Jimin
داشتم به سمت نامعلوم میدویدم !
من خب 7 سالم بود و هیچ جایی بلند نبودم !
تقریبا شب شده بود دلم برای چانیول هیونگ تنگ شده بود !
سردم و گشنه ام شده بود
دیدم چند اجوشی از ته کوچه دارن کوچه به سمت میان !
با لبخند و تعظیم : سلام من گشنمه میشه یکم بهم گذا بدید ؟
اجوشی : البته ! اوم چه کونی داری ! دلم خواست !
اجوشی 2 : اگه بهت غذا بدم تو بهم چی میدی ؟
با تعجب : من که چیزی ندارم !
اجوشی 3 : تو خیلی چیزا داری !
اجوشی 1 : هعی کانگ بوم اون یه بچه اس !
اجوشی 3 : زر نزن اون کونش از دخترای هرزه بار بهتره !
اجوشی 2 : وایی اگه کونش اونه ببین ک***سش چیه !
اجوشی 3 : هعی دختر اسمت چیه ؟
با تعجب : جیمین !
اجوشی 1 : امشب حوصله ندارم اینم اعضای بدنش خوب میخرن هر کار میکنید فقط 11 ماه وقت دارید !
با ترس دویدم از کوچه زدم بیرون !
صدای پاشون شنیدم !
من فقط اومدم دنبال مامان و بابا !
من میترسم !
چانیول هیونگ !
اونا میخوان منو بخورن !
من هنوز با پونی کوچولوم بازی نکردم !
یهو کله ام خورد به چیزی سرمو آوردم بالا اون اجوشی سوم بود !
چیزی گذاشت جلو بینیم نفس که کشیدم انگار بی حس شدم !
اجوشی 3 : الان خشک خشک میکنمت تا حالیت شه فرار کردن از دسته کانگ بوم یعنی چی ؟
اون میخواد چیکار کنه ؟
میخواد منو بخوره ؟
ولی من هنوز سیندرلا ندیدم !
یعنی فرشته نجات منم نجات میده ؟
قول میدم دیگه شکلات نخورم تازه موهام خودم شونه کنم !
حتی با باربی هام بازی نکنم !
یهو اون شلوارم دراورد !
میخواستم حرف بزنم بگم نکن اما حس نداشتم !
شرتم کشید پایین !
خجالت کشیدم که خواستم پاهام جمع کنم اما چرا نمیتونستم ؟
فرشته نجات لطفا قول میدم خودم غذا بخورم !
یهو یه چیز بزرگ وارد اونجای که جیش میکنم شد !
میخواستم گریه کنم که یه چیز دومم هم وارد شد !
یهو سرم خورد به یه چیز تیز !
یه چیز مثل آب از صورتم رد شد ولی رنگش قرمز بود !
و بعد تاریکی !
الان لولو منو میخوره !
چانیول هیونگ کجایی ؟
فرشته نجات ؟
مامان بابا ؟
اینا دارن منو میخورن !
یهو یه چیز سرد ریخته روم !
پریدم یه جای خیلی بد بو و کثیف بود !
اجوشی 1 نبود ولی برقیه بودن !
اجوشی 2 : دخترکه هرزه یه هفته اس که خوابی ! فکر نمیکنم سایزمون اونقدر بزرگ باشه چرا غش کردی هرزه ! سینه ام که نداره ولی همون کون و ک****سی که داری راضیم میکنه !
اجوشی 3 : اون شب خیلی قشنگ بهم سرویس دادی ! جوری که دلم میخواد همیشه توت باشم ! نظرت چیه با ما باشی بهرحال ما پردتو زدیم ! اگه بخوایی هم کسی قبول نمیکنه !
هر دوتاشون بلند بلند خندیدن !
با گریه : میش میشه به م من گذا بدید ؟
یهو ساکت شدن !
اجوشی 2 : چی گفتی ؟
کمربندشو دراورد و کوبید تو صورتم ، بدنم ، پاهام ، دستام ، سرم
فقط اینو شنیدم که " احمق ما که کلشو بخیه نزدیم فقط پانسمان کردیم "
با جیغ از جایی که بودم بلند شدم !
چند نفر جلوم ایستاده بودن !
یکیشون خواست بیاد سمتم که با گریه داد : غلط کردم غذا نمیخوام فقط نیا سمتم نیاا توروخدا نیا !
Jin
یهو جیمین دستاش گذاشت رو سرش گفت : خفه شو خفه شو !
بلند شد خواست قدم دومو بزاره که افتاد !
همه مون شوکه شدیم !
الان دقیقا چیشد ؟
چانیول خیلی سریع جیمین بغل کرد و سمت اولین اتاق خواب رفت !
سهون هم سریع زنگ زد به سوهو که بیاد !
بعد نیم ساعت سوهو اومد بعدا توضیح دادن موضوع
خواست حرفی بزنه که جیمین با جیغ بلند شد !
چانیول خواست بره سمتش با گریه و فریاد گفت : غلط کردم غذا نمیخوام فقط نیا سمتم نیاا توروخدا نیا !
بعد رفت گوشه ترین قسمت سمت !
پاهاش بغل کرد و سرش پنهان کرد !
سوهو آروم آروم نزدیکش شد کنارش نشست یهو سرشو بلند کرد !
با گریه : غلط کردم غذا نمیخوام هیچی نمیخوام نزن منو نزن ! قول میدم بچه خوبی باشم هرکاری بگی کنم ! تو درست میگی من هرزه ام ! من یه هرزه ی بی ارزشم !
شوکه شدم !
یعنی چی ؟
اون چه اتفاقی براش افتاده ؟
سوهو فقط کنارش نشست !
دستش گذاشت جلو دهنش !
خون بالا اورد !
با شوک به قسمتی که خون ریخته شده خیره شد !
سوهو دستش بالا آورد
جیمین با گریه بلند : خ ....خو……دم…تمیز……می…کن……م
سوهو : چیز
دوباره با گریه بلند : گوه خوردم غلط کردم منو بکش !
سوهو با عصبانیت : جیمین چی میگی منم سوهو ! دوستت ! هیونگت ! ببین هیونگات اینجان !
اونا اذیتت نمیکنن اونا آدم خوبه ان !
اونا تورو دوست دارن !
با شوک : منو دوست دارن ؟!
سوهو : ارههههههه اونا خیلی دوست دارن !
با تعجب به ما نگاه کرد
انگار کم کم یادش اومد !
سوهو آروم بغلش کرد !
و تو بغل سوهو بیهوش شد
*************
هیچ گرسنه ای باقی نمی ماند
شک ندارم همین روزها
همه سیر میشوند ، از زندگی …
*****************
نوشتن این برام خیلی دردناک بود :(
ووت و کامنت فراموش نشه
دوست دارم نظرتون رو ببینم :)(: