the last sequence

By JANSO0

1.1K 110 111

موضوع : سکانس آخر ( جیمین) ژانر: رمنس ، درام ، فلاف ، بوی ×گرل شخصیت اصلی : پارک جیمین و کانگ مَهی وضعیت آپ... More

𝑷𝒂𝒓𝒕 1 : 𝑷𝒂𝒔𝒔
𝑷𝒂𝒓𝒕 2 : Injustice
𝑷𝒂𝒓𝒕 3 : 𝒂𝒕𝒕𝒆𝒏𝒕𝒊𝒐𝒏
𝑷𝒂𝒓𝒕 4 : forgetfulness
𝑷𝒂𝒓𝒕 5 : 𝑯𝒐𝒔𝒑𝒊𝒕𝒂𝒍
𝑷𝒂𝒓𝒕 6 : 𝑹𝒆𝒗𝒆𝒂𝒍
𝑷𝒂𝒓𝒕 7 : 𝑷𝒉𝒐𝒃𝒊𝒂
𝑷𝒂𝒓𝒕 8 : 𝑱𝒊𝒎𝒊𝒏'𝒔 𝒉𝒐𝒖𝒔𝒆
𝑷𝒂𝒓𝒕 9 : 𝑻𝒉𝒆 𝒐𝒏𝒆𝒔𝒕 𝒐𝒇 𝒂𝒏𝒌𝒍𝒆 𝒑𝒂𝒊𝒏
𝑷𝒂𝒓𝒕 10 : Filming Scene
𝑷𝒂𝒓𝒕 11 : 𝑷𝒂𝒊𝒏 𝒌𝒊𝒍𝒍𝒆𝒓
𝑷𝒂𝒓𝒕 12 : 𝑩𝒂𝒅 𝒉𝒂𝒑𝒑𝒆𝒏
𝑷𝒂𝒓𝒕 13 : 𝑭𝒆𝒆𝒍 𝒈𝒐𝒐𝒅 𝒐𝒓 𝒃𝒂𝒅
𝑷𝒂𝒓𝒕 14 : 𝑭𝒐𝒐𝒕 𝒖𝒍𝒄𝒆𝒓
𝑷𝒂𝒓𝒕 15 : 𝑺𝒖𝒅𝒅𝒆𝒏 𝑬𝒗𝒆𝒏𝒕
𝑷𝒂𝒓𝒕 16 : 𝑯𝒐𝒔𝒑𝒊𝒕𝒂𝒍
𝑷𝒂𝒓𝒕 17 : 𝑰𝒅𝒆𝒂
𝑷𝒂𝒓𝒕 18 : 𝑬𝒙𝒑𝒍𝒂𝒏𝒂𝒕𝒊𝒐𝒏
𝑷𝒂𝒓𝒕 19 : 𝑾𝒓𝒐𝒏𝒈 𝑻𝒐𝒑𝒊𝒄

𝑷𝒂𝒓𝒕 20 : 𝑳𝒐𝒏𝒈 𝒕𝒂𝒍𝒌

106 8 4
By JANSO0

انیو یوروبون ♡

به دلیل وصل نشد فیلتر شکن خیلی دیر این پارت آپ شد

به حال دلیل دیگه ایی نیست که درد به دیر آپ کنم حتی اگه حالم اوکی نباشه با این حال میام و آپ میکنم

خب دیگه چیز زیاد نمیگم بریم سراغ ادامه . . ‌.

پارت ۲۰

( حرف طولانی )

جیمین سریع به سمت مهی پیش رفت و دست دختر رو گرفت و به سمت خودش کشید ، دختر نتونست خودش رو نگه داره داره و ناگهان به سمت جیمین پرتاب شد و جیمین علاوه براینکه از افتادن دختر خواست جلوگیری کنه نتونست خودش رو نگه داره خودش به پشت زمین افتاد و دختر به دنبال جیمین روش افتاد و ناگهان لب های هر جفتشون به هم کوبیده شد و متعجب به هم نگاه میکردند . . .

