𝑰 𝒕𝒉𝒐𝒖𝒈𝒉𝒕 𝒕𝒉𝒂𝒕

By jun_melika

12.7K 2.4K 815

دارم سعی میکنم که فراموشت کنم ولی همزمان هنوزم منتظرم که بیای...🥀❤️‍🩹 More

💙معرفی💜
💙Part1💜
💜Part2💙
💙Part3💜
💜Part4💙
💙Part5💜
💜Part6💙
💙Part7💜
💜Part8💙
💙Part9💜
💜Part10💙
💜اطلاعیه💙
💜Part11.1💙
💙Part11.2💜
💜Part11.3💙
💙style💜
💜Part12💙
💙Part13💜
💜Part14💙
💙Part15💜
💜Part16💙
💙Part17💜
💜Part18💙
💜Part20💙
💙Part21💜
💜 Part22 💙
💙 Part23 💜
💜 Part 24 💙
💙 Part 25 💜
💜Part 26💙
فیک جدید
عااام پارت جدید

💙Part19💜

252 61 59
By jun_melika


Jin

بعد از اینکه جیمین خوابید از اتاق اومدیم بیرون !

بعد گفتن اینکه باید دنبال کمپانی بگردم از عمارت پارک شدم و وارد ماشینم شدم که گوشیم زنگ خورد !

شماره نشناختم !

شاید جیسو باشه !

دکمه اتصال زدم که صدای نامجون اومد !

نامجون : جین ؟ خوبی ؟ دلم برات تنگ شده !

دریغ از حرف زدن من !

نامجون : اشکال نداره جوابمو نده من مشکلی ندارم اما جین قلبم تحملش نداره !
با گریه ادامه داد : جین وقتی هر روز صبح بیدار میشم تورو کنارم ندارم !
حتی عطرت هم رفته !
حرف های خیلی بدی بهت زدم خودم به خوبی خبر دارم !
حرفای زدم که جای برگشت ندارن !
اما بدون عطرت
بدون آغوشت
بدون گرمای نفست
نمیتونم !
دارم داغون میشم
روزایی که گذراندم برام عذابی پیش نبود
من یه احمقم که لحظه ای بهت شک کردم
همش تقصیر خودم بود
من فقط اون ویدئو فاکی رو دیدم ناخودآگاه راجبت فکر کردم باور کن همون لحظه مغزم قفل شده بود !
هیچ کنترلی راجب فکرایی که به سرم میزد نداشتم !
فقط اونچه که با چشم های خودم دیدم باور کردم !
به اندازه کافی عذاب دوریت کشیدم دیگه نمیتونم !
ادامه دادن به دوری مثل برگشتن به جهنم میمونه !
لطفا لطفا دیگه ترکم نکن فقط برگرد !
میایی پیشم جینی ؟

با صدایی که سعی داشتم لرزشش کنترل کردم گفتم : وقتی به چشمات نگاه میکنم یادِ چشمایی می افتم که قرق نفرت بود وقتی صدات میشنوم یادِ صدایی می افتم که بهم گفت هرزه حالا هر چقدرم که اون صدا ازم معذرت خواهی کرده باشه وقتی لبخندت میبینم یادع لبایی می افتم که بهم پوزخند زد و منو تحقیر کرد !
تاحالا کسی که عاشقشی بهت گفته هرزه ؟
طعم مرگ داره !
شاید قبلا باهات خاطرات خوب و قشنگ و عاشقانه زیادی داشتم اما همین یدونه خاطره بده انقدر تلخه که تمامی خاطرات خوب رو میشوره و میبره !
هر وقت میبینمت یادع اون موقع می افتم و زخمی که با هزار زحمت و بدبختی بستم سر باز میکنه دیگه توان بستنش ندارم !
دیدنت باعث عذاب برام دیگه نه میخوام ببینمت نه صدات بشنوم !
و
قطع کرد

به همین راحتی اون عشقه بی نهایت به آخر رسید

این بود عشق بی پایان که پایان یافت !

تمامِ دوست دارم ها
تمامِ خاطره ها
تمامِ عشق ورزیدن ها
تمام شد

عشقی سر یک اشتباه و بی اعتمادی از هم بپاچه عشق نیست هوسه هوس !

