Little Devil

By MelonHansis

18.8K 2.2K 382

پس از مرگ خانواده‌ی جئون، سرپرستی جونگ‌کوک یتیم رو عموش کیم تهیونگ قبول میکنه و توی پر قو بزرگش میکنه... اما... More

chapter 1
chapter 2
Introduction?
chapter 3
chapter 5
chapter 6
chapter 7
chapter 8

chapter 4

2K 260 65
By MelonHansis

پسر نیشخندی توی ذهنش از نقشه‌اش که رو به عملی شدن بود و زود باوری مرد بزرگتر زد و به گریه کردن تظاهری‌اش ادامه داد

قطعا بازیگر خوبی بود که تونست کیم تهیونگ رو بازی بده.

تهیونگ با چشم های قرمز شده از عصبانیت پسر رو براید استایل بغل کرد،

جونگکوک با گریه خودش رو بیشتر به تهیونگ چسبوند و سعی کرد توجهی جلب کنه و عصبانیت مرد رو کم تر کنه اما غافل از زره ای تاثیر در حال مرد.

تهیونگ همون طور که پسر رو بغل کرده بود، دستش رو به سمت در حمام دراز کرد و در رو باز کرد
با پیچیدن بوی رز و نارگیل توی بینیش که بوی شامپو ها و اسکراب هایی بود که جونگکوک استفاده می‌کرد ،لبخند محوی زد.

جونگکوک رو توی وان نشوند و دستش رو به سمت پیراهن پسر برد

″لباست رو در بیار تا آب رو باز کنم″

پسر با چشم های گرد شده نگاهی به مرد کرد

″اما من...″

صدای بلند تهیونگ حرف پسر رو قطع کرد.

″ ساکت باش و کاری که گفتم رو انجام بده″

این بار جونگکوک واقعا بغض کرد، عموش تا الان حتی سرش داد هم نزده بود، با احساس مور مور شدن بدنش دستش رو به سمت پیراهنش برد و آروم از تنش درش آورد.

تهیونگ که درگیر تنظیم کردن دمای آب بود لحظه ای به سمت پسر برگشت.
نگاهش پوست سفید جونگکوک رو شکار کرد.
گردن و تر قوه‌ی شیری رنگ و زیباش چشمای هر کسی رو کور می‌کرد و تهیونگ چشم کسی رو که به این بدن نگاه کنه .

جونگکوک احساس بدی داشت، از کوچک شدن، از صدای بلند مرد، معذب بود، دلش می‌خواست واقعا گریه کنه پشیمون شد از کاری که کرد
درسته !
کیم جونگکوک همین بود، کاری رو که می‌خواست انجام می‌داد و بعد بهش فکر می‌کرد و به اشتباهش پی ‌میبرد .
سرش رو پایین انداخت و با انگشت های کشیده‌اش بازی کرد.

تهیونگ با صدای آروم تری پسر رو صدا زد.

″جونگکوک″

پسر سرش رو بالا گرفت و با چشمای پاپی طور به مرد خیره شد
تهیونگ آهسته به وان نزدیک شد و روی جونگکوک خم شد

طوری که نفس هاش روی صورت پسر خالی شد.
جونگکوک با نگاه سوالی به مرد نگاه کرد، قلبش از این همه نزدیکی تند تر توی سینش تلمبه می‌زد.
این رفتار ها عادی بود اما نه توی این شرایط.
تهیونگ سرش رو به آرومی سمت گردن پسر برد، نفس گرمش رو روی پوست مرواریدی‌ی جونگکوک خالی کرد

جونگکوک احساس کرد قلبش از کار افتاده، ناخواسته سرش رو کج کرد و فضای بیشتری رو برای مرد به وجود آورد.

تهیونگ دستش رو پشت گردن پسر گذاشت و لب هاش رو روی پوست نرم جونگکوک گذاشت و گردن شیری رنگش رو مکید.

″ببخشید عزیزم″

با صدای خفه ای دم گوش پسر لب زد و گاز ریزی از گردن پسر گرفت
جونگکوک لبخندی از حس خوبی که یک باره توی رگ هاش جریان پیدا کرد زد.

″بابایی″

تهیونگ صدای جونگکوک رو میون صدای شرشر آب شنید

″جانم کولوچه″

جونگکوک سرش رو فاصله داد و توی چشم های مشکی مرد زل زد

″منو ببوس″

تهیونگ بوسه ای کنار لب پسر گذاشت

جونگکوک اخمی کرد و صورت مرد رو توی هر دو دستش فشرد

″چی‌کار می‌....″

تهیونگ با کوبیده شدن لب های پسر رو لب هاش از شوک چشماش گرد شد و خشکش زد
جونگکوک لب های پف‌دار مرد رو با شدت می‌مکید و لب پایینش رو توی دهنش برد.

تهیونگ سعی کرد بیخیال باشه و با فکر اینکه فردا پسر همه چیز را بخاطر مستی فراموش می‌کنه مزه‌ی لب هاش رو بچشه.
دستش رو پشت گردن پسر گذاشت و بدون قطع کردن بوسه توی وان نشست

لب های پسر رو با حرص مکید طوری که جونگکوک مزه‌ی آهن رو توی دهنش حس کرد.

با لذت زبون هاشون رو توی هم گره می‌دادن...
طعم لب های هم رو می‌چشیدن...
دست های پسر روی بدن مرد می‌رقصید و قسمت هایی از بدنش رو فتح می‌کرد...
مرد زبونش رو وارد دهن جونگکوک کرد و جای جای اون گودال گرم و خیس رو مزه کرد
دوتاشون سرگردون بودن برای پیدا کردن احساساتی توی اون بوسه...

