پارت پنجم
( بیمارستان )
کارگردان : کات ،عالی بود عالی همگی خسته نباشید برید برای استراحت و برداشت بعد.
همه رفتند برای استراحت جیمین تو اتاق گریم خوابیده بود میکاپ آرتیست هاش داشتن آرایش اونو تو خواب درست میکردن ، مهی داشت تو اتاق قدم میزد و با صدای بلند تمرین میکرد
جیمین از خواب بلند شد و گفت :
تاهمینقدر کافیه زیاد به خودت فشار نده ،استراحت کن.
مهی : شما بخوابید اگه صدام مزاحم شده ببخشید
جیمین بلند شد و فیلمنامه رو از دست مهی گرفت و گذاشت رو میز به دنبال خودش کشید و نشوند رو کاناپه و قهوه ایی به مهی داد .
جیمین : اینو بخور و زیاد رسمی بامن حرف نزن
مهی : ممنون چشم
جیمین: خوبه
بعد از چندی منیجر سوک میاد داخل و میگه آماده بشید میریم سر صحنه فیلمبرداری در بیرون شهر
مهی بدون اینکه قهوه ایی بنوشه آماده شد .
اون روز هوا سرد و برفی بود با این حال کارگردان تصمیم گرفته بود تو برف فیلمبرداری بکنن.
وَن ها مثل اتاق گریم جداسازی شده بودن . بعد از ۲۰ مین به محل فیلمبرداری رسیدن جویی برای مهی یه تکه وافل داد تا بخوره چون از صبح مهی هیچ چیزی نخورده بود و داشت از گرسنگی میمرد (منم میخواممم چون نویسنده در حال کشته شدن از گرسنگی 😂)
گارگردان همون موقع صدا کرد و نتونست بخوره شروع کردن به فیلمبرداری
صحنه فیلمبرداری :
جلسه به خوبی تمام شده بود و اومده بودن برای بازدید زمین
پارک : زمین خیلی خوبیه و مکانش خیلی خوبه
موقعیت جغرافیایی عالی داره
سوجی: بله آقای پارک بهتون که گفته بودیم
پارک: درسته
سوجی : مطمئنم . . .
ناگهان مهی که در نقش سوجی بود به خاطر ضعف که از صبح چیزی نخورده بود همچنین هوا سرد بود سرش گیج رفت و افتاد زمین.
کارگردان سریع کات داد و فریاد زد به خانم کانگ کمک کنید
جیمین به سمت دختر رفت ...
جیمین : خانم کانگ ! مهی خوبی؟
مهی باحرکت سر بله ایی گفت ولی اصلا اون طور که باید خوب میبود نه اصلا
مهی از بازوی جیمین گرفت و بلند شد معذرت خواست که صحنه رو ترک کنه همین که معذرت خواست و بلند شد ناگهان از هوش رفت و چون از بازوی جیمین گرفت بود جیمین تونست بگیرتش و تو آغوشش نگه داره و براید استایل بغلش کرد . با این حرکت جیمین، سوا عصبی تر شد و دستاش رو مشت کرد .
جیمین مهی رو سوار ماشین خودش کرد و سریع به سمت بیمارستان نزدیک اونجا روند . به سمت اورژانس رفت و سریعا در اتاق وی آی پی بستری کرد.
دکتر چِن برای زدن سرم و آمپول به اتاق اومد .
جیمین اونطرف اتاق رو کاناپه تک نفری نشسته بود با وارد شدن دکتر به اتاق ، از سر جاش بلند شد و ...
جیمین: آقای دکتر چیزه خاصی اتفاق افتاده ؟؟
دکتر چن : نه چیزه خاصی نیست؟
جیمین : پس مشکل چی بود ؟
دکتر چن : فقط ضعف کرده بودن و فشارشون پایین اومده بود سُرم بهشون زدیم همراه با آمپول تقویتی و ویتامین .
جیمین : کی میتونه مرخص بشه ؟
دکتر چن : وقتی بهوش اومد اگه همه چیز اوکی بود میتونید ببرید.
جیمین تشکر کرد و دکتر بعد از انجام معاینه از اتاق خارج شد .