***************
( دوباره پلی کنید )
Jimin

با سردرد از خواب بلند شدم
مثل همیشه درد و تاریکی !

بازم یاده اون عوضی ها افتادم !

هر چقدر هم فراموش کنم بازم بهم یادآور میشه !

از این زندگی خسته شدم !

کلی تلاش میکنی که فراموش کنی ولی با ضربه کوچیک تمام تلاش هات به فاک میره !

از تخت پایین اومدم بی توجه به موهای لونه شدم از اتاق بیرون رفتم !

رفتم طبقه پایین

بکهیون هیونگ با چانیول داشتن فیلم میدیدن !

اوع انگار شب شده بود لعنتی چقدر خوابیدم مگه ؟

شکم گرسنه ام اجازه کار دیگه ای بغیر از خوردن بهم نمیداد !
پس سریع رفتم سمت آشپزخونه خداروشکر کسی نبود !

اومم مثل اینکه شام پاستا صدف داشتیم !

و من چه کسی ام که دست رد به سینه غذا بزنم ؟

و حمله کردم به غذا

هنوز 5 دقیقه نگذشته بود که دوتا سایه پشتم دیدم !

خب من لامپ روشن نکرده بود !

یکیشون میخورد شرک باشه !

اون یکی هم زنش فیونا باشه !

یهو یکی برق روشن کرد دوتاشون خواستن حمله کنن که وایسادن !

اونا بکهیون هیونگ و چانیول هیونگ بودن :|

و من درحالی یکی از رشته های پاستا از دهنم آویزون بود به اونا خیره بودم

چانیول هیونگ با تعجب اومد سمتم : اوع جیمینی تویی اه فکر کردم دزده !

بکهیون هیونگ با نگرانی اومد سمتم : خوبی ؟

اول اون رشته پاستا خوردم با لبخند کوتاهی : تازه از خواب بیدار شدم و گشنه ام شده بود نخواستم خلوت تون از بین ببرم و خودم دست بکار شدم ، اره هیونگ حالم خیلی خوبه لطفا برین ادامه فیلم رو ببینید ؛)

بعد از رفتن دوباره به اون پاستا های جذاب و خوشمزه حمله کردم !

بعد از اینکه از سیر شدن کنار کشیدم

حوصله خونه نداشتم پس لباسام عوض کردم که برم بیرون

لباس جیمین

موهام چون اسپری مو بود با یه حموم رفتن از بین رفت

با گفتن اینکه " میرم بیرون " از خونه زدم بیرون !

میخواستم برم جایی که فقط آرامش داشته آرامش !

پل بانپو* بهترین گزینه اس

بعد از 10 دقیقه رسیدم

از ماشین خارج شدم به سمت پل حرکت کردم

روی صندلی نشستم

اواخر زمستون بود ولی انگار اوایل زمستون بود !

لعنت خیلی سرده خواستم بلند شم که کسی صدام کرد !

- جیمین ؟

با تعجب برگشتم ببینم کیه

نامجون هیونگ !؟

خب تو این نامجون و جین داخل رابطه بودن من خیلی کم نامجون هیونگ میدم !
خیلی کم

با تعجب : اوع سلام هیونگ !
نامجون با لبخند کوتاهی : سلام جیمینی میشه باهم حرف بزنیم ؟

با لبخند کوتاهی : البته هیونگ فقط میشه داخل ماشین

قبل از اینکه بزاره حرفم تموم بشه به حرف اومد : راستش منم سردمه بهتر نیست بریم کافه ای چیزی ؟

با لبخند : البته

باهم به سمت ماشین ماهمون رفتیم
قبل از این سوار ماشین بشم نامجون هیونگ تازه به حرف اومد : داخل کافه سئوجو میبینمت !

سوار ماشین شدم ولی با کلی سوال

نامجون هیونگ از کجا میدونست من داخل پل بانپو ام ؟
منو تعقیب کرده ؟
یعنی چی میخواد بگه ؟
نکنه میخواد با من به جین هیونگ خیانت کنه ؟
ولی داخل کافه که نمیشه !

