𝐌𝐘 𝐒𝐈𝐒𝐓𝐄𝐑'𝐒 𝐂𝐑𝐔𝐒...

By chihiriin

139K 24.2K 3.7K

|تکمیل شده| سعی کن دوباره دستت رو بلند کنی تا دیگه انگشتت هم به اون دوست دختر کوچولوت نخوره... این یه تهدید ت... More

Prologue
Introduction
Chapter 1
Chapter 3
Chapter 4
Chapter 5
Chapter 6
Chapter 7
Chapter 8
Chapter 9
Chapter 10
Chapter 11
Chapter 12
Chapter 13
Chapter 14
Chapter 15
Chapter 16
Chapter 17
Chapter 18
Chapter 19
Chapter 20
Chapter 21
Chapter 22
Chapter 23
Chapter 24
Chapter 25
Chapter 26
Chapter 27
Chapter 28
Chapter 29
Chapter 30
Chapter 31
Chapter 32
Chapter 33
Chapter 34

Chapter 2

4.7K 892 237
By chihiriin

صدای خانم چویی سکوت کلاس رو شکست:

_خودت رو به کلاس معرفی کن.

_″سلام به همه من تهیونگم لطفا باهام خوب باشید.″

تهیونگ با لبخند کوچیکی روی لبش خودش رو معرفی کرد.

همه‌ی افراد کلاس به خصوص دخترها، شروع کردن به صحبت درباره چهره زیبا و صدای نافذی که چند ثانیه قبل قلبشون رو به تپش مضاعف دچار کرده بود.

هیچکدوم از اون‌ها از گوش تهیونگ دور نموند، میدید که بقیه چطور ازش تعریف میکنن ولی براش مهم نبود. اون‌ها از چیزی خبر نداشتن و مطلقا بخاطر ظاهرش چنین واکنشی داشتن نه بخاطر باطن و شخصیتی که داشت.

_برو کنار جه‍...

خانم چویی وقتی که نگاه عصبی دانش آموز به خصوصش رو دید جمله‌اش رو ناتموم گذاشت.

خوشبختانه منظورش رو فهمید پس دوباره شروع کرد به حرف زدن:

_برو کنار جونگکوک بشین. جونگکوک دستت رو بلند کن.

صدای همهمه افراد داخل کلاس بلند شد.

جونگکوک فقط پیش دوست‌هاش مینشست و ساعت اول با دوست‌هاش کلاس نداشت، پس همیشه تنها مینشست!

تقریبا همه فکر میکردند که کار اون پسر تازه وارد تمومه. نگاه جونگکوک گنگ و خالی از حس بود و این براشون ترسناک بود، احتمال میدادند که اون پسر تازه وارد هم ترسیده باشه.

بعضی از دخترها دلشون به حالش میسوخت و بعضی دیگه غبطه میخوردن، ولی نمیدونستن که بد بوی مدرسه همین الانش هم تحت تاثیر اون پسر قرار گرفته!

جونگکوک با همون پوزخند معروفش دستش رو بالا گرفت.

تهیونگ نگاهش رو بالا گرفت و با اعتماد به نفس سمت صندلیش رفت.
از نظر تهیونگ پسر با تتوهای روی دستش جذاب بود. تتوهاش در عین جذاب بودن وحشتناک بودن، نه این که طرح ترسناکی داشته باشن، برای تهیونگی که از سوزن میترسید اون اشکال بهم پیوسته اینطور به نظر میرسیدن.

_″منم یه آدمم مثل تو چیز عجیبی میبینی که اینطور بهم خیره شدی؟ ممنون میشم اگه بری کنار.″

تهیونگ مودبانه از پسر درخواست کرد تا بتونه سر جاش بشینه.

پسر مو مشکی با دهن باز به پسر رو به روش نگاه میکرد، جوری انگار که عجیب ترین جمله ممکن رو شنیده.

حواس همه از کلاسِ درس پرت اون دو نفر شده بود. همه بخاطر گستاخی پسر مطمئن بودن که کارش ساخته‌است و البته امروز آخرین روزیه که تو این دبیرستان درس میخونه.

با این که جونگکوک برای کسی قلدری نمیکرد اما اگه کسی کاری میکرد که مطابق میلش نبود، کاری میکرد که برای همیشه حسرت درس خوندن تو این دبیرستان به دلش بمونه.

