𝓜𝓾𝓽𝓾𝓪𝓵 𝓵𝓸𝓿𝓮

De jun_melika

27.4K 4.7K 1.1K

کاش آدما عاشق کسی میشدن که عاشقشونه نه من عاشق تو نه تو عاشق اون🖤🍂 Mais

𝕄𝕦𝕥𝕦𝕒𝕝 𝕝𝕠𝕧𝕖
ꪑꪊ𝕥ꪊꪖꪶ ꪶꪮꪜꫀ
𝑀𝓊𝓉𝓊𝒶𝓁 𝓁𝑜𝓋𝑒
𝙼𝚞𝚝𝚞𝚊𝚕 𝚕𝚘𝚟𝚎
𝕸𝖚𝖙𝖚𝖆𝖑 𝖑𝖔𝖛𝖊
ᴍᴜᴛᴜᴀʟ ʟᴏᴠᴇ
ᎷᏬᏖᏬᏗᏝ ᏝᎧᏉᏋ
🄼🅄🅃🅄🄰🄻 🄻🄾🅅🄴
M̶u̶t̶u̶a̶l̶ ̶l̶o̶v̶e̶
ⓜⓤⓣⓤⓐⓛ ⓛⓞⓥⓔ
ᴍᴜᴛᴜᴀʟ ʟᴏᴠᴇ
اطلاعیه
ᗰᑌTᑌᗩᒪ ᒪOᐯE
ʍʊȶʊǟʟ ʟօʋɛ
₥Ʉ₮Ʉ₳Ⱡ ⱠØVɆ
ᗰ𝐮ⓣU𝔸𝕃 l𝕠𝕧𝐞
MǗ𝔱υA𝔩 𝐋σvẸ
๓𝐮т𝕌卂Ł ℓ𝐨𝓥ε
MỮ𝐭ᑌÃ𝓛 ℓOν𝕖
mυ𝓽𝕦𝐚𝔩 𝓛Ỗ𝓿𝔼
𝕄υ𝕥UΔⓛ 𝐥𝐨ν𝕖
توضیح
ᗰu𝕋𝕦αˡ ⓛⓞⓋ𝒆
ناراحتی
mᑌ𝐓𝓤𝔸Ⓛ ˡᗝᐯε
مهم
м𝐮Tⓤ𝐀𝐥 ᒪόⓋⓔ
Mutual love
مهم ^^
The last part
فیک جدید
عااام پارت جدید

𝑴𝒖𝒕𝒖𝒂𝒍 𝒍𝒐𝒗𝒆

2.7K 272 51
De jun_melika

ᴊɪᴍɪɴ

امروز روز نامزدی خواهرم و عشقمه
اون بدون اینکه بدونه من چه زجری میکشم عاشق خواهرم شده
عشقی همیشه فکر میکنه من مثل برادر دوستش دارم
عشقی که همیشه شاهد خوشگذرونیش با بقیه بودم
عشقی که رو شونه من اشک می‌ریخت چون عشقش دوسش نداشت
عشقی که بار ها اعترافاش به خواهرم شنیدم
عشقی که نمیدونه با یه لبخندش باهام چیکار میکنه
عشقی که دوستم نداره

اون جئون جونگکوک اصلا نمیدونه من با عنوان یه مرد دوستش دارم نه یه هیونگ
میدونی بدترین قسمت کجاست ؟
اینکه تمام دوستام فکر میکنن این عشق یه هوسه
مگه من چیکار کردم ؟ هوم ؟
جز اینکه عاشق شدم کار غلطی کردم ؟
اونا به این عشق میگن هوس ! به عشقی که هنوز بعد 15 سال هنوز ادامه داره

خدا میدونه هر بار که با چشمای گریون دیدمش غوغای تو قلبم درست شد نفسم برید
اما وقتی لبای خندونش میدیدم انگار دوباره متولد شدم

خسته شدم از دنیا و آدماش
به هر دری زدم بسته بود

مگه من چی از خواهرم کم داشتم ؟
خون اون رنگین تر بود ؟
یا خون من کثیف بود ؟

اینکه عاشق یه پسر شدم تقصیر منه ؟
خدا میدونه هرکاری کردم که فراموش کنم نشد
شاید یه مدت نمیدیمش قلبم آروم بود اما حتی اسمش هم قلبم به لرزه در می آورد

اونی که الان لباش رو لباشه خواهره دوقلو منه
درست شبیه من بدون هیچ تفاوت اما اون خواهرمو انتخاب کرد !