پووووووف دوباره مثل روانیا با خودم حرف میزنم ؟!

سعی کردم بی حرف رانندگیم کنم یهو یاده کابوس امروزم افتادم !

ماشاالله مغز نیست محل عذابه عذاب

با کلی فکر و خیال به کافه رسیدم !

کافه تقریبا خلوت بود

ساعت 10 شب معلومه که خلوته !

کنار پنجره نشستم و منتظره نامجون هیونگ بودم !

بعد از 30 ثانیه اومد

گارسون اومد سفارش بگیره

من یه بابل تی توت فرنگی سفارش دادم

نامجون هیونگ یه اسپرسو

بی حرف منتظره گارسون موندیم

بعد از 20 دقیقه سکوت بالاخره گارسون سفارش آورد

بعد از اینکه رفت نامجون هیونگ به حرف اومد : میدونی جیمین من یه اشتباه بزرگ مرتکب شدم ، اون لحظه که فیلم پورن جین و یکی دیگه دیدم مغزم قفل کرد !
مثل دیونه ها فقط دلم میخواست یه چیو بزنم نابود کنم همون لحظه جین وارد خونه شد با لب خندون !
با خودم گفتم حتما به من دروغ گفته
و شروع کردم به گفتن حرفایی که خودم اینجوری تخلیه کنم !
ولی با گفتن اون حرفا هیچ جا پایی برای برگشت نگذاشتم !
فقط خودم با گفتن حرفای نیش دار تخلیه میکردم تا زمانی که یونگی بهم اون یه شبیه سازیع !
و ذهنم شروع به پلی کردن فیلمی که نقش اولش من و جین هستیم و مفهوم فیلم هم حرفای من به جینه !

یه قلوب از اسپرسو خورد

پشیمون شدم جیمینی جایی پشیمون شدم که دیگه فایده ایی نداره !
حالا ترکم کرده !
دیگه زندگیم ادامه نداره !
زندگیم به پایان رسید !

سرش رو انداخت پایین

یه نگاه به بابل تی انداختم چجوری با این حرفای تلخ چیز شیرین بخورم ؟

با لبخند کوتاهی : به جین هیونگ ثابت کن از پشیمونیت !
از عشقت
بهش ثابت کن قلبت برای کی میتپه !
جین هیونگ دلِ مهربونی داره حتی در مقابل شیطان :)(:
اون شاید بهت بگه ازت متنفرم اما این دو کلمه داخل قلبش دوست دارم معنی میشه !
امیدت رو از دست ندع !
مثل مورچه ای که صد بار میچرخه تا پرواز کنه امید داشته باش !
خیلی ممنونم من رو برای صحبت انتخاب کردی اما من باید برم وگرنه چانیول هیونگ پوستم میکنه

باهم خندیدیم

نامجون تا دم ماشین همراهم اومد زد روی شونه ام : راستش اتفاقی دیدمت ؛)

باهم خدا حافظی کردیم

و من به سمت خونه حرکت کردم

بعد از 20 دقیقه رسیدم

وارد خونه شدم ساعت 20 دقیقه به 12 شب بود

آروم وارد خونه شدم به سمت اتاقم رفتم یهو

- تا الان بیرون بودی ؟

امشب همه دست به دست هم دادن منو بترسونن !

چانیول هیونگ !

با لبخند : اره چطور ؟

با لبخند : هیچی یکی یدونم خوب بخوابی

پیشونیم بوس کرد و رفت !

با لبخند وارد اتاقم شدم اول رفتم حموم

بلند بلند واسه خودم میخوندم سارانگهه او کومااو

خلاصه از آواز خوندم دل کندم

شامپو وانیلی زدم به موهام
بعد از شستن شامپو حالا نوبت شامپو بدن نارگیلی بود بعد از شست و شو
حوله پوشیدم از محل برگزاریی کنسرتم خارج شدم !

