the last sequence

By JANSO0

1.1K 110 111

موضوع : سکانس آخر ( جیمین) ژانر: رمنس ، درام ، فلاف ، بوی ×گرل شخصیت اصلی : پارک جیمین و کانگ مَهی وضعیت آپ... More

𝑷𝒂𝒓𝒕 1 : 𝑷𝒂𝒔𝒔
𝑷𝒂𝒓𝒕 2 : Injustice
𝑷𝒂𝒓𝒕 3 : 𝒂𝒕𝒕𝒆𝒏𝒕𝒊𝒐𝒏
𝑷𝒂𝒓𝒕 4 : forgetfulness
𝑷𝒂𝒓𝒕 6 : 𝑹𝒆𝒗𝒆𝒂𝒍
𝑷𝒂𝒓𝒕 7 : 𝑷𝒉𝒐𝒃𝒊𝒂
𝑷𝒂𝒓𝒕 8 : 𝑱𝒊𝒎𝒊𝒏'𝒔 𝒉𝒐𝒖𝒔𝒆
𝑷𝒂𝒓𝒕 9 : 𝑻𝒉𝒆 𝒐𝒏𝒆𝒔𝒕 𝒐𝒇 𝒂𝒏𝒌𝒍𝒆 𝒑𝒂𝒊𝒏
𝑷𝒂𝒓𝒕 10 : Filming Scene
𝑷𝒂𝒓𝒕 11 : 𝑷𝒂𝒊𝒏 𝒌𝒊𝒍𝒍𝒆𝒓
𝑷𝒂𝒓𝒕 12 : 𝑩𝒂𝒅 𝒉𝒂𝒑𝒑𝒆𝒏
𝑷𝒂𝒓𝒕 13 : 𝑭𝒆𝒆𝒍 𝒈𝒐𝒐𝒅 𝒐𝒓 𝒃𝒂𝒅
𝑷𝒂𝒓𝒕 14 : 𝑭𝒐𝒐𝒕 𝒖𝒍𝒄𝒆𝒓
𝑷𝒂𝒓𝒕 15 : 𝑺𝒖𝒅𝒅𝒆𝒏 𝑬𝒗𝒆𝒏𝒕
𝑷𝒂𝒓𝒕 16 : 𝑯𝒐𝒔𝒑𝒊𝒕𝒂𝒍
𝑷𝒂𝒓𝒕 17 : 𝑰𝒅𝒆𝒂
𝑷𝒂𝒓𝒕 18 : 𝑬𝒙𝒑𝒍𝒂𝒏𝒂𝒕𝒊𝒐𝒏
𝑷𝒂𝒓𝒕 19 : 𝑾𝒓𝒐𝒏𝒈 𝑻𝒐𝒑𝒊𝒄
𝑷𝒂𝒓𝒕 20 : 𝑳𝒐𝒏𝒈 𝒕𝒂𝒍𝒌

𝑷𝒂𝒓𝒕 5 : 𝑯𝒐𝒔𝒑𝒊𝒕𝒂𝒍

48 6 1
By JANSO0

پارت پنجم

( بیمارستان )

کارگردان : کات ،عالی بود عالی همگی خسته نباشید برید برای استراحت و برداشت بعد.

همه رفتند برای استراحت جیمین تو اتاق گریم خوابیده بود میکاپ آرتیست هاش داشتن آرایش اونو تو خواب درست میکردن ، مهی داشت تو اتاق قدم میزد و با صدای بلند تمرین میکرد

جیمین از خواب بلند شد و گفت :
تاهمینقدر کافیه زیاد به خودت فشار نده ،استراحت کن.

مهی : شما بخوابید اگه صدام مزاحم شده ببخشید

جیمین بلند شد و فیلمنامه رو از دست مهی گرفت و گذاشت رو میز به دنبال خودش کشید و نشوند رو کاناپه و قهوه ایی به مهی داد .

جیمین : اینو بخور و زیاد رسمی بامن حرف نزن

مهی : ممنون چشم

جیمین: خوبه

بعد از چندی منیجر سوک میاد داخل و میگه آماده بشید میریم سر صحنه فیلمبرداری در بیرون شهر
مهی بدون اینکه قهوه ایی بنوشه آماده شد .