از حس هایی که به هم داشتن بی اطلاع بودن ولی توی هر حرکت از لب هاشون وجود عشق و حسرت به خوبی دیده می‌شد
از بینی نفس می‌کشیدن و طولانی بودن بوسه مشکل تنفسی ای رو اینجا نمی‌کرد.

بعد از 2 دقیقه از هم جدا شدن و به چشم های هم خیره شدن
جونگکوک که مست بوسه چند ثانیه پیش بود گفت

″لطفا ددی...بزار عشقمو بهت نشون بدم″

و بوسه‌ی‌ کوتاه روی لب مرد گذاشت.
تهیونگ نیشخندی زد و سری از روی تأسف تکون‌ داد

″ فردا همه چیز رو یادت می‌ره آنجل پس بهتره بریم و بخوابیم″

جونگکوک اخمی از حرف مرد کرد و دستش رو سمت تی‌شرت تهیونگ برد

″ولی باید بهم کمک کنی″

مرد دستش رو پس زد و با ابرو های گره خورده گفت

″بهتره تمومش کنی تا کاری نکردم که نتونم صبح توی چشمات نگاه کنم″

جونگکوک دلبرانه خندید و سر کج کرد

″من اون بلا رو می‌خوام ددی″

مرد هجوم خون و لذت رو به پایین تنه‌ی خیس شدش حس کرد، اما سیلی ‌ی خیالی‌ای بار خودش کرد و فاصله گرفت

″یه آبی به خودت بگیر و این مضخرفات رو از ذهنت خالی کن″

جونگکوک پیرهن مرد رو گرفت و به وان کوبیدش، دستش رو روی عضو تهیونگ گذاشت و فشار داد
زبونش رو روی از فک تا گردنش سر داد

شلوارش رو از پاش خارج کرد و بلند شد و ایستاد

″ببین ددی ... برای تو بلند شده″

تهیونگ که فرصت واکنش نشون دادن ازش گرفته شد ،سرش رو بالا گرفت و دیک پسر جلوی صورتش دید، انتظار همچین تصویری رو نداشت.
با عصبانیت و صدای بلندی گفت

″چه غلطی می‌کنی″

جونگکوک نیشخندی زد و وسط پاهای مرد نشست

″اون موقع که سرت رو توی گردنم فرو کردی به فکر این غلط نبودی ها یا وقتی که لبم رو با دندونت پاره کردی... می‌دونی ،اون موقع که از نبودت کنار خودم، گریه می‌کردم کجا بودی؟ داشتی کارمنداتو به فاک می‌دادی ها؟ کی می‌خوای به فهمی ما نسبتی باهم نداریم و می‌تونیم کنار هم به زندگی عادی مثل بقیه‌ی کاپل ها ادامه بدیم″

با نگاه مرد روی خودش، خم شد و صورتش رو روی توی دستش گرفت

″می‌دونم دوسم داری و این فکر مسخره‌ی «من عمو‌ی توعم» رو از ذهنت خارج کن، کدوم عمویی لب های برادر زادشو تا جایی که پاره بشن می‌بوسه، بیا زندگی کنیم درست مثله یونگی و هوسوک هیونگ...عشق من″

تهیونگ به حرف های پسر فکر کرد تا جوابی رو براشون پیدا کنه
اما هیچ،هیچ و هیچ ...

ذهنش خالی از همه‌ی کلمات بود.

حقیقت مثل سیلی‌ی محکمی توی صورتش کوبیده شده بود
پسر راست می‌گفت ، اونا هیچ نسبت خونی‌ای باهم نداشتن که بخواد عذاب وجدان خوابیدن با پسر برادرش رو داشته باشه.

سرش رو پایین انداخت و سکوت کرد چون حرفی نبود که بخواد بزنه.

جونگکوک دستش رو زیر چونه‌ی مرد گذاشت و سرش رو بالا گرفت اما با چشم های خیس مرد رو به رو شد.

با احساس بدی توی وجودش نگران لب زد :

″بابت حرفام منو ببخش.. اصلأ هرچی تو میگی..گریه نکنیا″

و چشم های تهیونگ رو بوسید.

مرد صورتش رو توی دستاش گرفت و چهرش رو از دید پسر مخفی کرد.

″ببخشید جونگکوکم،قبول کردنش خیلی سخته...″

______
فیک جدید آپ شده هاااا

یه کوچولو میشه گریه کنم؟
کامنت هاتون...اههه قلبم...

Continue Reading

You'll Also Like

121K 13.6K 49
تهیونگ، گربه کوچولوی داستان، با خودش فکر می‌کرد که روز های خوشش تموم شدند و در های خوشحالی تک به تک به روش بسته شدند. اما دقیقاً وقتی که فکر می‌کرد "...
18.8K 2.2K 9
پس از مرگ خانواده‌ی جئون، سرپرستی جونگ‌کوک یتیم رو عموش کیم تهیونگ قبول میکنه و توی پر قو بزرگش میکنه... اما چی میشه اگه جونگ کوک سعی در اغوا کردن ع...
71.7K 6.3K 14
هرکلمه اش حشری ترم میکرد باسنمو بیشتر به عضوش نزدیک کردم تا عمیقتر حسش کنم.. لحظاتی گذشت و همینطور به کوبیدن داخلم و بازی کردن با عضو و نافم ادامه...
44.6K 4.6K 12
• خـلاصـه: جئون جونگ‌کوک باید رضایت شاکیِ برادرش رو به‌دست می‌آورد؛ اما می‌تونست با مایه‌گذاشتن از اعضای بدنش کنار بیاد؟! • بـرشی از داسـتان: - زانو...