𝓜𝓾𝓽𝓾𝓪𝓵 𝓵𝓸𝓿𝓮

By jun_melika

27.4K 4.7K 1.1K

کاش آدما عاشق کسی میشدن که عاشقشونه نه من عاشق تو نه تو عاشق اون🖤🍂 More

𝑴𝒖𝒕𝒖𝒂𝒍 𝒍𝒐𝒗𝒆
𝕄𝕦𝕥𝕦𝕒𝕝 𝕝𝕠𝕧𝕖
ꪑꪊ𝕥ꪊꪖꪶ ꪶꪮꪜꫀ
𝑀𝓊𝓉𝓊𝒶𝓁 𝓁𝑜𝓋𝑒
𝙼𝚞𝚝𝚞𝚊𝚕 𝚕𝚘𝚟𝚎
𝕸𝖚𝖙𝖚𝖆𝖑 𝖑𝖔𝖛𝖊
ᴍᴜᴛᴜᴀʟ ʟᴏᴠᴇ
ᎷᏬᏖᏬᏗᏝ ᏝᎧᏉᏋ
🄼🅄🅃🅄🄰🄻 🄻🄾🅅🄴
M̶u̶t̶u̶a̶l̶ ̶l̶o̶v̶e̶
ⓜⓤⓣⓤⓐⓛ ⓛⓞⓥⓔ
ᴍᴜᴛᴜᴀʟ ʟᴏᴠᴇ
اطلاعیه
ᗰᑌTᑌᗩᒪ ᒪOᐯE
ʍʊȶʊǟʟ ʟօʋɛ
₥Ʉ₮Ʉ₳Ⱡ ⱠØVɆ
MǗ𝔱υA𝔩 𝐋σvẸ
๓𝐮т𝕌卂Ł ℓ𝐨𝓥ε
MỮ𝐭ᑌÃ𝓛 ℓOν𝕖
mυ𝓽𝕦𝐚𝔩 𝓛Ỗ𝓿𝔼
𝕄υ𝕥UΔⓛ 𝐥𝐨ν𝕖
توضیح
ᗰu𝕋𝕦αˡ ⓛⓞⓋ𝒆
ناراحتی
mᑌ𝐓𝓤𝔸Ⓛ ˡᗝᐯε
مهم
м𝐮Tⓤ𝐀𝐥 ᒪόⓋⓔ
Mutual love
مهم ^^
The last part
فیک جدید
عااام پارت جدید

ᗰ𝐮ⓣU𝔸𝕃 l𝕠𝕧𝐞

735 156 26
By jun_melika

خب تو اون بالا جا نشد منو عن کرد 😐😑
همین دیگه تامام

Jimin

با بدبختی از خونه ی اون مردک زدم بیرون
رفتم داخل سوئیت خودم
چرا باید بهش میگفتم باید میکردی
من فقط نه تنها کصدستی دارم بلکه کصزبانی هم مبتلا ام ( نویسنده رو میگه ها 🤭)
خدایا من چرا بد سوتی میدم خدایاااااااا
لباسام در آوردم و وارد حموم شدم دوش سریعی گرفتم و اومدم بیرون لباسام پوشیدم که در زدن سونگ و سو نونا بودن
اومدن تو
سونگ با اخم : هوی بچه تا الان کجا بودی هرچی زنگ میزدم جواب نمی‌داد داخل اتاقت هم نبودی !
سو نونا با خنده : یاااا سونگ چرا عین مادر شوهرا رفتار میکنی ؟

به خنده جواب دادم : راستش با دوستام رفته بیرون

سو نونا با تعجب گفت : کدوم دوستات ؟

اما یهو چیزی تو ذهنم پخش شد !
انگار قسمتی از گذشته
کوک و من !
سرم داشت تیر می‌کشید
چشمام تار شده بود

خاطرات دیشب تو ذهنم پلی شد
وات د فاعک من اون گفتم ددی !
اونم بهم گفت بیبی حتی دیک مالید به بوتی من
به چه جرعتی؟

مرتیکه باید جرررر بدم !

چشمام آروم باز کردم
به سو و سونگ نگران نگاهی کردم
لبخند آرومی زدم

با لبخند گفتم : خوبم فقط کمی سرم درد میکنه همین

سونگ با اخم گفت : مطمئنی
سو نونا با اخم گفت : نکنه گل زدی جیمین

با خنده گفتم : نع بابا منو چه به گل من فقط مست کردم

سونگ با لبخند گفت : خب پس بیا برات سوپ خماری درس کنم هوم ؟

سو نونا با خنده گفت : آخرین باری چیزی درست کردی خونه آتیش گرفت !