اون روز هوا سرد و برفی بود با این حال کارگردان تصمیم گرفته بود تو برف فیلمبرداری بکنن.

وَن ها مثل اتاق گریم جداسازی شده بودن . بعد از ۲۰ مین به محل فیلمبرداری رسیدن جویی برای مهی یه تکه وافل داد تا بخوره چون از صبح مهی هیچ چیزی نخورده بود و داشت از گرسنگی میمرد (منم میخواممم چون نویسنده در حال کشته شدن از گرسنگی 😂)

گارگردان همون موقع صدا کرد و نتونست بخوره شروع کردن به فیلمبرداری

صحنه فیلمبرداری :

جلسه به خوبی تمام شده بود و اومده بودن برای بازدید زمین

پارک : زمین خیلی خوبیه و مکانش خیلی خوبه
موقعیت جغرافیایی عالی داره

سوجی: بله آقای پارک بهتون که گفته بودیم

پارک: درسته

سوجی : مطمئنم  . . .

ناگهان مهی که در نقش سوجی بود به خاطر ضعف که از صبح چیزی نخورده بود همچنین هوا سرد بود  سرش گیج رفت و افتاد زمین.

کارگردان سریع کات داد و فریاد زد به خانم کانگ کمک کنید

جیمین به سمت دختر رفت ...

جیمین :  خانم کانگ ! مهی خوبی؟

مهی باحرکت سر بله ایی گفت ولی اصلا اون طور که باید خوب میبود نه اصلا 

مهی از بازوی جیمین گرفت و بلند شد معذرت خواست که صحنه رو ترک کنه همین که معذرت خواست و بلند شد ناگهان از هوش رفت و چون از بازوی جیمین گرفت بود جیمین تونست بگیرتش و تو آغوشش نگه داره و براید استایل بغلش کرد . با این حرکت جیمین، سوا عصبی تر شد و دستاش رو مشت کرد .

جیمین مهی رو سوار ماشین خودش کرد و سریع به سمت بیمارستان نزدیک اونجا روند . به سمت اورژانس رفت و سریعا در اتاق وی آی پی بستری کرد.

دکتر چِن برای زدن سرم و آمپول به اتاق اومد .

جیمین اونطرف اتاق رو کاناپه تک نفری نشسته  بود با وارد شدن دکتر به اتاق ، از سر جاش بلند شد و ...

جیمین: آقای دکتر چیزه خاصی اتفاق افتاده ؟؟

دکتر چن : نه چیزه خاصی نیست؟

جیمین : پس مشکل چی بود ؟

دکتر چن : فقط ضعف کرده بودن و فشارشون پایین اومده بود سُرم بهشون زدیم همراه با آمپول تقویتی و ویتامین .

جیمین : کی میتونه مرخص بشه ؟

دکتر چن : وقتی بهوش اومد اگه همه چیز اوکی بود میتونید ببرید.

جیمین تشکر کرد و دکتر بعد از انجام معاینه از اتاق خارج شد .

مهی سه چهار ساعت بعد از معاینه دکتر به هوش اومد. تو این فاصله دکتر هم بعد از اتمام سُرم قبلی ، پرستار سُرم جدید رو وصل کرده بود .مهی اولش تعجب کرد که کجاست ولی بعد  با دیدن فضای تمام سفید و بوی ضد عفونی کننده های بیمارستان متوجه شد که کجا قرار داره.

جیمین رو مبل همراه خوابش برده بود و مهی به سختی تونست رو تخت بشینه ، اول به فکر فرو رفت شروع به خارج کردن سوزن سُرم از دستش کرد .

خیلی درد داشت که ناگهان با فرود آمدن دستی رو دستش ، کارش رو متوقف کرد .

جیمین : اون کارو نکن

مهی سرش رو بلند کرد و با دیدن جیمین بالا سرش شوکه شد .

جیمین : کجا رو نگاه میکنی ؟

مهی : هیچ کجا فقط . . .

