𝑰 𝒕𝒉𝒐𝒖𝒈𝒉𝒕 𝒕𝒉𝒂𝒕

By jun_melika

12.7K 2.4K 815

دارم سعی میکنم که فراموشت کنم ولی همزمان هنوزم منتظرم که بیای...🥀❤️‍🩹 More

💙معرفی💜
💙Part1💜
💜Part2💙
💙Part3💜
💜Part4💙
💙Part5💜
💜Part6💙
💙Part7💜
💜Part8💙
💙Part9💜
💜Part10💙
💜اطلاعیه💙
💜Part11.1💙
💙Part11.2💜
💜Part11.3💙
💙style💜
💜Part12💙
💙Part13💜
💜Part14💙
💙Part15💜
💜Part16💙
💜Part18💙
💙Part19💜
💜Part20💙
💙Part21💜
💜 Part22 💙
💙 Part23 💜
💜 Part 24 💙
💙 Part 25 💜
💜Part 26💙
فیک جدید
عااام پارت جدید

💙Part17💜

279 65 27
By jun_melika

Jimin

داشتم به سمت نامعلوم میدویدم !
من خب 7 سالم بود و هیچ جایی بلند نبودم !
تقریبا شب شده بود دلم برای چانیول هیونگ تنگ شده بود !
سردم و گشنه ام شده بود
دیدم چند اجوشی از ته کوچه دارن کوچه به سمت میان !

با لبخند و تعظیم : سلام من گشنمه میشه یکم بهم گذا بدید ؟

اجوشی : البته ! اوم چه کونی داری ! دلم خواست !

اجوشی 2 : اگه بهت غذا بدم تو بهم چی میدی ؟

با تعجب : من که چیزی ندارم !

اجوشی 3 : تو خیلی چیزا داری !

اجوشی 1 : هعی کانگ بوم اون یه بچه اس !

اجوشی 3 : زر نزن اون کونش از دخترای هرزه  بار بهتره !

اجوشی 2 : وایی اگه کونش اونه ببین ک***سش چیه !

اجوشی 3 : هعی دختر اسمت چیه ؟

با تعجب : جیمین !

اجوشی 1 : امشب حوصله ندارم اینم اعضای بدنش خوب میخرن  هر کار میکنید فقط 11 ماه وقت دارید !

با ترس دویدم از کوچه زدم بیرون !

صدای پاشون شنیدم !

من فقط اومدم دنبال مامان و بابا !
من میترسم !
چانیول هیونگ !
اونا میخوان منو بخورن !
من هنوز با پونی کوچولوم بازی نکردم !

یهو کله ام خورد به چیزی سرمو آوردم بالا اون اجوشی سوم بود !

چیزی گذاشت جلو بینیم نفس که کشیدم انگار بی حس شدم !

اجوشی 3 : الان خشک خشک میکنمت تا حالیت شه فرار کردن از دسته کانگ بوم یعنی چی ؟

اون میخواد چیکار کنه ؟
میخواد منو بخوره ؟
ولی من هنوز سیندرلا ندیدم !
یعنی فرشته نجات منم نجات میده ؟
قول میدم دیگه شکلات نخورم تازه موهام خودم شونه کنم !
حتی با باربی هام بازی نکنم !

یهو اون شلوارم دراورد !
میخواستم حرف بزنم بگم نکن اما حس نداشتم !

شرتم کشید پایین !

خجالت کشیدم که خواستم پاهام جمع کنم اما چرا نمیتونستم ؟

فرشته نجات لطفا قول میدم خودم غذا بخورم !

یهو یه چیز بزرگ وارد اونجای که جیش میکنم شد !

میخواستم گریه کنم که یه چیز دومم هم وارد شد !

یهو سرم خورد به یه چیز تیز !
یه چیز مثل آب از صورتم رد شد ولی رنگش قرمز بود !

و بعد تاریکی !

الان لولو منو میخوره !

چانیول هیونگ کجایی ؟

فرشته نجات ؟

مامان بابا ؟

اینا دارن منو میخورن !

یهو یه چیز سرد ریخته روم !

پریدم یه جای خیلی بد بو و کثیف بود !

اجوشی 1 نبود ولی برقیه بودن !

اجوشی 2 : دخترکه هرزه یه هفته اس که خوابی ! فکر نمیکنم سایزمون اونقدر بزرگ باشه چرا غش کردی هرزه ! سینه ام که نداره ولی همون کون و ک****سی که داری راضیم میکنه !

