب حالا چیکار کنم؟؟؟؟؟کمکت کنم؟نکنم؟؟" سهون دیگه فقط یه پوسته خالی شده بود تنها چیزیکه توی سرش میچرخید این بود 'بکشش' تمام مدت انگار یکی توی گوشش نجوا میکرد بکشش اون ارزش زنده بودن نداره انگار جز خوده سهون یه چیزی دیگه توی سهون هم از این اتفاق ناراحت بود انگار از سهون هم عصبانی تر بود

سهون خودشو سمت کیفش کشید ولی جی آر فک کرد سهون داره میره که به دیوار تکیه کنه، وقتی به کیفش رسید با دست لرزون خنجرش رو برداشت اگه این اخرش بود نمیخواست تنهایی بره میخواست این عوضی رو هم با خودش ببره

جی آر سمتش رفت تا به فکر خودش یکم دیگه سهون رو اذیت کنه و بعد کمکش کنه سهون هم خالی بشه ولی وقتی سهون رو به پشت برگردوند از وحشت خشکش زد چشمای سهون از قبلم روشن تر شده بود مثل مهتاب داشت میدرخشید

جی آر تمام حواسش به چشمای سهون بود و متوجه خنجر توی دست سهون نشد، سهونم از غفلت جی آر استفاده کرد و خنجر رو با فشار و سریع روی بدن اون کشید اصلا متوجه نبود کجا رو زخمی کرده، دیدن خون گرمی که از زخم جی آر بیرون امد، چشمای ترسیده اش و صدای داد بلندش برای سهون کافی بود

انگار اون قسمت وجودش با همینکار راضی شده بود و حالا فقط سهون مونده بود حس گناهش، کثیف بودنش، بی ارزش بودنش دیگه دلیلی نمیدید زندگی کنه... اصلا برای چی؟ برای کی؟ خانواده ای که 8 سال پیش دفنش کرده بودن؟ مراقبی که ادعا میکرد سهون براش مهمه ولی سهون رو به این کثافت خونه فرستاده بود؟ یا شکارچی که با تمام کاراش سهون دوستش داشت ولی اون هیچ علاقه ای بهش نشون نمیداد کسی که سهون مجبور شده بود بگه ازش متنفره تا شاید بتونه با خودش کنار بیاد چون درستش همین بود کی میتونست عاشق همیچین موجوده وحشی بشه؟ تنها کسایی که سهون بخاطرشون ادامه داده بود دوستاش و رئیساش بودن و البته سوهو هیونگ که هرچقدرم سرش شلوغ بود مطمئن میشد حتما هرشب حال سهون رو بپرسه... ولی اونام بلاخره فراموشش میکردن

(بچه ها میتونین سمفونی sarabande-escala رو دان کنین و همزمان با خوندن این تیکه گوش بدین من موقع نوشتنه این تیکه داشتم به یان سمفونی گوش میدادم حس این سمفونی توی این قسمته)

جی آر عقب عقب رفت ولی سهون دیگه اونو نمیدید همونجور که خنجر توی دستش بود از جاش بلند شد دیگه چیزی برای از دست دادن نداشت. جی آر از ترس عقبتر رفت ولی سهون بی تفاوت از کنارش رد شد و از در رفت بیرون

با خودش زمزمه میکرد "بسه دیگه... باید تموم بشه... تا کی.... چقدر... اگه امروز تموم نشه معلوم نیست فردا زیر کی باشی" با دستی که از خون جی آر قرمز بود در دستشویی پسرا رو باز کرد رفت داخل و گوشه دستشویی نشست

سهون کاملا به مرز دیوونگی رسیده بود و داشت با خودش حرف میزد "ببخشید تاعو نتونستم قهرمانیتو ببینم... زود منو فراموش میکنی مگه نه؟"

"سوهو هیونگ از دسته نق زدنام راحت میشی و بلاخره امشب با خیال راحت میخوابی"

"چانیول هیونگ مواظب بکی هیونگ باش چون دیگه من نیستم آشتیتون بدم"

سهون خنجر توی دستش رو بالا آورد و روی مچ سمت چپش کشید هیچی حس نکرد فقط گرمای خونی که روی دستش غلتید و پایین امد... با دست خون آلودش خنجر رو گرفت، دستش بخاطر عمق زخم کاملا میلرزید ولی تردید نکرد و روی دست دیگه اشم عین همون زخم رو ایجاد کرد نشست و به جاری شدن خون از دستش روی سرامیک های سفید کف خیره شد

"فقط میخوام بخوابم دیگه بسمه..."