باختم به این زندگی باختم لحظه ایی که دست تو دست خواهرم اومد داخل خونه با لبی خندون گفت من و داهیون همدیگه رو دوست داریم همون لحظه زندگیم باختم جوری قلبم شکست که دیگ مثل قلب نشد

دستی رو شونه ام احساس کردم برگشت سمت صاحب دست با مادرم روبه رو شدم

مامان با لبخند : یاااا پارک جیمین نامزدی خواهرته چرااا اینجا غمبرک زدی ؟

دوست داشتم داد بزنم بگم چون عشقم داره با خواهرم نامزد میکنه و منه احمق چیکار میکنم جز غمبرک زدن ؟
میتونم برم اون توو نامزدی خواهرم بهم بزنم ؟

مجبورانه لبخند زدم : عااا هیچی دلم برای داهیون تنگ میشه

مادرم با خنده : نگاش کن یجور میگه انگار خواهرش میخواد بره آمریکا دیگه نیاد اون فقط سه تا کوچه فاصله داره عزیزم حالا پاشو بریم داخل ببین خواهرت چه خوشگل شده

با لبخند تلخی پشت سرم راه افتادم به سمت سالن
سالنی که تنفس ازم میگرفت
سالنی که قراره عشقم با خواهرم نامزد کنه
سالنی که جز عذاب برام هیچ حسی به همرا نداره

وارد سالن شدیم چشمام ناخودآگاه دنبالش گشتن
کناره خواهرم بود هم چشماش می‌خندید هم لباش
خیلی خوشحال بود

با بغض سمت دوستامون رفتم دوستایی که فکر میکنن من فقط یه حس شهوت و هوس به کوک دارم
درکل چیزی جز عذاب نیستن

رفتم سمتشون با صدایی گرفته سلام دادم
یونگی هیونگ با لبخند : سلام جیمینا
جین هیونگ و هوسوک هیونگ و نامجون هیونگ هم مثل یونگی سلام دادن

اما نامجون هیونگ دستش گذاشت رو شونه ام و با لبخند : هعیی جیمین امروز نامزدی خواهرته و رفیقت خوشحال نیستی ؟

هه خوشحال ؟
اصلا نمیدونم چه حسیه تاحالا تجربه خوشحال بودن نداشتم از خوشحال بودن فقط دیکته اش بلدم

با لبخندی که زیرش کلییی درد و غم بود جواب دادم : معلومه خوشحالم

جین هیونگ با لبخند : دیدی اون حس فقط یه هوس زود گذر بود ؟

هوسی زود گذر 15 ساله هه

در جواب هیچی نگفتم
صدای داهیون شنیدم : یااا پارک جیمین نمیایی با خواهرت برقصی ؟
خواستم مخالفت کنم که داهیون به حرف اومد : مخالفت ممنوع
دستم کشید و سمت پیست رقص شروع کرد به رقصیدن اما من فقط محو جونگکوک شده بودم چرا انقدر جذاب شده بود ؟
اون میدونه داره با قلب من چیکار میکنه ؟

کت و شلوار سفید اون عضله هایی که براشون جونم میدادم داشتم پیرهن سفید رنگ پاره میکردن

اما با صدای داهیون از خلصه بیرون اومدم شروع کردم به همراهی کردن داهیون

بعد از 15 دقیقه صاقت فرسا بالاخره داهیون بیخیالم شد

داهیون و جونگکوک رفتن جایگاه عروس و داماد
هه به همین راحتی بدون هیچ تلاشی اونا دارن نامزد میکنن

