PRINCE // KOOKV ✔️

By teakookvreal

58.2K 6.9K 437

[پرنس || prince]🍻 |COMPLETE| کیم تهیونگ، انترن جوانی که به طرز عجیبی برادرش چند وقتیه ناپدید شده و اون طبق گ... More

part 1
part 2
part 3
part 4
part 5
part 6
part 7
part 8
part 9
part 10
part 11
part 12
part 13
part 14🔞
part 15
part 16
part 17
part 18 🔞
last part Season¹
S² part 1
S² part 2
S² part 3
S² part 4
S² part 5
S² part 6
S² part 7
S² part 9
S² part 10
S² part 11
S² part 12
S² part 13
S² last part

S² part 8

1.1K 145 10
By teakookvreal

"لطفا من رو غرق کنید"

از این جمله بهتر هم مگه برای تهیونگ وجود داشت؟چی بهتر از این که توی آرامشی که با بودن پیش جونگکوک داشت غرق بشه؟درسته اتاق هاشون جدا بود ولی همین که حس میکرد هردو توی یک خونه هستن و هوای کاملا مشترکی رو نفس میکشن بهش آرامش میداد.

برای تهیونگ فرق نداشت که کجاست.هرجا که جونگکوک بود تهیونگ حس میکرد به اونجا تعلق داره.دلش میخواست اگر میشد خودش رو توی قلب جونگکوک حبس کنه و برای همیشه اونجا بدون هیچ دردی زندگی کنه.

جونگکوک هم عمیقا همین حس رو داشت ولی انگار هیچ کدوم قصد کوتاه اومدن از "از هم دیگه ناراحت بودن" رو نداشتن.

_چرا انقدر نگاهم میکنی؟

تهیونگ پرسید و جونگکوک سکوت کرد.چی بهتر از تماشا کردن پسرش میتونست درد و خستگی رو از تنش خارج کنه؟حقیقتا با وجود درد، نگرانی و هر مشکل دیگه ای که براش پیش میومد، جونگکوک همیشه با لبخندش به تهیونگ نگاه میکرد و از اون پسر آرامشش رو دریافت میکرد.

_جلوم نشستی خب. به کجا نگاه کنم؟

تهیونگ پوفی کشید و بی توجه به جونگکوک به خوندن روزنامه و نوشیدن آیس کافیش ادامه داد.

_باید از روسیه بری تهیونگ.

تهیونگ با مکث روزنامه رو از مقابل صورتش پایین آورد و نگاه چپکی تقدیم به مرد کرد.

_چرا؟ خود تو نبودی اصرار داشتی زود تر بیام روسیه؟

جونگکوک با حس سردرد پلک هاش رو روی هم فشرد و پیشونیش رو مالید.

_آره ولی الان قراره توی یک مأموریت واقعی قرارت بدم.

مأموریت واقعی؟ شاید بهتر بود اسمش رو گذاشت "پی نخود سیاه فرستادن"!

تهیونگ که انگار حالا به اون بحث علاقه مند شده بود آرنجش رو روی میز گذاشت و بعد از قفل کردن دستاش توی هم پرسید:
_و اون چیه؟
_احتمالا الان همه ی اموالم به خواهرم رسیده. به جز پول های توی حساب هام و ویلایی که برای میسوک توی جنگل خریده بودم، همه ی املاک، کازینو ها و نایت کلاب هام رو به نام خودت بزن.

تهیونگ نگاه گیجش رو به جونگکوک انداخت و گفت:
_و بعدش قراره دوباره همه رو به اسمت بزنم؟
_نه عروسک. اون هارو میگیری و توی کره شروع به چرخوندن کار هام میکنی. دوست دارم ببینم میتونی لقب پرنس رو مال خودت کنی یا نه!

تهیونگ پوزخندی زد و جواب داد:
_و اگر قبول نکنم؟
_مجبوری!
_نمیخوام! چرا باید بخوام جای تو بشینم؟ من...من هیچ وقت نخواستم جات بشینم بلکه همیشه میخواستم کنارت بشینم! کنارت باشم و تو رو برای خودم داشته باشم. و تو حالا داری منو جا نشین خودت میکنی؟ به چه دلیلی؟

جونگکوک که واقعا حوصله بحث نداشت با گفتن جمله ای به بحث خاتمه داد.