جیمین :  دراز بکش و استراحت کن تا سُرمت تموم بشه بعد .

مهی : ممنون ولی نه

جیمین ناگهان نگاهش به لوله سرم افتاد خون از دست مهی به لوله برگشته بود

جیمین : خودت به لوله سرم نگاه کن !؟؟

جیمین زنگ کنار تخت رو زد بعد چند دقیقه کوتاه دکتر چن  وارد اتاق شد .

دکتر چن : مشکل چیه ؟ خوبه به هوش اومدید

جیمین : درسته به هوش اومده ولی خودتون مشاهده کنید

مهی : چیزی نیست همه چیز اوکیه

دکتر چن با دیدن لوله سرم که تا نصفه خون برگشته بود ادامه داد . . .

دکتر چن : کجاش اوکیه ؟ اون همه خون برگشته شده چیه پس!؟

دکتر چن حین حرف زدن خون برگشته شده رو درست کرد و سوزن تقریبا در اومده رو درست کرد

(نویسنده در حال تصور و درد کشیدن از درد سوزن سُرم که داره تو فیک مینویسه)

دکتر چن : بهتره یه چند ساعت همین طور استراحت کنی تا سُرم تموم بشه بعد

مهی : بعد میتونم مرخص بشم ؟؟

دکتر چن : بله چرا که نه فقط یکم صبور باشید
مهی تک خنده ایی زد و چشمی گفت .

دکتر از اتاق وی ای پی خارج شد .جیمین بالش رو تنظیم کرد و تخت رو بالا داد تا دختر تکیه بده .

مهی : بابت زحمتی که امروز به شما دادم متاسفم و ممنون .

جیمین : خانم کانگ چیزی نبود  پس نیاز نیست تشکر کنید

مهی : اگه تمایل داشتید مهی صدام کنید و هی خانم کانگ نگید معذب میشم

جیمین لبخندی زد و اوکی گفت . . .

جیمین : دکتر گفت ضعف غذایی کرده بودید مگه از صبح تا حالا چیزی نخوردید؟

مهی دستی به موه اش کشید و تره ایی از موهاشو پشت گوشش انداخت و ...

مهی : راستش نه ،هیچ چیز .همون طور که فهمیده بودید دیر به محل فیلمبرداری اومدم و چیزی نتونستم بخورم .

جیمین : آممممم . . . ببخشید

مهی : چیزی نیست

بعد از گذشت حدودا یک ساعت سرم تموم شد و مهی خواست زنگ رو بزنه همین که دستش رو دراز کرد با ضربه در و ورود دکتر چن متوقف شد .

دکتر چن : حالتون چطوره؟

مهی : ممنون بد نیستم

دکتر چن معاینه کرد و  شروع به در آوردم سرم کرد درد حاصل از سوزن باعث شده بود قیافه مهی تو هم بره ، پلک هاش رو روی هم میفشرد و لبش رو بین دندوناش گیر انداخته بود و ملحفه ایی که بین انگشتانش جمع شده بود.جیمین که اون گوشه در حال دید زدن مهی بود ، نتونست چشم از حرکات کیوتش برداره .

بعد از اتمام دکتر چن اجازه ترخیص داد و جیمین به دنبال دکتر چن از اتاق خارج شد.

جیمین : آقای دکتر حالشان چطوره؟

دکتر چن : همه چیز اوکیه فقط . . .

Continue Reading

You'll Also Like

251K 24.5K 61
Ryan and Aaruhi The story of two innocent hearts and their pious love. The story of one sided love. The story of heartbreak. The story of longing a...
376K 20.3K 59
"What do you want Xavier?" I said getting irritated. "For you to give me a chance to explain myself." "There's no need to explain anything to me, we...
3M 86.7K 26
"Stop trying to act like my fiancée because I don't give a damn about you!" His words echoed through the room breaking my remaining hopes - Alizeh (...
453K 25.6K 43
The story continues to unfold, with secrets unraveling and new dangers lurking in the shadows. The Chauhan family must stay united and face the chall...