دختر سریع از جیمین جدا شد و از روش خواست  بلند بشه جیمین نگهش داشت و نزاشت بلند بشه همون طور که دختر روی جیمین بود ادامه داد :
وقتی میگم منظوری نداشتم یعنی منظوری نبود

مهی : اوهوم اوهوم

جیمین: دوست داشتم تو تمام این مدت باهات حرف بزنم ولی چیزی جز سکوت تو جواب و حرفام نمیشنیدم

مهی : متاسفم ولی . . . اول میشه بلند بشم بعد ؟

جیمین : چرا که نه . فقط به شرطی که جواب پرت و بلا نگی .

دختر از روی جیمین بلند شد و نشست دستی به موهاش کشید و گفت :
وقتی دیدم از موندنم کنارتون راحت نیستید گفتم بهتر هست زیاد تو چشم نباشم و چیزی نگم

جیمین : واقعا ؟ به خاطر همین؟؟؟

مهی : اوهوم آره

جیمین : اگه واقعا اینطور بود که کلا سعی نمیکردم که حرف بزنی و یا کلا اینجا نمی آوردمت.

مهی : عامممممممم . . . درسته حق با شماست

جیمین : خب . . .

مهی : خب که چی .

جیمین با خنده هیچی رو زمزمه کرد و ادامه داد :
هی گفتم رسمی حرف نزن باهام ولی ....

مهی :خب واقعا سخته

جیمین : نه زیاد سخت نیست

مهی : با این حال نمیشه شما را با اسم کوچیک صدا کنم .

جیمین : وقتی خودم خواستم پس مشکلی نمی بینم
مهی به زور لب هایش رو از هم فاصله داد و باشه سعی میکنم رو زمزمه کرد ، بعد با بلند شدنش کیفش کوچیک و ظریفش رو برداشت و تشکری کرد

جیمین : میخوای بری !؟

مهی : بیشتر از این نمیخوام مزاحمت ایجاد کنم

جیمین : گفتم اصلا اینطور نیست فقط خوشحال میشم یکم بیشتر بمونی تا هم بیشتر حرف بزنیم و رو اجرای فیلمبرداری بحث کنیم نظرت چیه ؟

مهی : خب !؟؟؟ باشه قبوله

جیمین : مرسی واقعا بفرما اینجا بشین

مهی ممنونم رو زمزمه کرد و با نشستن روی کاناپه قهوه ایی رنگ ادامه داد :
روز فیلمبرداری دو روز دیگه هست !؟

جیمین : درسته و متاسفانه کارمون سخته و اضافه کار هم باید  فیلمبرداری بکنیم

مهی : وایییی‌ . ‌ . ‌ . ولی با حال ما میتونیم فایتینگ جیمینا

مهی با این حرفش دست کوچولو خود رو مشت کرد و به هوا برد و فایتینگ رو زمزمه وار گفت

با این حرکت دختر ، جیمین خنده ایی کرد و باعث شد چشماش حالت حلالی شکل به خودشون بگیرن همین برا دختر کافی بود تا توی دلش کیلو کیلو قند آب کنن .

دختر رو چشمای حلالی جیمین  قفل شده بود و مجذوب چشماش شده بود تا اینکه جیمین متوجه قفل شدن دختر شده بود .

جیمین بدون هیچ حرفی فقط نگاه میکرد تا تمام حرکت های دختر رو متوجه بشه تا اینکه ناگهان دختر به خودش اومد و سریع دست از نگاه کردن برداشت  "چطور وقتی میخنده اینقدر چشماش مجذوب کننده میشه  ؟؟ خیلی جذابههههه. چشماش کهکشانی بزرگی بود که خودم رو توش میتونستم به وضوح ببینم . الان که داشتم نگاش میکردم فکر بد نکنه؟؟"

جیمین : هرچی میخوای بگی و بپرسی رو بپرس میدونم سوال داشتی.