جونگکوک با لبخند : سلام به شما راستش من و داهیون داریم پدر و مادر میشیم

بقیه اش نشینیدم اون داشت پدر میشد
قلبه شکسته شده ام بیشتر شکست
عشق من داره پدر میشه
عشقی که بخاطرش حتی دست به خودم نزدم تا تمام اولینام مال اون باشه اما اون ...
به همین راحتی عشق منو ندید و زیر پاهاش له کرد حالا داره پدر میشه
پس من چی
هیچی
پس عشق من چی ؟

نفهمیدم چجوری از اون سالن کذایی زدم بیرون
سوار ماشینم شدم پامو گذاشتم روی پدال گاز
به همین راحتی میگی پدر شدی
عشق منو به یه ورت گرفتی حالا
منی که از هر دری سعی کردم بهت نزدیک شم اما بسته بود
من هیچی شدم
پس قلب چی
چجوری قانعش کنم
چجوری بهش بگم تو داری پدر میشی
چجوری بهش بفهمونم که دیگ برای تو نزنه
چجوریییییی

با حس بالا آوردن سریع پامو گذاشتم رو ترمز پیاده شدنم شروع کردم به عق زدن
نمیدونم بعد چند دقیقه سرمو آوردم بالا اما چیزی که دیدم خشکم زد
من خون بالا آوردم !
از خودم ترسیدم
چرا خون بالا اوردم؟
ترسیده بلند شدم
من چرا خ خون بالا اوردم؟

دوباره عق زدم اما ایندفعه انگار یچیزی به همراه خون بالا آوردم
قبل از اینکه بفهمم چیشده چشمام سیاه رفت
با حس نور چشماشو باز کردم
دقیقا همونجایی که دیشب بودم از حال رفتم بودم
هه اگه میمردم همینجا میگنیدیدم کسی نبود که سراغ ام بگیره نه دوستی نه خانواده ایی که بفکرم باشن

سرمو برگردوندم یه چیزی مثل گل برگ همراه با خونم خشک شده بود یعنی اونا هم من بالا آوردم نه شاید باد زده اونا رو به اینجا آورده وگرنه من گل نمی‌خورم که اینجوری بشه

بی خبر از همه چیز بلند شدم با درد سوار ماشین شدم
با درد سرم به فرمون تکه دادم
برای هیچ کس مهم نبودم
اگه همینجا میمردم هیچ وقت جسدم پیدا نمیشد
تو این کوه ها میگندیدم
حتی مرگم هم براشون مهم نیست

با صدای زنگ گوشیم خوشحال شدم یکی بالاخره نگرانم شد
جواب دادم مامانم بود

+ جیمی کجایی پسرم

اصلا حال من براتون مهمه ؟

- چطور ؟
+ مثلا داری دایی میشی نباید خوشحال باشی به خواهرت و شوهرش تبریک بگی ؟

به عشقم بگم پدر شدنت تبریک میگم ؟

- باشه
+ یادت نره ها فعلا

حتی برای مادرم مهم نیستم
اون لعنتی نمیدونه من چه زجری میکشم میگه برو بهش تبریک بگو

با فریاد : خدایاااااااا چرااااا من چراااا باید من عاشق شدن عشقم ببینم پدر شدنش ببینم مگه من چیکار کردم ؟
حالا چجوری تحمل کنم ؟
چجوری ها ؟
از این زندگی فلاکت بار خسته شدم چرا جونم نمیگیری هم خودت راحت شی هم من ؟
من حتی هیچ دوستی هم ندارم باهاش دردل کنم
من تو این زندگی فقط خودمو خودمم
خسته ام از این جون کندن خسته شدم

دوباره صدای گوشیم اومد هه خودش لعنتیش بهم زنگ میزنه

× الو جیمین کجایی پسر

هیچ جا دارم تو درد عشق توعه لعنتی میسوزم

- جایی ام کار مهمی باهام داری کوک ؟
× هعی گریه کردی انقدر خوشحال شدی داری دایی میشی

بخاطره تو حتی نفهمیدم کی گریه ام گرفت
هه این اشک شوق نیست اشک عشق توعه تو لعنتی

- ااررره خ خیلی خوشحالم
گوشی قطع کردم شروع کردم به هق هق

ازت متنفرم اززززززت منتتتتتتفرممممم

دوباره شروع کردم به عق زدن و خون بالا آوردن
با حس اینکه کسی روبه رو ماشین وایساده سرم بلند کردم یه مرد بود