لباس پوشیدم

با موهای خیس دراز کشیدم روی تختم که صدای " دینگ دینگ " گوشیم بلند شد

ساعت نگاه کردم 1:30 بود
یعنی کیه ؟
گوشیم برداشتم


کیم تهیونگ یعنی باهام چیکار داری ؟
چرا انقدر راحت با من حرف میزنه ؟
آه کنجکاو شدم !

گوشیم روگذاشتم کنار
کم کم گرم خواب شدم

||||||||||||||

دوباره پلی کنید !

V

بعد از رفتن لیک وارد اتاق خوابم شدم
لعنتی اخه چرا باید تو روز تعطیل جلسه فوری گذاشته بشه ؟


بعد از پوشیدن لباس از اتاق زدم بیرون

از خونه بیرون رفتم سوار بنز مشکی ام شدم به سمت شرکت گاز دادم !

بعد از 5 دقیقه رسیدم

در جواب " سلام رئیس " " صبحتون بخیر " " خوش آمدید " سر تکون دادم !

وارد آسانسور شدم !

پووووووف چقدر خود شیرین !

بعد از 40 ثانیه به طبقه مورد نظر رسیدم !

از اتاقک آسانسور خارج شدم

بی توجه به کارکنان وارد سالن جلسه شدم

با پوزخند : چه چیزی باعث شده صبح یک روز تعطیل منو به اینجا کشیدید ؟
فقط امیدوارم باشید یه چیز الکی مثل ' سرمایه گذاری شرکت رقیب در آیدل ها ' نباشه !

سر جام نشستم پرونده ایی که راحل بود باز کردم !
با سر تیتر بزرگ سرمایه گذاری شرکت رقیب در آیدل ها بود !

با عصبانیت پرونده پرت کردم و عصبی : کدوم خری چنین چیزی مشکل دونسته ؟

هیچ کدومش چیزی نگفتن !

با صدای بلند تر : شکر خدا کر هم هستید !

منشی بیول با ترس : کانگ دهی ( من دراوردی )

با فریاد : کانگ دهی کارت تو این شرکت چیه ؟

با ترس : قربان غلط کردم

با عصبانیت : کری مگه ؟ کاری میکنم که هرجا بری بهت کار ندن ! حالا گمشو از جلو چشام !

با فریاد : پایان جلسه !

از اون اتاق اومدم بیرون سرم خیلی درد میکرد !

وارد آسانسور شدم خواستم دکمه پارکینگ بزنم ولی دلم خواست اتاق اون الهه زیبایی !

دکمه طبقه اش زدم بعد 1 دقیقه رسیدم

از آسانسور خارج شدم

به سمت دفترش رفتم

چقدر دلنشین دفترش انگار سردردم ساکت شد !

یهو چشم خورد به قاب عکسی !

اون که جیمینا عه !
کسی جلوی چشم هام تصادف کرد !
اون فوت کرده !
یعنی چه ارتباطی با پارک جیمین داره !

سریع زنگ زدم به لیک !

- لیک ازت میخوام تمام اطلاعات پارک جیمین از بچه گی تا حالا رو میزم باشه سریع !

قاب عکس برداشتم وارد آسانسور شدم !

اصلا نفهمیدم کی آسانسور رسید و خارج شدم حالا رو کاناپه اتاق خودمم !

هیچ وقت صحنه تصادف جیمینا یادم نمیره !

فلش بک 16 سال پیش

V

بعد از خداحافظی حالا من این طرف بودم و جیمینا اون طرف درست مثل دوتا خط موازی !

برگشتم که دوباره با جیمینا خداحافظی کنم !

اما ماشین آشغالی دیدم که با جیمینا تصادف کرد !

لباس سفید و عروسکی جیمینا حالا قرمز بود !

صورتش انگار زیر چرخ های ماشین له شده بود !

قلبم داشت میسوخت !
با عجز میسوخت !
کاشکی برنمیگشتم !

پایان فلش بک

سرم آوردم بالا دیدم لیک ایستاده !

خودش به حرف اومد !