اجوشی 3 : اون شب خیلی قشنگ بهم سرویس دادی ! جوری که دلم میخواد همیشه توت باشم ! نظرت چیه با ما باشی بهرحال ما پردتو زدیم ! اگه بخوایی هم کسی قبول نمیکنه !

هر دوتاشون بلند بلند خندیدن !

با گریه : میش میشه به م من گذا بدید ؟

یهو ساکت شدن !

اجوشی 2 : چی گفتی ؟

کمربندشو دراورد و کوبید تو صورتم ، بدنم ، پاهام ، دستام ، سرم

فقط اینو شنیدم که " احمق ما که کلشو بخیه نزدیم فقط پانسمان کردیم "

با جیغ از جایی که بودم بلند شدم !

چند نفر جلوم ایستاده بودن !

یکیشون خواست بیاد سمتم که با گریه داد : غلط کردم غذا نمیخوام فقط نیا سمتم نیاا توروخدا نیا !

Jin

یهو جیمین دستاش گذاشت رو سرش گفت : خفه شو خفه شو !

بلند شد خواست قدم دومو بزاره که افتاد !

همه مون شوکه شدیم !

الان دقیقا چیشد ؟

چانیول خیلی سریع جیمین بغل کرد و سمت اولین اتاق خواب رفت !

سهون هم سریع زنگ زد به سوهو که بیاد !

بعد نیم ساعت سوهو اومد  بعدا توضیح دادن موضوع

خواست حرفی بزنه که جیمین با جیغ بلند شد !

چانیول خواست بره سمتش با گریه و فریاد گفت : غلط کردم غذا نمیخوام فقط نیا سمتم نیاا توروخدا نیا !

بعد رفت گوشه ترین قسمت سمت !
پاهاش بغل کرد و سرش پنهان کرد !

سوهو آروم آروم نزدیکش شد کنارش نشست یهو سرشو بلند کرد !

با گریه : غلط کردم غذا نمیخوام هیچی نمیخوام نزن منو نزن ! قول میدم بچه خوبی باشم هرکاری بگی کنم ! تو درست میگی من هرزه ام ! من یه هرزه ی بی ارزشم !

شوکه شدم !
یعنی چی ؟
اون چه اتفاقی براش افتاده ؟
سوهو فقط کنارش نشست !

دستش گذاشت جلو دهنش !
خون بالا اورد !
با شوک به قسمتی که خون ریخته شده خیره شد !

سوهو دستش بالا آورد

جیمین با گریه بلند : خ ....خو……دم…تمیز……می…کن……م

سوهو : چیز

دوباره با گریه بلند : گوه خوردم غلط کردم منو بکش !

سوهو با عصبانیت : جیمین چی میگی منم سوهو ! دوستت ! هیونگت  ! ببین هیونگات اینجان !

اونا اذیتت نمیکنن اونا آدم خوبه ان !
اونا تورو دوست دارن !

با شوک : منو دوست دارن ؟!

سوهو : ارههههههه اونا خیلی دوست دارن !

با تعجب به ما نگاه کرد

انگار کم کم یادش اومد !

سوهو آروم بغلش کرد !

و تو بغل سوهو بیهوش شد

*************
هیچ گرسنه ای باقی نمی ماند
شک ندارم همین روزها
همه سیر میشوند ، از زندگی …

*****************

نوشتن این برام خیلی دردناک بود :(





ووت و کامنت فراموش نشه
دوست دارم نظرتون رو ببینم :)(:

Continue Reading

You'll Also Like

73.2K 9.7K 23
خلاصه: جونگ کوک... پسر ۱۸ ساله ای که زندگی فوق العاده ای کنار خانواده اش داره. ولی چی میشه اگر یک روز فایل داستانی رو با اسم‌ خودش پیدا کنه و اون داس...
42.6K 6.6K 200
به بوك سوم فان تايم و دنياي زيبا و رنگارنگ شيپ هاي دوستداشتني خوش اومديد🙂 "اينجا لحظات خنده داري رو ميبينيد كه تو فيلم ازشون خبري نبوده😁" ❤️💛💚💙�...
29.2K 3.7K 34
زمان! کلمه ای که توی دنیای پرنس گرگینه ها ، جئون جونگکوک، نقطه ضعف بود. اون پسر با زیباترین سیما و مدهوش کننده ترین صدا ، کسی که همه الفاها و حتی امگ...
77.3K 10.2K 41
هیچوقت فکر نمیکردم عاشق اون مزاحمی که برام نود فرستاد بشم.. • ژانر:فیک چت، کمدی، عاشقانه، اسمات، زندگی روزمره • کاپل اصلی:تهکوک • فرعی:یونمین •پایان...