همینجور داشت منو نگاه می‌کرد
اومد جلو با لحن گرم : هعی نترس من دکترم

دکتر اینجا چی میخواد ؟
در ماشین باز کرد با لحن گرم : راستش من وقتی اعصابم خورد میشه میام اینجا و داشتم قدم میزدم که دیدم داشتی فریاد میزدی و گوشیت زنگ خورد الانم بالا آوردی فقط میخوام کمکت کنم خون بالا آوردی این ممکنه خطرناک باشه من دکترم میتونم کمکت کنم حالت خوب نیست

با خنده : حال من از 15 سالگی خوب نیست میتونی کمکم کنی اون برگرده ؟

مرد با لبخند : بهتر نیست اول آشنا بشیم ؟

با اخم گفتم : تو اومدی در ماشین منو باز کردی حالا میگی آشنا بشیم مامانت بهت یاد نداده تو کار کسی فضولی نکنی ؟

مرد با لحن گرم و لبخند : تو داشتی خون بالا می آوردی من فقط خواست کمکت کنم من یه دکترم فقط میخواستم مطمئن بشم حالت خوبه

با پوزخند : الان من برات مهم شدم ؟

مرد سر تکون داد : البته که مهمی

با اشک تو چشمام گفتم : میدونی خیلی وقته برای کسی مهم نشدم
شروع کردم به گریه کردن به حال خودم اما یهو تو آغوش گرمی رفتم !
اون منو بغل کرد !
چقدر آغوشش حس خوبی میداد
نمیدونم چقدر گذشت اما وقتی به خودم اومدم تو بغل همون مرد بودم داشتم گریه میکردم
آنقدری بی کسم که تو بغل یه غریبه گریه میکنم

خودمو جمع جور کردم از اون مرد غریبه فاصله گرفتم
اما مرد هنوز با چشمای پر از ناراحتی نگام می‌کرد

اشکام پاک کردم از ماشین پیاده شدم تازه متوجه شدم روی خودم بالا آوردم
بی توجه لباس خونیم
تلخندی کردم روبه مرد گفتم : میشه من و تمام حرفهایی که بهت زدم فراموش کنی ؟

مرد با لبخند شادی : تو نیاز به یکی داری که باهاش حرف بزنی از چشمات معلومه چیزای سنگینی به دوش میکشی .

با اخم روبه مرد گفتم : چرا شبیه روانشناسا حرف میزنی ؟

مرد با خنده : چون روانشناسم !

با همون اخم ادامه دادم : اصلا حوصله یه روانشناس ندارم !

مرد با لبخند گرم پرسید : چرا ؟

با بی حوصله گی گفتم : چون فقط میخوایی از امید به زندگی حرف بزنی چیزی که من خیلی وقته پیش از دست دادمش حالا تو رو به خیر و مارو به سلامت !

خواست سوار ماشین شم اما مرد غریبه دوباره به حرف اومد : منم دیگه امیدی به زندگی ندارم این زندگی تنها چیزی بهم داده زجر بوده !

برگشتم سمتش : تو از من چی میخوایی ؟

مرد با لبخند : من ازت چیزی نمیخوام فقط من یه گوش شنوا دارم میتونی باهام صحبت کنی
و کارت مطب در آورد بهم داد و رفت

سوار ماشین شدم کارت انداختم داخل داشبورد در ماشین بستم به سمت خونه گاز دادم

بعد از 30 دقیقه رسیدم خونه
تعجب کردم از اینکه کسی خونه نیست بی خیال وارد خونه شدم رفتم داخل اتاقم لباسامو درآوردم و رفتم حموم

هه حتما رفتن بیرون بدون اینکه من براشون مهم باشم
همیشه همین بود میرفتن بیرون بدون اینکه من براشون مهم باشم بدون اینکه به منم بگم
طبق معمول ارزشی تو این خونه ندارم که بخوام برای کسی مهم باشم حالا بخوام برای کسی مثل جونگکوک