سونگ با اخم گفت : یااااااا سوو

با قهقه گفتم : کلا بیخیال سوپ بیاید بریم پاستل بخوریم هوم ؟

سو نونا با لبخند: ارههههههه

رفتیم رستوران و پاستا خوردیم و سونگ رفت بیمارستان و سو نونا رفت پیش دکترش

منم باید حساب اون مرتیکه عنتر بیارم
از رستوران زدم بیرون که دیدمش با دوستاش داشت وارد رستوران بغلی میشد

با پوزخند بلند داد زدم : هوییی مرتیکه

فک کنم فهمید با خودشم اومد سمتم

قبل از اینکه بزارم حرفی بزنه سیلی بهش زدم

که نه تنها خودش بلکه دوستاشم شوکه شدن

با اخم گفتم : دیشب یادم اومد تو غلط کردی دیک شق شدت مالیدی به بوتی من

با بهت گفت : چیییییی من

با نیشخند گفتم : پَ نَ پَ عمه ام خود خرت

با پوزخند گفت : تهش که ماله خودم میشی بالاخره بیبی من میشی برای دیکم التماس میکنی پس حالا چه بمالمت چه نمالمت مهم نی مای کیتن

و رفت و من با دهن باز رفتنش نگا می‌کرد

دلم میخواد برم یکی دیگه ام بزنمش

اما یهو چشمم خورد به کای که داشت گریه میکرد

دوید سمتم بغلم کرد با گریه گفت : جیمینا من با اینکه یکی دوستم نداره میتونم کنار بیام اما با اینکه یکی دوستم داره ، دوستم داره ، دوستم داره بعد یهو دیگه دوستت نداره نمیتونم کنار بیام نمیدونم از کجا تا کجا دروغ بوده یا شاید همش یه دروغ بوده دردش رو قلبم میمونه و هیچ وقت یادم نمیره

با متوجه شدن منظورش بغلش کردم با ناراحتی گفتم : کایا دلبستن مثل پرت کردن یه سنگ تو دریاس حالا دل کندن مثل پیدا کردن همون سنگه

نمیدونم چرا انقدر دارم همدردی میکنم؟!

کای از بغلم جدا شد با آستین هودیش اشکاش پاک کرد و با یه تلخندی بهم گفت : جیمین میای بریم میخوام برای بار آخر ببینمش اما دوست ندارم تنهایی برم میشه بیایی ؟

با لبخند گفتم : حتما بریم

باهم وارد رستوران بغلی شدیم و رو میزی نشستیم که جونکو‌ک هم بود بهمراه دوستاش هیچ حرفی نزدم فقط نشستم

ولی حسم یجوری بود انگار منم این تجربه رو داشتم ولی چیزی یاد ندارم !

کای با بغض به پسری اشاره کرد و گفت : این سهونه و همسرم که قراره از طلاق بگیرم !

همون پسره که حالا فهمیدم اسمش سهونه با اخم و لحن سرد گفت : معذرت میخوام کای دلت شکوندم

قبل از اینکه بزارم کای به حرف بیاد خودم به حرف اومدم با پوزخند گفتم : هه دلشو شکوندی بعد معذرت خواهی میکنی دقیقا عین پاک کردن پیام تو واتساپ میمونه پاک کردی ولی خب جاش میمونه و فراموش نمیشه

کای با گریه گفت : مگه قول نداده بودیم هر کی رفت تنبيه این باشه که برگرده هااااا؟

جونکوک با اخم گفت : سهون ؟

سهون با فریاد گفت : نمیخوامت میفهمی؟

کای با گریه و داد گفت : منم همیشه حرف واسه گفتن داشتم و میتونستم سر تا پاتو با لجن یکی کنم ولی خب همیشه ته مغزم یه صدایی میگفت اگه دلش بشکنه چی ولی به جهندم و  بالاخره یه روزم میاد که تو چشمات نگاه میکنم ولی بدون هیچ احساسی ازت رد میشم اون روز برام هیچ فرقی با یه غریبه ام نه با یه سگ نداری !

و بلند رفت من پشت سرش رفتم

یهو یکی از پشت دستم گرفت

برگشتم عقب جونککوک دیدم با اخم گفت : ولش کن بزار  تنها باشه بیا برسونمت هتل

بی حرف پشتش راه افتادم
قلبم درد میکرد
نمیدونم به چه علت اما انگاری که یکی با منم این رفتار داشته
اما چرا من یادم نمیاد ؟

یهو یکی شونه ام تکون داد با تعجب به صاحب دست نگا کردم جونکوک بود

با تعجب پرسیدم : چیشده ؟
جونکو‌ک با اخم گفت : تو باید بگی چی شده چرا داری  گریه میکنی ؟

با بغض گفتم : جونکو‌ک قلبم درد میکنه

جونکو‌ک سریع بغلم کرد

سرش تو گردنم فرو برد و بوسه های ریزی روی گردنم میذاشت و آروم زیر گوشم زمزمه کرد : هیش عزیزم همه چی خوب میشه من اینجام من اینجام نمیزارم برات اتفاقی بیوفته

قلبم یهو آروم شد با زمزمه‌هاش آروم شدم

~~~~~~
مرسی که این فیک برای خوندن انتخاب کردید
مرسی که چیز دستی های بنده تحمل میکنید
ووت و کامنت یادتون نره لاوهام 🎀💜
فیک چت سوپرایز خوندید ؟
یه اسپویل کوچیک بود نظرتون چیه راجبش ؟
هرکی نگه باهاش قهرم 😪

Continue Reading