مهی به خودش اومد و گفت :
چی؟ . . . سوال؟؟ نه نداشتم

جیمین : باشه

مهی : از دستم به خاطر اینکه بدون حرف میزاشتم میرفتم تو اتاق ناراحتی ؟ فقط راستش رو بگو

جیمین : خب اگه بخوام دروغ بگم نه اصلا ناراحت نشدم ولی اگه بخوام راستش رو بگم آره تا حدی چون فکر میکردم باعث میشدم احساس بدی اینجا کنی

مهی : نه اصلا ، خیلی هم ممنون

جیمین : مهی میتونم یه سوال بکنم ؟

مهی : چرا که نه

جیمین : میخواستم بدونم تو که بازیگر خیلی خوبی هستی  چرا هیچ اسمی ازت نیست و هیچ اطلاعاتی ازت نیست ؟

مهی : خب راستش . . . هووف خیلی جاها تست دادم ولی همشون دنبال کسی بودن که سابقه کار داشته باشه .

جیمین: واقعا؟ این چه قانونی هست آخه ؟

مهی :  ولی خداروشکر آقای هانگ قبول کردن و این لطف بزرگی بود حداقل از این به بعد سابقه کار دارم

جیمین : خوبه همین باعث میشه . هر کجا هم دیدم به بازیگر نیاز دارن خودم به کارگردان ها پیشنهادت میدم.

مهی که اینو شدید مثل برق به طرف جیمین چرخید و ادامه داد:
واقعااااا؟ درست میگی ؟؟؟اینو انجام میدی؟؟

جیمین : آره حتما . اصلا کارت خیلی خوبه

مهی که ذوق زده شده بود ناگهان مانند تیری که از کمان رها شده باشه به سمت بغل جیمین پرتاب شد و بغلش کرد و تشکر کرد

جیمین متقابلا دختر رو به آغوش کشید و دختر ادامه داد:
واقعا اگه یک روز توسط سفارش تو دعوت به همکاری بشم نمیدونم اون موقع چطور این لطف رو جبران کنم

جیمین : چه اون موقع و یا الان نیاز نیست این حق تو هست که دیده بشی

دختر تشکری کرد و از جیمین جدا شد و دو تا دستاش رو به هم قفل کرد و جلو قفسه سینه اش نگه داشت و گفت :
یعنی ممکن هست یک روز موفق بشم و دیده بشم ؟

جیمین : آره چرا که نه به تلاش خودت بستگی داره منم کمک میکنم

مهی : مرسی مرسی مرسی مرسی اصلا نمیدونم بیشتر از این چطور تشکر کنم و چی بگم

جیمین : فعلا زیاد ذوق نکن زوده باشه ؟؟

مهی باشه ایی گفت و بلافاصله جیمین از کنار دختر بلند شد و گفت :
مطمئنم حرف هامون قراره طولانی بشه چی میخوری؟ قهوه یا ...؟

مهی : قهوه . البته من مشکلی با نوشیدنی ندارم همش برام اوکی هست

جیمین : باشه . میدونی فکر نمیکردم زیر این قیافه جذاب و سر سخت البته مهربون یه دختر معصوم و کیوت و تو دلبرو باشه .

مهی : یااااااا نکنه میخوای اینطوری به اخلاقم پی ببری ؟

جیمین : نه برا چی میخوام پی ببرم ؟؟

مهی : خب . . .

Continue Reading

You'll Also Like

1.2M 65K 59
𝐒𝐜𝐞𝐧𝐭 𝐨𝐟 𝐋𝐨𝐯𝐞〢𝐁𝐲 𝐥𝐨𝐯𝐞 𝐭𝐡𝐞 𝐬𝐞𝐫𝐢𝐞𝐬 〈𝐛𝐨𝐨𝐤 1〉 𝑶𝒑𝒑𝒐𝒔𝒊𝒕𝒆𝒔 𝒂𝒓𝒆 𝒇𝒂𝒕𝒆𝒅 𝒕𝒐 𝒂𝒕𝒕𝒓𝒂𝒄𝒕 ✰|| 𝑺𝒕𝒆𝒍𝒍𝒂 𝑴�...
567K 46.7K 22
Indian Chronicles Book III My Husband, My Tyrant. When Peace Becomes Suffocation. Jahnvi Khanna has everything in her life, a supporting family, a hi...
4M 169K 63
The story of Abeer Singh Rathore and Chandni Sharma continue.............. when Destiny bond two strangers in holy bond accidentally ❣️ Cover credit...
1.4M 109K 42
"Why the fuck you let him touch you!!!"he growled while punching the wall behind me 'I am so scared right now what if he hit me like my father did to...