از حموم بیرون اومدم
لباس پوشیدم با صدای شکمم به فکر غذا افتادم
از اتاق اومدم بیرون که به سمت آشپز خونه برم اما با چیزی که شنیدم خشک شدم

جونگکوک : هعیی مامانت اینا که نیستن جیمین هم بعید میدونم الان بیاد پس فقط منو تو هستیم با کاری که یکم قبل کردی ددی زده بالا نباید جبران کنی بیب ؟

قلبم وایساد اونا میخوان سکس کنن
اونا میخوان
رو زانو هام افتادم اونا میخوان سکس کنن
اما من اینجام پس من چی
قلبم چی

وقتی به خودم اومدم صدای ناله های داهیون و جونگکوک فقط به گوش می‌رسید

خواستم بلند شم اما با چیزی که شنیدم احساس کردم نابود شدم اون جونگکوک بود میونه ناله هاش میگفت تا ابد دوست دارم داهیون حتی بعد از مرگم

احساس خفگی بهم دست داد با هر بدبختی که بود بلند شدم از اون جهنم زدم سریع سوار ماشین شدم به سمت ناکجا آباد گاز دادم

چی میشد ؟ چی میشد به جای داهیون من بودم ؟ چی از داشته های دنیا کم میشد؟ کم میشد ؟ بخدا اگه تکونی می‌خورد مگه من چی کم دارم ؟
با حس بالا آوردن سریع زدم کنار پیاده شدم عق زدم بازم خون بود
بیخیال حتما از شدت گشنگی اینجور شده
سرم آوردم بالا همون جا چند ساعت پیش بودم دستم گذاشت رو صورتم چرا خ خیسه ؟
من کی گریه کردم
دلم میخواد خودمو خالی کنم از این همه درد دیگه کشش این‌همه درد ندارم قلبم خورده خورد شده دیگ حتی یه تیکه سالمم نداره روحم دیگه نمیتونه تحمل کنه
با ضعف بلند شدم سمت ماشین رفتم داشبورد باز کردم به آخرین امیدم زنگ زدم با گفتن فقط یک کلمه " بیا اینجا " گوشیو قطع کردم با اینکه چشمام تار میدید لوکیشن فرستادم و در آخر سیاهی ...

وقتی چشمام باز کردم تو بیمارستان بودم به دور ور نگاهی انداختم همون مرده با لباس دکتر داشت نزدیک میشد !

مرد با خنده : خوشحالم به‌هوش اومدی خب بزار ایندفعه با روش من پیش بریم هوم ؟

وقتی دید جوابی ندام دوباره به حرف اومد : خب سکوتت رو رضایت در نظر میگیرم من جراع مغز اعصاب یو سونگ-هو هستم و تو ؟

با صدایی گرفته : پارک جیمین هستم اما تو روانشناس بودی

با خنده : خوبه که یادت مونده فقط نمیخواستم هویت اصلیم لو بدم

از حالت دراز کشیده به حالت نشسته نشستم سرم دستم کندم سمت سونگ برگشتم : لباسام کجاست ؟

سونگ با اخم گفت : هعی قرار بود با روش من پیش بریم دراز بکش

مجبورانه دراز کشیدم با لبخند گفت : حالا تو گوش شنوا داری پس می‌شنوم

شروع کردم به خالی کردن این بار سنگین : خب من 11 سالم بود و تو مدرسه با چند نفر دوست شدم که کوک هم توشون بود از همون اول دلم میخواست یه دختر باشم و شوهرم کوک باشه همیشه رفتاری خوبی با من داشت رفتاری حتی مامانم هم باهام نداشت همیشه نگرانم بود مراقبم بود یه حسی بهش داشتم خب من فقط 11 سالم بود و هیچ درکی از حس عشق نداشتم تا 15 سالگی پدربزرگم بهم توضیح داد عشق چیه با اشک ادامه دادم خب من فهمیدم که عاشق کوکم مدت ها رو خودم کار کردم تا به کوک اعتراف کنم اما دقیقا وقتی روز موعود رسید کوک با چشمای اشکی دیدم همونجا بود اولین ترک قلب من اون اومد سرش گذاشت شونه و گریه عشقش اونو دوست نداره اینجا دومین ترک قلبم بود اما وقتی ازش پرسیدم عشقش کیه اون گفت خواهرت داهیون همونجا بود سومین و چهارمین و پنجمین ترک قلب من شد همونجا نفسم ایستاد دنیا انگار کند شده بود سونگ اما خودمو با اینکه این هوسه و در آخر کوک عاشق من میشه گول زدم با قلب شکسته ام صبر کردم گفتم تموم میشه اما نشد تازه بدترم شد اونا بدون توجه به من و احساساتم و قلبم نامزد کردن و حالا بچه دارن