_من بی دلیل هیچ وقت کاری رو انجام نمیدم تهیونگ! اینکه از تو چنین چیزی رو خواستم دلیل داره پس انقدر روی اعصابم تاتی تاتی نکن. نمیشه که کار های کره روی هوا بمونن. باید یکی اون هارو مدیریت کنه پس تو الان بهترین گزینه ای. مطمئنم اگر همین دلیل رو برای میسوک بیاری اون همه اموال رو بهت میده.

با یاد اوری میسوک لبخندی زد و ادامه داد:
_ هرچند که جدای از اون، علاقه ی زیادش بهت هم باعث میشه اگر ازش بخوای بی دلیل همه رو به نامت بزنه. در هر حال، وسایلت رو جمع کن و سعی کن تا 6 عصر خودت رو برای پرواز آماده کنی! میدونی که...

هنوز حرفش تمام نشده بود که تهیونگ حرفش رو تموم کرد:
_آره میدونم. حرفت رو هیچ وقت دوبار تکرار نمیکنی!

هردو خوب میدونستن این موضوع اصلا برای تهیونگ صدق نمیکرد و حرف های جونگکوک برای تهیونگ گاهی بیشتر از چند بار تکرار میشد. ولی با اینحال این موضوع از حرص و عصبانیت پسر کوچیکتر کم نمیکرد.

_من میرم ولی دیگه برای همیشه فراموشت میکنم فهمیدی؟؟؟

آخرین تهدیدش رو هم توی هوا پروند ولی در جواب فقط دست جونگکوک رو که توی هوا به نشونه "زود تر برو" تکون میخورد دریافت کرد.

.

.

.

.

.

عصبانیت؟اوه نه حقیقتا هیچ کلمه ای نمیتونست حال تهیونگ رو توصیف کنه اونم وقتی که دید جونگکوک حتی برای بدرقه کردنش هم به فرودگاه نیومده بود.

_به خونه خوش اومدی داداش کوچولو!

تهیونگ با قدم های محکمی که از روی حرص بر میداشت از کنار نامجون که به استقبالش اومده بود گذشت و خودش رو به ماشین رسوند.

_خونه؟ هه؛ خونه به کونم بابا!

و با نشستن پشت فرمون با چسبوندن پدال گاز به کف ماشین، چرخ های ماشین با صدای وحشتناکی از زمین کنده شدن و ماشین مشکی رنگ به سرعت از نگاه ها ناپدید شد.

_فکر کرده کیه که به من دستور میده؟ فکر کرده کیه که اینجوری منو بدون خداحافظی رد میکنه برم؟ وقتی آن کراشت کردم حالت جا میاد جئون فاکینگ جونگکوک!

مسیر یک ساعته رو طی بیست دقیقه طی کرد و با رسیدن به مقصد از ماشین پیاده شد.با انداختن نگاهش به ساختمون آجر نمای مقابلش، چینی به بینیش انداخت و وارد ساختمون شد.

_هی هی کجا؟

با شنیدن صدای نگهبان به سمتش برگشت و لب زد:
_سلام جناب صبحتون بخیر.

و لبخند پهنی به لب هاش نشوند.

_من اومدم وکیل لی جانگ رو ببینم!

مرد سر تا پای تهیونگ رو از نظر گذروند و در آخر با دیدن تیرگی زیر‌ چشم های پسر با پوزخندی گفت:

_اها پس دنبال وکیل جانگی.خواستم بهت بگم اگر دنبال کمپ ترک اعتیاد میگردی باید بری اون سمت خیابون!

تهیونگ زبونش رو توی لپش فرو بردو در آخر تصمیم گرفت بدون اینکه دعوا راه بندازه با گرفتن نگاهش از مرد، به سمت طبقه دوم، اتاق وکیل لی جانگ بره.