جونگکوک از حرف تهیونگ شوکه شده بود. با اون چیزی که فکرش رو میکرد خیلی فرق داشت و این براش سرگرم کننده بود!

حالا میفهمید که چرا خواهرش روی این پسر کراش داره.

وات د فاک؟ دارم به چی فکر میکنم؟
لعنتی اون یه پسره و توهم دوست دختر داری!

همینطور که مشغول سرزنش کردن خودش بود کنار رفت تا تهیونگ بتونه بشینه.

_″ممنون.″

تهیونگ ازش تشکر کرد اما لحنش اصلا دوستانه نبود انگار که مجبورش کرده باشن این کار رو بکنه.

جونگکوک با لبخند جوابش رو داد:

_خواهش میکنم.

همه متعجب به واکنش غیر معمول و عجیب جونگکوک خیره بودن. این چیزی نبود که انتظارش رو داشتن.

_خب اسمت چیه؟

جونگکوک با این که اسمش رو میدونست سعی کرد سر صحبت رو با پسر باز کنه.

تهیونگ همونطور که دفتر و خودکارش رو درمیاورد جواب داد:

_″اگه به کلاس توجه میکردی میدونستی.″

جونگکوک خودش هم خنده‌اش گرفته بود، واقعا سوال احمقانه‌ای پرسیده بود.

تهیونگ سعی کرد که پسر کناریش رو نادیده بگیره. نمیخواست با کسی گرم بگیره یا دوست بشه. قبلا این اشتباه رو کرده بود و هنوزم داشت تاوان اشتباهش رو پس میداد، نمیخواست دیگه مشکل جدیدی برای خودش بسازه.

جونگکوک بعد از چند دقیقه که معلم شروع به تدریس کرده بود، پرسید:

_همم..من یکم تو ریاضی مشکل دارم میتونی کمکم بکنی؟

تهیونگ همونطور که نگاهش به تخته بود پرسید:

_″برنامه کلاسی رو داری؟″

_آره.

_″میشه بدیش به من؟″

_آره.

جونگکوک برنامه‌اش رو دراورد و به تهیونگ داد.

تهیونگ همونطور که به برنامه اش اشاره میکرد گفت:

_″دقیقا اینجا نوشته که کلاس اول زبان انگلیسیه نه ریاضی، خودت نمیتونی بخونی؟″

_اوکی رفیق، گرفتم. فقط ازت خواستم که کمکم کنی چرا اینطور میکنی؟!

رفتار تهیونگ رو مخش بود، اون پسر دیگه خیلی پررو بود!

تهیونگ با همون لحن جوابش رو داد:

_″چون خوشم نمیاد وقتی دارم درس میخونم یکی حواسم رو پرت کنه.″

جونگکوک یادش موند که تو ذهنش ثبت کنه تهیونگ یه خرخون معمولی نیست، شاید یه چیزی مثل مغز به همراه جسارت؟ تو اون لحظه خودش هم نمیدونست چی میگه، فقط این رو میدونست که اون پسر کل معادلاتش رو بهم ریخته.

باید این رو میگفت که آرورا واقعا تایپ جالبی داره.

از اینکه سر به سر اون پسر بذاره لذت میبرد.
جوری که تهیونگ عصبانی میشد خیلی بامزه بود.

_باشه به درس خوندنت برس.

بعد از اون دیگه حرفی بینشون رد و بدل نشد و جونگکوک هم به جای اینکه نکته برداری کنه گوشه‌های دفترش رو خط‌‌خطی میکرد.

تهیونگ نمیخواست به جونگکوک نگاه کنه اما با این حال از گوشه چشم نگاهی بهش انداخت و وقتی که دید داره چیکار میکنه آهی کشید.

    تیپیکال همهی پسرای بد همینه؟

_خب کلاس تمومه برای جلسه بعد تکالیفتون رو فراموش نکنید.

خانم چویی بعد از گفتن این جمله کلاس رو ترک کرد.

تهیونگ همونطور که مشغول جمع کردن وسایلش بود، دوباره نیم نگاهی به دفتر پسر انداخت و با طرح آشنایی رو به رو شد.

عکس خودش بود. پسر بدی که همه ازش حرف میزدن طرح اون رو کشیده بود.