پایان فلش بک

کای با تمام قدرت میدوید "خواهش میکنم سهون... طاقت بیار... تورو نمیتونم از دست بدم..... تو رو دیگه نه... خواهش میکنم"

مسیر نیم ساعته خونه تا مدرسه رو توی کمتر از 20 دقیقه طی کرد و با فشار زیاد در رو باز کرد لوهان توی راهرو بود"ببرش توی اتاق.... زود باش" و خودش سمت نشیمن رفت و رو به یکی از آدمای توی نشیمن گفت "زودباش بیا چن به کمکت نیاز دارم"

کای بدن سبکه سهون رو روی تخت گذاشت با چشمای وحشت زده به بدن بی جون جلوش خیره شد، لوهان و چن وارد شدن، لوهان از کای خواست بره بیرون ولی کای سر جاش موند

"کریس لطفا بیا اینجا" کریس سریع امد توی اتاق با دیدن سهون اونم سرجاش وایستاد هیچوقت فکر نمیکرد این بچه رو تو این وضعیت ببینه

"کریس... کریسسس... هی کریس لطفا کای رو ببر بیرون توی دست و پاست"

کریس جلو رفت تا کای رو ببره بیرون ولی کای کاملا امتناع کرد و توی بغل کریس تقلا میکرد "ولم... کن... من هیچ جا نمیرم..."

کریس به سختی کای رو بیرون برد این حالت کای حتی از وضعیت فعلی سهون هم عجیب تر بود کای وقتی از اتاق بیرون برده شد بلاخره به زور خودشو آزاد کرد و پشت در نشست، سرش رو روی زانوهاش گذاشت و فقط اشک ریخت این تنها کاری بود که از دستش بر می‌آمد شونه هاش میلرزید و صدای هق هقش خیلی واضح به گوش میرسید

"کای با گریه چیزی درست نمیشه بلند شو" کریس سعی کرد کای رو آروم کنه ولی کای هیچ واکنشی نشون نداد

"کای..."

"دست از سرم بردار کریس من هیچ‌جا نمیرم"

"با اینجا نشستنت که چیزی درست نمیشه"

"اگه بمیره چی؟ من بهش نگفتم دوستش دارم... بهش نگفتم... نگفتم" کریس با چشمای متعجب به کای نگاه میکرد کسی که جلوش بود اصلا پسر 1ماه پیش نبود کسی که به زور تونسته بود کنترلش بکنه تا سهون رو نکشه... کریس به پسری که روبروش بود نگاه کرد، میشد فهمید اگه اتفاقی برای سهون بیوفته این پسر برای بار دوم خورد میشه و دیگه هیچ امیدی بهش نیست.

Continue Reading

You'll Also Like

227K 5.4K 27
Is love brewing between Marco and Star? What is the mystery behind Marco's strange behaviour? Will love win?
3.7K 817 41
بکهیون یه پسر ۲۷ ساله است که زمانی شروع کرد به تنهایی زندگی کردن؛مشکلی نداشت و ازش لذت می‌برد، آدم‌های موردعلاقه‌اش یا به قول معروف هم عقیده‌اش رو دو...
1.3K 126 11
مرا ز تاریکی باکی نیست زیرا سمفونی نفس هایش آذین بخش دل تار من است اکانت قبلی پرید و یه اکانت قدیمی قدیمی برام بالا اومد بوک سقوط سر نوشت رو از اینج...
147K 5.7K 19
When Lucy left her home in Atlanta, she expected to be lonely and vulnerable, living on the streets as a runaway. She hadn't expected to end up in Ar...