با رسیدن به اتاق، تقه ای به در شیری رنگ زد و بعد از چند لحظه خانم جوانی در رو براش باز کرد.

_متاسفم آقا ولی ساعت کاری....

تهیونگ دستش رو روی صورت زن گذاشت و بدون اجازه دادن به زن برای ادامه ی حرفش،اون رو از سر راهش به عقب هل دادو داخل شد.

_هی وکیل لی.

مرد که درحال عوض کردن لباس هاش بود تا دفترش رو به مقصدخونه ترک کنه با دیدن تهیونگ مکثی کرد تا چهره ای که به خاطرش آشنامیزد رو به یاد بیاره.

_جئون... جئون تهیونگ؟
_اوه نه من و اون خدا بیامرز قبل از گور به گور شدنش از هم طلاق گرفتیم!

و حتی نمیتونید حدسش رو بزنید که چقدر با یاد آوری اون بت سنگی دوباره کفری شده بود.

_اه بله... برای چی اومدید اینجا؟ وقت کاری من تموم شده.

تهیونگ نگاهی به در و دیوار اتاق انداخت و جواب داد:
_انقدر از پول در آوردن بدت میاد؟

گفت و از توی جیب داخلی کتش پاکتی رو بیرون آورد و روی میز قرار داد.

_قبلا وکیل شخصی جونگکوک بودی و الان باید به من کمک کنی فهمیدی؟

وکیل نگاهی به داخل پاکت انداخت و با دیدن پول ها لب زد:
_چه کاری از من بر میاد؟

تهیونگ روی مبل مشکی رنگ مقابل میز وکیل نشست و جواب داد:
_با خواهرش حرف میزنم. به جز پول ها و ملکی که توش زندگی میکنه همه چیز باید به نام من بشه. البته این کار کاملا قانونی صورت میگیره ولی...

قبل از تموم شدن حرفش لی بین حرفش پرید و گفت:
_ولی اون اموال دست خانم میسوک نیست جناب.

تهیونگ با شنیدن این حرف ابروهاش از تعجب بالا پرید.
_چی؟ اگر... اگر نیست پس دست کیه؟
_فقط مقداری پول، ملک فعلی که توش اقامت دارن و دو تا از کازینو های برلین به نام ایشون خورده جناب. بقیه به شخص دیگه ای رسیده که انگار رابطه ای خونی با جئونِ خدابیامرز داشته و سهم زیادی از این ارث به ایشون رسیده.

تهیونگ حالا کاملا آشفته شده بود.چه کسی ممکن بود این اموال رو گرفته باشه؟ از نامجون مطمئن بود چون میدونست اون مرد به اندازه کافی از جئون تنفر داره که نخواد پشیزی از اموالش رو داشته باشه ولی اگر اون نبود پس کی میتونست این وسط اموال رو به ارث برده باشه؟یعنی پای برادر یا خواهر دیگه ای در کار بود؟یا ممکن بود پدر یا مادرش از اون حادثه جون سالم به در برده باشن؟

.

.

.

.

.

ووت و کامنت یادتون نره ✨🦋

Continue Reading

You'll Also Like

311K 48.6K 34
Ice Cream Shop مغازه بستنی فروشی ᯾᯾᯾ 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆: 𝒌𝒐𝒐𝒌𝒗 𝑺𝒊𝒅𝒆 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 : 𝒚𝒐𝒐𝒏𝒎𝒊𝒏 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 : 𝒐𝒎𝒆𝒈𝒂𝒗𝒆𝒓𝒔 , 𝒓𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄...
115K 14.6K 58
وقتیی6عضو بی تی اس یه دفعه تصمیم به فاصله گرفت و نادیده گرفتن بیبی گروهشون میکنن تا با عشقی که بهش دارن آسیب نبینه ولی نمی دونن چه طور قلب کوچیک جیمی...
142K 5.6K 52
تنها با یک نگاه در چشمانش سرنوشتم تغیر کرد
14.1K 2.9K 19
یک شب تاریک روی پل امگای زیبا جفتشو ملاقات میکنه:) اما انتظار نداشت جفتش ... *** درحالی که نفس های گرمش رو روی لب...