جونگکوک وقتی که متوجه نگاه تهیونگ شد، بهش لبخند زد که باعث شد تهیونگ نگاهش رو بدزده.

جونگکوک همونطور که نگاهش به دفترش بود گفت:

_اگه میخوایش میتونی داشته باشیش.

_″نه مرسی. به هرحال مثل این که برای تو بیشتر اهمیت داره که سرکلاس کشیدیش‌.″

تهیونگ گفت و بعد به سمت در کلاس رفت.

جونگکوک همونطور که به طرح پسری که کشیده بود نگاه میکرد زمزمه کرد:

_آرورا الهه زیباییت خیلی سرسخته. بعید میدونم به همین سادگی‌ها پا بده، برای به دست آوردنش باید خیلی تلاش کنی‌.

جو خوبی بینشون نبود برای همین تهیونگ با عجله بدون اینکه جلوش رو نگاه کنه بیرون رفت که از شانس بدش باعث شد به کسی برخورد کنه!

تهیونگ فورا معذرت خواهی کرد و سرش رو پایین انداخت.

_″متاسفم حواسم نبود کجا میرم″

صدای پسر رو به روش کمی بلندتر از حد معمول به گوشش رسید.

_تو باید دانش آموز جدید باشی، به خاطر همینه که انقدر راحت واسه خودت تو سالن راه میری. میدونی من کیم؟

_″میخواستم بگم یه آدم ولی شک دارم که باشی.″

تهیونگ با بیخیالی جوابش رو داد که باعث شد بعضی‌ها به خنده بیفتن و بعضیا با نگرانی بهش خیره بشن. اون پسر جی نهیون بود، یکی دیگه از قلدرهای مدرسه.

_پسره‌ی عوضی!

پسر دادی زد و دستش رو مشت کرد و بالا آورد تا تهیونگ رو بزنه.

تهیونگ با فهمیدن قصدش به سرعت دست پسر رو گرفت و با پیچوندش اونو به پشتش چسبوند.

_″چه خوشامدگویی خشنی، قول نمیدم که دفعه بعد دستت سالم بمونه، یعنی اگه دفعه بعدی وجود داشته باشه. پس مواظب رفتارت باش، هوم؟″

همه بدون هیچ حرفی شوکه شده به اون‌ها نگاه میکردن.

صدای تهیونگ بم تر از همیشه و ترسناک شده بود. با تهدیدی که کرد باعث شد همه بفهمن اون یه دانش آموز تازه وارد معمولی نیست که بشه سر به سرش گذاشت.

در طرف دیگه سالن جونگکوک نظاره‌گر این شو سرگرم کننده بود. براش جالب بود که چطور تهیونگ بدون هیچ استرس و ترسی و از خودش دفاع کرد، بالاخره نهیون هیکل درشتی تر نسبت به پسر داشت.

    اون قطعا حیرت انگیزه!





_________________________________________

اینم از پارت دومش، نظرتون راجع بهش چیه؟

Continue Reading

You'll Also Like

152K 22K 28
🐯My little love🐰 عشق کوچک من🐇🌈 ✺✺✺ 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆: 𝒌𝒐𝒐𝒌𝒗 𝑺𝒊𝒅𝒆 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆: 𝒚𝒐𝒐𝒏𝒎𝒊𝒏 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆: 𝒓𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄𝒆_𝒄𝒐𝒎𝒆𝒅𝒚_𝒉𝒚𝒃�...
261K 45.4K 28
《completed》 شماره ناشناس : هی جانگکوک عشقت داره بهت خیانت میکنه 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 کیم تهیونگ : سلام جانگکوک من تهیونگم کسی که عاشق دوست پسر...
66.6K 10.1K 6
خلاصه: جونگکوک و تهیونگ با وجود اینکه پنج ساله باهم ازدواج کردن اما تصمیم گرفتن که از هم جدا بشن؛ ولی مجبورن برای طلاق گرفتن جلسات مشاوره ای رو بگذر...
129K 19K 34
...Complete... ▪︎مقدمه: تاحالا شده با دیدن آیدلا و بازیگرا بخوای جای اونا باشی؟ من با همین رویا پا جلو گذاشتم و ندونسته داخل این منجلاب گیر افتادم...