سونگ با اخم پرسید : چرا اقدامی نکردی که بهش اعتراف کنی ؟

با لبخند تلخی ادامه دادم : به هر دردی زدم نشد با دوستامون در میون گذاشتم اونا گفتن هوسه به مادرم گفتم اون کتکم زد خواستم فرار کنم تو اتاق حبسم کرد اصلا احساسات من براش مهم نیستم فقط داهیون دوست داره اون منو زیر پاهاش له کرد تا داهیون به عشقش برسه میدونی مزخرف ترین قسمتش اینجاست که هر وقت تنها بودیم انقدر محوش میشدم که یادم میرفت چی میخواستم بگم

سونگ با اخم : دوستش داری ؟

با خنده : دوستش دارم ؟ من شیفته اشم حتی اسمش قلبم به لرزه میندازه وقتی لبخندش می ببينم احساس یه فرد تازه متولد شده رو دارم اما سونگ قلبم شکسته ی شکسته ست روحم دیگ نمی‌کشه خستم از این دنیا و این عشق یه طرفه خستم

سونگ با لحن گرم گفت : قانون 1 هرچی بیشتر دوسش داشته باشی بیشتر زجر میکشی

برای بار میلیونیم بغض کردم : چیکار کنم دل بکنم ؟ چجوری به قلبم بگم دوسش نداشته باش وقتی حتی با اسمش به لرزه می افته وقتی میبینمش انقدر تاپ تاپ میکنه که احساس میکنم الانه که بزنه بیرون نمیتونم سونگ نمیتونم حداقل دیگ نمیتونم

سونگ با اخم گفت : میدونی وقتی دل کندن بلند نباشی باید جون کندن رو یاد بگیری جیم

با اخم گفتم : انقدر جون کندم که دیگه جونی برای ادامه دادن ندارم

سونگ با لبخند تلخی : هرچیزی تایه جایی ارزش جنگیدن داره بعدش تبدیل میشه به خریت میدونی جیم دوست داشتن بعضی آدما مثل اشتباه دکمه های پیراهنه تا به آخرش نرسی نمیفهمی که از اول اشتباه کردی تو این اشتباه انجام دادی حالا قلبت رو سر این اشتباه از دست دادی

با بغض گفتم : قلب از دست دادم روحم دیگ نمی‌کشه مغزم فقط بهم درد میده

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

اگه دوست دارید ادامه پیدا کنه ووت و کامنت یادتون نره

Continue lendo

Você também vai gostar

52.6K 5.3K 56
نام: یخ 💫 کیم نامجون ، آلفایی که بخاطر بی رحمی و سرد بودنش به آیس معروفه جئون سوکجین که بعد از پنج برادر آلفا امگا به دنیا اومده ، بسیار زیبا و مهرب...
181K 18.5K 42
نام: ماله من 💫 جئون جونگکوک ...... دورگه روسی _ کره ای ، پسری که چشمان خاکستری رگه روسش رو به ارث برده بعد از مرگ پدر و مادرش توسط طرف مادرش به روس...
86.8K 8.7K 31
نام: دیو و دلبر 💫 کوک: اندازه گریه گنجشک دوست دارم ته: کم نیست هیونگ ؟ کوک: گنجشک گریه کنه می میره ❌❌❌❌ هشدار هشدار بوک محارم است در صورت مشکل داش...
139K 11.2K 39
نام: برده یا همسر 💫 کیم تهیونگ ؟! یه مافیای بی رحم و فوق العاده ثروتمند جئون جونگکوک ؟! پسری که کسی بهش اهمیت نمیده و پدرش اون رو به بردگی به یه با...