+ پارک جیمین جنسیت دختر متولد 13 اکتبر سال 1997 در سن 8 سالگی پدر و مادر خود از دست داد 1 بعد از اینکه فهمید پدر و مادر خود را از دست داده از خانه فرار کرد بعد از 11 ماه درحالی پیدایش کرداند که چندین فقره تجاوز پاره شدن پرده بکارت شکستن جمجه سر و دست دَر رفتگی پاها خون ریزی شدید داخلی درصد هوشیاری 8 بعد از 6 ماه بهتر شد چون هنوز افرادی دنبالش بودن مجبور شدن مرگی الکی طراحی کنن بعد از 2 سال تصمیم گرفت تغییر جنسیت بده از اون پس ادامه تحصیل در رشته های مختلف

خواست ادامه بده که با عصبانیت : خفه شو

چنین اتفاق تلخی برات افتاده و تو گفتی مسافرتی !

سریع بلند شدم از اون شرکت لعنتی زدم بیرون !

سوار بنزم شدم به سمت خونه اش گاز دادم
بعد از 5 دقیقه رسیدم !

وارد ساختمان شدم از پله ها بالا رفتم به در خونش رسیدم هرچی در زدم کسی جواب نداد !

تقریبا نیم ساعت اونجا منتظر بودم اما دریغ از جواب !

ساعت نگاه کردم لعنتی ساعت 10 شب بود !

مجبوری به سمت خونه حرکت کردم !

وارد اتاقم شدم اولین کاری کردم وارد حموم شدم

فکرم درگیرش بود !

از حموم اومدم بیرون و رفتم غذا خوردم نفهمیدم کی ساعت 1 شد !

نامجون هیونگ بهم زنگ زد

- بله ؟
+ تهیونگ خوبی ؟
- اوهوم
+ همه چی به پارک جیمین گفتم و اون کمکم کرد !
- چییییییی ؟ هیونگ شماره داری ؟
+ میخوایی چیکار ؟
- هیونگ لطفا

بعد از گرفتن شمارش قطع کردم

سریع بهش پیام دادم فردا همو ببینیم !

/////////////////

لاک پشت های تازه به دنیا آمده را دیدی ؟

بی اختیار به سمت دریا میروند !

این گونه دوست دارم بی اختیار

////////////////////

پل بانپو پل بزرگی در مرکز شهر سئول بر روی رودخانه هان کره جنوبی است. این پل به عنوان یک پل دروازه ساخته شده و در سال ۱۹۸۲ تکمیل شد.

آب فواره‌های این پل مستقیما از رودخانه تامین می‌شود و برای سازگاری با محیط‌زیست طوری طراحی شده است که این آب مجددا به بستر رودخانه بازگردد.

||||||||||

امیدوارم این پارت دوست داشته باشید !
خیلی خیلی خیلی خیلی دوستون دارم
موزیک ویدئو باتر دیدین موهای جیمین اخ قلبم استریم زدین دیگه ؟
خب داریم پارت 20 نزدیک میشیم نمیخواین تعداد ووت به 1 کا برسونید ؟

ووت و کامنت فراموش نشه

ووت های این پارت خیلی بیشتر باشه ها ؛)

2154 کلمه خوشگل برای شما ؛)

Continue Reading

You'll Also Like

249K 31.7K 41
تهیونگ و جونگ کوک با هم ازدواج کردن ولی جونگ کوک هیچ علاقه ای به زندگی با تهیونگ نداره... از این رو دختر دایی کوک که عشق اولش هم محسوب میشه با اینکه...
275K 37.9K 33
[] Completed [] •• - " من مجانی برات مسابقه نمیدم کیم تهیونگ! باید در ازای بدهکاریای تو به اون هیوک عوضی یه چیزی هم نصیب خودم بشه ، درست نمیگم؟!" ...
188K 21K 38
خب میریم که داشته باشیم: کیم تهیونگ پسر به شدت لوس و سلیطه که فوبیا داره به سربازی ولی خب باید یه جایی با فوبیات رو به رو بشی. جئون جانگ کوک ژنرال مغ...
103K 13.4K 70
[ آپ متوقف شده ] من کیم تهیونگم ... یه امگای مغلوب بدبخت 🥲😫 که همه آلفاها از چپ و راست بهش خیانت میکنن 🤬😤 و خب ... اصل ماجرا اصلا این نیست پس وق...