مهی سه چهار ساعت بعد از معاینه دکتر به هوش اومد. تو این فاصله دکتر هم بعد از اتمام سُرم قبلی ، پرستار سُرم جدید رو وصل کرده بود .مهی اولش تعجب کرد که کجاست ولی بعد با دیدن فضای تمام سفید و بوی ضد عفونی کننده های بیمارستان متوجه شد که کجا قرار داره.
جیمین رو مبل همراه خوابش برده بود و مهی به سختی تونست رو تخت بشینه ، اول به فکر فرو رفت شروع به خارج کردن سوزن سُرم از دستش کرد .
خیلی درد داشت که ناگهان با فرود آمدن دستی رو دستش ، کارش رو متوقف کرد .
جیمین : اون کارو نکن
مهی سرش رو بلند کرد و با دیدن جیمین بالا سرش شوکه شد .
جیمین : کجا رو نگاه میکنی ؟
مهی : هیچ کجا فقط . . .
جیمین : دراز بکش و استراحت کن تا سُرمت تموم بشه بعد .
مهی : ممنون ولی نه
جیمین ناگهان نگاهش به لوله سرم افتاد خون از دست مهی به لوله برگشته بود
جیمین : خودت به لوله سرم نگاه کن !؟؟
جیمین زنگ کنار تخت رو زد بعد چند دقیقه کوتاه دکتر چن وارد اتاق شد .
دکتر چن : مشکل چیه ؟ خوبه به هوش اومدید
جیمین : درسته به هوش اومده ولی خودتون مشاهده کنید
مهی : چیزی نیست همه چیز اوکیه
دکتر چن با دیدن لوله سرم که تا نصفه خون برگشته بود ادامه داد . . .
دکتر چن : کجاش اوکیه ؟ اون همه خون برگشته شده چیه پس!؟
دکتر چن حین حرف زدن خون برگشته شده رو درست کرد و سوزن تقریبا در اومده رو درست کرد
(نویسنده در حال تصور و درد کشیدن از درد سوزن سُرم که داره تو فیک مینویسه)
دکتر چن : بهتره یه چند ساعت همین طور استراحت کنی تا سُرم تموم بشه بعد
مهی : بعد میتونم مرخص بشم ؟؟
دکتر چن : بله چرا که نه فقط یکم صبور باشید
مهی تک خنده ایی زد و چشمی گفت .
دکتر از اتاق وی ای پی خارج شد .جیمین بالش رو تنظیم کرد و تخت رو بالا داد تا دختر تکیه بده .
مهی : بابت زحمتی که امروز به شما دادم متاسفم و ممنون .
جیمین : خانم کانگ چیزی نبود پس نیاز نیست تشکر کنید
مهی : اگه تمایل داشتید مهی صدام کنید و هی خانم کانگ نگید معذب میشم
جیمین لبخندی زد و اوکی گفت . . .
جیمین : دکتر گفت ضعف غذایی کرده بودید مگه از صبح تا حالا چیزی نخوردید؟
مهی دستی به موه اش کشید و تره ایی از موهاشو پشت گوشش انداخت و ...
مهی : راستش نه ،هیچ چیز .همون طور که فهمیده بودید دیر به محل فیلمبرداری اومدم و چیزی نتونستم بخورم .
جیمین : آممممم . . . ببخشید
مهی : چیزی نیست
بعد از گذشت حدودا یک ساعت سرم تموم شد و مهی خواست زنگ رو بزنه همین که دستش رو دراز کرد با ضربه در و ورود دکتر چن متوقف شد .
دکتر چن : حالتون چطوره؟
مهی : ممنون بد نیستم
دکتر چن معاینه کرد و شروع به در آوردم سرم کرد درد حاصل از سوزن باعث شده بود قیافه مهی تو هم بره ، پلک هاش رو روی هم میفشرد و لبش رو بین دندوناش گیر انداخته بود و ملحفه ایی که بین انگشتانش جمع شده بود.جیمین که اون گوشه در حال دید زدن مهی بود ، نتونست چشم از حرکات کیوتش برداره .
بعد از اتمام دکتر چن اجازه ترخیص داد و جیمین به دنبال دکتر چن از اتاق خارج شد.
جیمین : آقای دکتر حالشان چطوره؟
دکتر چن : همه چیز اوکیه فقط . . .